فیلم عجیب دختران اصفهانی قبل از خودکشی از روی پل
فیلم عجیب دختران اصفهانی قبل از خودکشی از روی پل
دختران اصفهانی قبل از پریدن از روی پل و در راه رفتن به سمت آن، فیلمی از خودشان ضبط کرده اند که در آن حرف های جدی زده نمی شود اما نکته ای که این جاست آن ها خیلی خونسرد هستند! یک فیلم کوتاه چند دقیقه ای! یک فیلم باورنکردنی با عنوانی عجیب :« صحبت های دو دختر اصفهانی لحظاتی قبل از خودکشی ! »از شنبه 29 مهر که دو دختر اصفهانی با خودکشی شان در صدر اخبار حوادث رسانه ها قرار گرفتند ،
دختران وقتی از روی پل به پایین پریده اند
توجه : فیلم در انتهای مطلب قرار داده شده است
به گزارش نیک شو، حدود 15 روز می گذرد و حالا با انتشار این فیلم ، بسیاری از فرضیه ها درباره دلایل خودکشی این دونفر بهم ریخته است.حالا خیلی ها خواسته یا ناخواسته این فیلم را دیده اند، وصیت تصویری این دو دختر نوجوان، سه روز است که کانال های تلگرامی ، اینستاگرام و دنیای مجازی را قرق کرده ؛
فیلمی کوتاه که نقش اولش هر دو دختری هستند که چند روز پیش بین زندگی و مرگ ، مرگ را انتخاب کردند. نوجوان هایی که در این فیلم با آب و تاب ، با لبی خندان و چشم هایی پر از شیطنت ،به همه آنهایی که بعد از مرگشان قرار است این فیلم را ببیند ، سلام می کنند.
تماشای این فیلم شوکه کننده است، خیلی ها با ناباوری لحظات خداحافظی دو دختر دهه هشتادی را از دنیا تماشا کرده اند؛لحظاتی که آنها نزدیکان شان را خطاب قرار می دهند و خودشان را آرام و آهسته می رسانند به بلندترین ارتفاعی که برای خودکشی به ذهنشان آمده
یعنی پل شهید چمران اصفهان و در این مسیر هیچ عاملی، هیچ دلیلی نیست که دست دلشان را بگیرد و پشیمان شان کند برای رفتن.اینکه قدم هایشان آهسته تر شود و پاهایشان سنگین تر و تردید کنند حتی چند لحظه برای استقبال از مرگ.
این فیلم می تواند گویای یک بحران در نسل جدید یعنی دهه هشتادی ها باشد،نسلی که قبلا هم حرکات دیگری برای خودنمایی از خود بروز داده بودند از جمله جمع شدن مجازیدر یک پاساژ تهران که خیلی هم سرو صدا کرد.از انتشار این فیلم در دنیای مجازی مدت زیادی نمی گذرد ؛ فیلمی که خیلی ها را شوکه کرده است.ما به بهانه انتشار این فیلم ، با دکتر فاطمه قاسم زاده،
دکترای روانشناسی کودک و نوجوان و استاد دانشگاه ، به تحلیل اتفاقی می نشینیم که یکیاز قربانی هایش حالا زیر خروارها خاک خوابیده است و دیگری ، روی تخت بیمارستان به زندگی سنجاق شده .خانم دکتر، چه دلیلی باعث می شودکه دو دختر نوجوان شاد و خندان از خودشان فیلم بگیرند و بعد هم خودشان را از بالای پل به پایین پرت کنند؟
همانطور که می دانید درباره خودکشی این دو دختر اول بحثی درباره چالش نهنگ آبی مطرح شداما حالا که چند روز از این اتفاق گذشته و این فیلم هم از آنها منتشر شده ، می بینیمکه یک تضادی در این رابطه وجود دارد و باید با بررسی های بیشتر به دنبال دلایل واقعی این اتفاق بود.در حالت کلی می توانیم بگوییم که افسردگی یکی از عوامل منجر به خودکشی استاما نکته اینجاست که حداقل در فیلمی که ما در این چند روز از این دو دختر دیده ایم ،
شواهدی از افسردگی حداقل در ظاهر مشاهده نمی شود،و حالت هایی دارند که در حالت معمولِ خودکشی هایی که در جامعه اتفاق می افتد مرسوم نیست.
یعنی همین رفتار شاد و سرحالی که دارند؟
بله همین طور است ، هر دو نفر آنها خیلی شاد و با انرژی به استقبال مرگ می روند.از نظر روانشناسی این موضوع با وقوع افسردگی در تضاد است.البته باز هم نمی توانیم حکم قطعی صادر کنیم. چون شاید در بررسی های بیشتر مشخص شود که این سرخوشی ، عاملی خارجی داشته مانند مصرف مواد.
البته این فقط یک احتمال است ، چون همانطور که می دانیم یکی از نشان های مصرف مواد،شادی کاذب و موقتی است که به انسان دست می دهد.عامل بعدی ای که از تماشای فیلم می توان نتیجه گرفت، همراهی این دونفر باهمدیگر است،چرا؟ چون هرکدام در فیلم جوری صحبت می کنند که مبادا دیگری در تصمیمی که گرفته شک کند. پس خودِ این همراهی و دوستی نزدیک را می توانیم جزو یکی از دلایل گرفتن این تصمیم بدانیم.
یعنی این دو دختر نوجوان تحت تاثیر هم قرار گرفته اند؟
بله به خاطر دوستی. به خاطر رابطه نزدیک کاملا در تصمیمی که گرفته اند مشارکت دارند.البته از بعد هیجانی هم می توانیم به دلایل وقوع این اتفاق نگاه کنیم.همین وصیت تصویری و فیلمی که اینها از خودشان گرفته اندیعنی ، اینها به عاقبت کار حداقل از نگاه خودشان فکر کرده اند. آنها می دانند که در حال انجام کاری هستندکه باعث جلب توجه دیگران می شود و از این موضوع هیجان زده هستندو ما این شتاب زدگی و هیجان را هم در رفتارشان در فیلم می بینیم .
با اینکه می دانند آخر و عاقبت شان مرگ است؟
بله، دقیقا و همین جاست که پای عامل های دیگر هم مثل خانواده ، مدرسه و …به موضوع باز می شود. درحقیقت اینجا ما باید ببینیم که اینها در چه خانواده ای رشد کرده اند، در چه محیطی در حال درس خواندن بوده اند. خودکشی ، آن هم به این شکل با ضبط فیلم و … ، رفتاری نیست که یک دفعه و ناگهانی رخ بدهد، پشت این رفتار مدتها فکر بوده .
پس باید هم محیط خانوادگی شان بررسی شود هم محیط مدرسه و هم دوستان دیگر… درحقیقت یک مقطعی از زندگی این افراد و اتفاق هایی که رخ داده باعث رسیدن آنها به اینجا شده ، یعنی ما هم باید دنبال عوامل تشدید کننده این آسیب اجتماعی بگردیم.فیلم دو دختر اصفهانی
که چه عواملی می توانند باشند؟
من فکر میکنم جواب اصلی و حلقه مفقوده این اتفاق ، برمیگردد به این که ما تا چه اندازه، نوجوانان را توانمند کردهایم.ببینید نوجوانی یک سن بحرانی است. یک دوران گذار است.همان طور که جامعه وقتی در دوران گذار قرار دارد، آسیبهایش بیشتر نمود پیدا میکند دوره نوجوانی هم همین حالت را دارد. نوجوانی هم دوره گذر از کودکی به بزرگسالی است.
یعنی مسئولیتها، اهداف، وظایف و… همه چیز یک فرد تحت تاثیر این دوره قرار میگیرد.بنابراین فرد نوجوان نیازمند برخی مراقبتها، توجهات و آموزشهای ویژه است که به توانمندسازی او کمک کندو دقیقا همین جاست که اگر توانمند نشده باشد ممکن است
یا خودش آسیب ببیند یا به دیگران آسیب بزند. نوجوانان ما برای اینکه درگیر آسیب های اجتماعی نشوند،باید مهارت های زندگی را آموخته باشند.
اما بحث مهارت های زندگی متاسفانه در کشور ما جدی گرفته نمی شود؛ نوجوان ما یاد نمی گیردکه چطور مشکلش را حل کند چون توانایی حل مساله را ندارد،نوجوان ما یاد نمی گیرد که خشمش را کنترل کند، عواطف و احساساتش را بشناسد، نتیجه این می شود که به مسائلی رو می آورد که اصلا اقتضای سن اش نیست.فیلم دو دختر اصفهانی
مثل همین رابطه دوستی با جنس مخالف که در این فیلم هم دیده می شود؟
دقیقا . یکی از مهارت های دهگانه زندگی ، مهارت ارتباط برقرار کردن است، ارتباط درست.بحث مهارت های ارتباطی همینجا مطرح می شود،نوجوان ما وقتی هنوز اصول اولیه یک ارتباط درست را یاد نگرفته با جنس مخالف هم وارد ارتباط می شودو همین جا به مشکل می خورد ، چون چیزی از هدایت این رابطه نیاموخته.بعد عوامل دیگری مثل پنهان سازی از خانواده و مدرسه و عناصر کنترل کننده دیگر هم دست به دست هممی دهند و او را به سمت آسیب اجتماعی سوق می دهند.
نکته مهم اینجاست که نوجوانی که آموزش نبیند، خودش کنجکاوی میکند. خودش دنبال چیزهایی میرودکه برایش پر از علامت سوال است.متاسفانه بحث روابط دختر و پسر هنوز در جامعه ما تعریف نشدهو ما فکر می کنیم وقتی دختر و پسر در یک محیط اجتماعی کنار هم نباشند ، مشکل ارتباطی شانرا حل کرده ایم اما نمی دانیم که با این کار بازار روابط پنهانی شان داغ شده است.
این آسیب های اجتماعی نسل نوجوان ما را تهدید می کند؟
نمی توانیم به طور قطعی بگوییم همه نوجوان ها را ، چون تعمیم کار غلطی است ، ما نمی توانیم رفتاریک تعداد محدود و خاص را به کل یک گروه تعمیم بدهیم، همانطور که می بینیدیک بخش زیادی از همین نسل نوجوان ما دارند خیلی عادی زندگی می کنند، ما افراد همسن و سالاین دونفر را زیاد می بینیم که خیلی هم آدم های معقول و مسئولیت پذیری هستند و اینکه ما بخواهیم پدیده ای را که در جامعه رخ می دهد
به بقیه هم تعمیم بدهیم خودش یک خطای شناختی است. اما این موضوع می تواند مثل یک زنگ هشدار باشد هم برای خانواده ها هم برای مسئولان و هم کارشناسان مختلف. اینکه ببینند ،این نوع از آسیب های اجتماعی هم در جامعه وجود دارد و هرچند که الان زیاد نیست اما ممکن است در آینده بیشتر شود.
نهنگ آبی و دو دختر
واقعیت ماجرا این که دهه هفتادی ها را متوجه نشده ایم. کار از جایی پیچ خورد که با عناوین کلی آن ها را راندیم و راه ارتباط را بستیم. چیزهایی مثل: سرخوش و در لحظه! فکر کردیم چون مثل ما متولدین دهه های قبل کمتر مدعی تغییر دنیا هستند پس درد ندارند و اصلا معطلند.
نه! «نهنگ آبی» نیست. نهنگی اگر هست از قطع شدن راه های ارتباطی و درک دهه هفتادی هایی است که مرگ را هم به مسخره می گیرند. آن قدر جدی گرفته نشدند آن قدر موسیقی هاشان را مسخره کردیم، لباس هاشان را و اصلا هر چه که به هویت آن ها مربوط بود را دست انداختیم و عاقبت آن ها مرگ را هم به تمسخر گرفتند؟ بهشت می رویم یا جهنم یا برزخ؟ همین جمله نشان می دهد کتاب های درسی هم برای کسانی در خلا نوشته می شوند!
می گویند حال نداشتیم وصیت نامه بنویسیم؟ چه کسی و کجا جدی نگرفته آن ها را که آن قدر بی حال شده اند؟ «دیدید راسته» تاکید چند باره شان است. آن ها جدی گرفته نشده اند هیچ بخشی از هویت آن ها رسمی نشده، نه لباس پوشیدن هاشان نه شوخی هاشان و نه عشق هایشان حتی!
«نهنگ آبی» در این جا شکاف بین نسلی است که در خواب رسانه ها و آموزش و پرورش و خانواده ایجاد شده، حالا نسل هایی داریم که ریشه روی آب دارند هر لحظه و هر آن امکان دارد خبرهای بدتری برسد، نهنگ ها در حال تولید مثل هستند، بی سرو صدا و بی لذت.
افزایش خودکشی در کشور، پدیده ای است که چه در قالب “نهنگ آبی” اتفاق بیافتد چه به هر شکل دیگری، نیاز به بررسی های دقیق و اقدامات عملی دارد تا هرچه زودتر از یک فاجعه جلوگیری شود. مهدی مسلمی فر روانشناس در گفتگو با فرارو با واکاوی بازی نهنگ آبی از کمبود هایی که موجب گرایش نوجوانان به این بازی میشود میگوید. بررسی کمکاری برخی خانوادهها و دلایل اجتماعی آن و همچنین مقایسه آموزش ما با جوامع پیشرفته از دیگر محورهای صحبتهای اوست که در ادامه میخوانید:
در مورد شروع این بازی نمیتوانیم به صورت قطعی بگوییم که هدف این بوده که این خودکشی اتفاق بیافتد کما اینکه ابتدای فرآیند ساخت بمب اتم هم قرار نبود این اتفاق بیافتد یعنی این مخترع آن فقط شکاف هستهای را قرار بود کشف بکند و در اختیار بشر قرار دهد.
این اتفاقاتی است که ۵۰ مرحله برای بچهها دارد که طی ۵۰ روز انجام میشود و اینها مرحله به مرحله وارد هنجار شکنی و رفتارهای پر خطر میشوند. چیزی که ما در ادبیات اسلامی خودمان هم داریم که میگوید خطوات شیطان یعنی وسوسه گام به گام ایجاد میشود. اینها فرآیندی نیست که آنی اتفاق بیافتد و کسی را یکباره به خودکشی برساند. الان ما واقعا نمیدانیم که چقدر هدف این بوده که جوان خودکشی کند.
این بازی را بیشتر با نام چالش نهنگ آبی میشناسیم که حالا در قالب یک بازی ارائه شده است. این شکل از چالشها و این نوع رویدادها را قبلا به شکلهای دیگری هم دیدیم. مثلا خانمی بود که یک سری ابزارها را جلوی خود گذاشته بود و گفته بود هرکس به تدریج میتواند از این ابزارها برای آسیب به خود استفاده کند… خب البته این کار وقتی به استفاده از چاقو و بریدن بدنش میرسید متوقف میشد.
یک سری الگوها در حال تغییر کردن است. الگوهای لذت، الگوهای خودکشی، مرگ، زندگی و عشق. در مورد همین خودکشی که شما میفرمایید؛ خوب دلیل خودکشی همیشه افسردگی، نا امیدی و ناکامی بوده است حتی در نوجوانان.
اما اتفاقا خودکشی هایی که در نوجوانی اتفاق میافتد- بیشتر خودکشیها در این سن رخ میدهد- بیشتر خود کشیهای نمایشی است.خودکشی هایی که به قصد جلب توجه یا ایجاد احساس گناه در دیگران اتفاق میافتد.نیاز در نوجوان، نیاز به دیده شدن است، نیاز به انجام هرگونه رفتاری است که این رفتار او را از دیگران متمایز کند، نیاز به این که قدرتش را بالا ببرد و دیگران به او احترام بگذارند و موجودیت آن را ببیند.
ما در این بازی شاهد تغییر این مفهوم هستیم. نه تنها از این مفهوم برای تشویق به رفتار پر خطر استفاده ابزاری میشود. بلکه کارکردش درست مثل ویروسهای کامپیوتری است. یک سری کامپیوتر را برای استفاده بشر درست کرده اند، اما یک سری ویروس هم درست شده است.
در این بازی هم خودکشی میآید آمیخته میشود با یک سری مفاهیم لذت بخش. یعنی اگر ما تاکنون خودکشی را همراه با افسردگی و … میدانستیم حالا میآید تبدیل میشود به یک فرآیند لذت بخشی که میگوید: تو اصلا شجاعت و جسارت این را داری که به این مرحله برسی؟
و در هر صورت این فرآیندی که این بازی را به یک لذت و پیشرفت تبدیل میکند مفهوم شناختی یا cognitive نوجوان را تغییر میدهد. از ابتدا نمیگوید که خودکشی یک ارزش است بلکه آرام آرام با بازی هایی که مرحله مرحله شروع میشود -اول مجازی و بعد باید به خودش آسیب بزند- بعد مرحله مرحله میرود میرسد به نقطهای که این چالش -به مفهوم دقیق کلمه- که تویی که انقدر ادعا میکنی و تا این مرحله پیش آمدی آیا میتوانی خودکشی هم بکنی؟
این بازی نوجوان را در حالتی میاندازد که نیاز به قدرت او را تضمین کند. گاهی اوقات آدمها غذا میخورند به خاطر قدرت. ممکن است در یک تالاری یک سفره بزرگی بچیندد که هدف از آن تالار لزوما سیر کردن افراد نیست و خودنمایی است یا مثلا یک عروسی برای مادر شوهر سفرهای بچیند که به توانایی او ایمان بیاورد نه صرف غذا خوردن.
در مورد مسائل ذهنی هم همینطور است دقیقا ما سه عامل اصلی در خود کشی داریم و سه نیاز مهمی که در دوره نوجوانی منجر به خودکشی میشود داریم؛ و هر سه را به شکلی در این بازی میبینیم و این نکته مهمی است.
سبز: سه نیاز کلاسیک که ممکن است نوجوان بخاطر ارضای آنها خودکشی کند
آبی: روشهایی که “نهنگ آبی” به کمک آنها سعی در ارضای کاذب این نیازها دارد
اولا نیاز به کمک یعنی نیاز به همدردی نیاز و احساس همدلی. شما به محض اینکه فردی میخواهد این بازی را شروع بکند اول باید یک راهنما برای او مشخص بشود. یک نفر میآید و خود را به عنوان راهنما معرفی میکند و مرحله به مرحله به شما برنامه میدهد و به عنوان یک هدایتگر در کنار شما حرکت میکند و نیاز به جلب حمایت که یک حامی همدل قرار است انجام بدهد و میآید پر میکند.
چیزی که ما متاسفانه در روابط خانوادگی شاهد آن نیستیم یعنی این مراحل جلوی چشم خانواده اتفاق میافتد. یعنی خانواده میبیند که این اتفاق افتاد، اتفاق بعدی و … فضای تقریبا ۵۰ روزه. اگر مرحله آخر خودکشی است مرحله قبلی یک مقدار از خودکشی پایینتر است و خانواده مشاهدهگر همه این هاست. اما انقدر ارتباط در خانواده کم شده و اعضای خانواده از هم فاصله گرفته اند که والدین متوجه نیستند چه اتفاقی برای کودک میافتد.
نیاز دوم نیاز به احترام است. نیاز به تحسین حمایت تشویق توسط بالا دست، مدح و ستایش، الگو برداری و سرمشق قرار دادن دیگران و اینکه در این مرحله قدر بیند.در تمام مراحل این بازی مشوق به شما ارائه میشود- انواع و اقسام محرکهای کلامی- و رقابتی که بین شما و دیگران ایجاد میشود و شما احساس میکنید که این نوعی پیروزی است.
این مشوقها چیزی است که ما در خیلی از خانوادهها در قبال نوجوان نداریم. یعنی خانواده، تواناییهای فرد و امتیازها و تمایزات دانش آموز خودش را نمیبیند. ما دنش آموزان زیادی داریم که در محاسبه ضعیف هستند، اما توانایی نقاشی بالا دارند، توانایی سخنوری دارند، هوش کلامی و فضایی دارند، اما هیچکدام دیده نمیشود.
ما نظریه هوشهای فضایی را داریم که ۱۲ نوع هوشی را شامل میشود که الان نظزیههای روانشناختی برای آن وجود دارد. اما شما ببینید ارزشهای یک خانواده در خانواده وسواسی یا Perfectionist به نوعی است که انگار فقط معدل و یا ستایش معلم است که آدمها را اغنا میکند و این حس را در موارد دیگر هم به کودک منتقل میکنند.
اگر کودکی در یک زمینه موفق نیست در ابعاد وجودی دیگر خودش هیچ مدحی را دریافت نمیکند و این بازخوردی دارد از طرف تمام اطرافیان و اعضای فامیل.
نکته سوم نیاز به مراقبت و رسیدگی است. نوجوان نیازهایی دارد که برای همین جلب توجه نیاز دارد به ارتباط. نیاز دارد به اینکه همسالان و والدین اورا مورد توجه قرار بدهند. care و cover شود واو را از مرحلهای به مرحله دیگر ببرند و این نوجوان احساس بکند که من در هر صورتی دوست داشتنی و مهم هستم.
ما در این بازی میبینیم باز این عنصر هم وجود دارد. شما انگار توسط شبکه اجتماعی که در آن قرار گرفتهاید تغذیه میشودید و این تغذیه بصورت عرضه و تقاضا است. این طور نیست که فقط بگویند تو خوبی یا تو بدی. مقایسههایی انجام میشود و ارتباطاتی وجود دارد.
مانند قیمت طلا که بالا و پایین میشود و در نهایت به تعادل میرسد اینجا هم فرد این مشوقها را از منابع بیرونی دریافت میکند و رفتارهایش در قالب این مقایسهها و ارتباطات به تعادل مورد نظر بازی میرسد.پدیدهای که نه تنها در ایران در تمام جهان شاهد آن هستیم این است که مرکز کنترل در حال انتقال به بیرون از خانواده است.
امروز مسایلی وجود دارد مثل بدنسازی، لباس و.. که ممکن است صرفا بخاطر فیدبکهای بیرونی این کارها انجام بشود یعنی مثلا لزوما جنس لباس برند با لباس معمولی از نظر جنس و سازگاری با پوست و… فرقی ندارد، اما بخاطر عنوان برند آن را میخریم.. یا در مورد بدنسازی که در مورد خانمها هم شاهد آن هستیم به صورت یک خودنمایشگری عمومی، جلوه گری عمومی درآمده است. در جامعهای که هرروز مصرفیتر میشود و ما هرروز برای تایید خودمان نگاهمان به بیرون است این اتفاق بیشتر رخ میدهد.
اینها ۳ عامل اصلی هست که ما بصورت کلاسیک به عنوان عواملی که یک نوجوان ممکن است بخاطر آنها دست به خودکشی بزند میشناسیم.حالا این سه عامل که گفتم به مسایل اجتماعی بسط پیدا میکند. پدری که دوست دارد توجه بکند و پدر بی مسوولیتی هم نباشد، اما به دلیل مشغلههای کاری به دلیل مشکلات اقتصادی و زیر ساخت های نامناسب اجتماعی مثل بیمه و .. مجبور است دو سه شیفت کار کند و مادرش هم کار بکند. به اضافه عوامل دیگری مثل رفاه اجتماعی، شادی و… که ما شاهد افت آن هستیم.
خوب آن والد هم مسموم به همین ویروسها است. او هم افسرده و خسته است او هم وقتی میآید منزل مجبور است برای بقا و نیازهای بنیادی اش کار کند و نمیتواند رسیدگی لازم به کودک را داشته باشد.هرچه کودکها جلوتر میآیند واسپاری کودکان به رسانهها، آموزش پرورش و رسانههای بیرونی در حال بیشتر شدن است. مهد کودکها الان پررنگتر از ۱۵ سال قبل هستند.
یا آموزشهای خصوصی و واسپاری کودک به رسانه، نرم افزارها و سایتهای آموزشی. میبینم اتفاقات عحیبی کنار ما اتفاق میافتد و ما از آن غافلیم. این نهنگ آبی است. خیلی چیزها هستت که ما از کنار آن رد میشویم. مثلا کارتون بنتن.کارتون بنتن کارتونی است که شاید در قسمتی تخیل کودک را بارور کند وقتی میبیند یک کودک به چند موجود تبدیل میشود. اما این موجوات همدیگر را میکشند. مسائلی مثل جادو و .. اینها به شکل بسیار پررنگی در سنین کودکی میتواند روی توانایی انتقادی کودکان تاثیر بگذارد.
شما در خیلی از کارتنها هیچ خانوادهای نمیبینید. یا برنامهای مثل باب اسفنجی آسیب شناسی خاص خودش را دارد. اینطور نیست که این را برای جهان سوم ساخته اند بچههای خودشان هم میبینند، اما این ساختار با ساختاری که آنجا هست هماهنگ است.
مفهوم همبرگر، آقای خرچنگ یا آزادی اجتماعی یا آن ترومپتی که اختاپوس میزند ممکن است با ساختار فرهنگی آنجا هماهنگ باشد و همه چیزشان به همه چیزشان بیاید. بیمه آنها ۷۰۰ ساعت هزینه کار روانکاوی را قبول میکند، بچهها در سنین کودکی دوره میگذرانند. مادر و پدر اگر بچه را بزنند باید از طرف موسسات اجتماعی آموزش ببیند که چرا شما بچه را زدید.
یعنی تعاریف فرق دارد. وقتی ما میگوییم در جامعه آمریکا خشونت بالاست، چون آنجا اسحه آزاد است و تعاریف و جرم انگاری متفاوت است. همین کودکان که در ایران بچهها را بزک میکنند وعکسشان را روی مجله خانواده میاندازند در آمریکا پورنوگرافی محسوب میشود و جرم است.ما نمیتوانیم چشم بچه خودمان را به رسانهها بدوزیم. اما تفکر انتقادی را در کنارش به خانواده و کودک آموزش ندهیم.
در ایران خیلی خانوادهها هستند که زن و شوهر هردو کار میکنند. خوب وقتی ساعت ۴ به منزل میآیند خسته اند و ترجیح میدهند بچه آرام باشد. ما مادامی که احساس کنیم بچه هایمان آرام هستند حس میکنیم سر به راه هستند. در حالیکه برعکس رویکرد انتقادی، تحلیل و نقد اینها چیزهایی هستند که در روانشناسی توصیه میشوند.
این بچه ساعت ۴ تا ۸ را سر چی میگذراند؟ خانوادهها بی اطلاع هستند خیلی خانوادهها را داریم حتی یک پیام ساده در اینستاگرام را نمیتوانند پیگیری بکنند، صفحات کودکان خود را ندیده اند. اگر هم ببیند کاری از دستشان بر نمیآید و تعاملی نمی توانند با کودک داشته باشند و از دنیای بی خبرند.
من روی این نکته تاکید میکنم؛ اینکه این اتفاق جلوی چشم پدر و مادر در ۵۰ روز اتفاق میافتد خیلی فرق دارد با یک بچه “بیشفعال” یا “اوتیستیک” یا “بایپولار” که ناگهان کودک دچار یک تکانش میشود و خودش را به پایین پرتاب میکند.
خوب این مراحل تدریجی جلوی چشم پدر مادر اتفاق میافتد پس قابل پیشگیری و دیده شدن و ارزیابی است. چون بازی نمود بیرونی دارد و یک سری تکالیف را باید حتما انجام بدهید. خوب پدر مادر میبیند بچه دارد خود زنی میکند. در بحث پیشگیری خود کشی یکی از مسائل رصد کردن و همراهی ما با دنیای نوجوان است.
والدینی هستند که میبینند کودک دارد بازی میکند و همانطور که کودک در موردمسائل جنسی خودش یا مواد یا … رفتاری بروز میدهد اینطور کودک را توبیخ میکنند که ((چرا این را گذاشتی و…)) .به جای اینکه اطلاعاتی را دریافت کنیم که از کجا آمده و بنشینیم کنارش بازی کنیم که دنیای او چیست ما یک دفعه کرکره را میکشیم پایین.
خودپنهان کاری، رفتارهای سرکوبگرایانه و واکنشهای دفعی و آنی از دلایلی هستند که نوجوانان در فضای مجازی به دنبال نیاز قدرت و .. خود میگردند در حالیکه خانواده میتواند با یک همراهی که با دنیای کودک یا نوجوان داشته باشد -چه در مرحله خطر چه پیش از خطر- بفمهد چگونه میتواند به کودک کمک کند.
همین نوجوان سرکوب شده اگر به چالش نهنگ آبی هم مبتلا نشودو دست به انتحار نزند در سن بیستوچندسالگی دچار رفتار پرخطر میشود که دامن خانواده او را میگیرد و همین پنهان کاری، همین ترس و … را وارد خانواده خود میکند و ممکن است رابطهای را وارد ازدواج خود کند.