داستان,حکایت و شعر

شعر چون میروی بی من مرو | ای جان جان بی تن مرو

شعر چون میروی بی من مرو | ای جان جان بی تن مرو

شعر چون میروی بی من مرو | ای جان جان بی تن مرو

شعری از مولانا

غزلی از دیوان شمس

شعر چون میروی بی من مرو | ای جان جان بی تن مرو

پوشيده چون جان مي روي اندر ميان جان من

سرو خرامان مني اي رونق بستان من

چون مي روي بي من مرو اي جان جان بي تن مرو

وز چشم من بيرون مشو اي مشعله تابان من

هفت آسمان را بردرم وز هفت دريا بگذرم

چون دلبرانه بنگري در جان سرگردان من

تا آمدي اندر برم شد کفر و ايمان چاکرم

اي ديدن تو دين من وي روي تو ايمان من

بي پا و سر کردي مرا بي خواب و خور کردي مرا

در پيش يعقوب اندرآ اي يوسف کنعان من

از لطف تو چون جان شدم وز خويشتن پنهان شدم

اي هست تو پنهان شده در هستي پنهان من

گل جامه در از دست تو وي چشم نرگس مست تو

اي شاخه ها آبست تو وي باغ بي پايان من

يک لحظه داغم مي کشي يک دم به باغم مي کشي

پيش چراغم مي کشي تا وا شود چشمان من

اي جان پيش از جان ها وي کان پيش از کان ها

اي آن بيش از آن ها اي آن من اي آن من

چون منزل ما خاک نيست گر تن بريزد باک نيست

انديشه ام افلاک نيست اي وصل تو کيوان من

بر ياد روي ماه من باشد فغان و آه من

بر بوي شاهنشاه من هر لحظه اي حيران من

اي جان چو ذره در هوا تا شد ز خورشيدت جدا

بي تو چرا باشد چرا اي اصل چارارکان من

اي شه صلاح الدين من ره دان من ره بين من

اي فارغ از تمکين من اي برتر از امکان من

شعر چون میروی بی من مرو | ای جان جان بی تن مرو

 

 

5/5 - (1 امتیاز)

حمید جعفری

حمید جعفری فعال حوزه محتوا و سئو و مدیر سایت نیک شو ، امیدوارم محتوای این سایت راهی باشد برای زندگی بهتر و لذت بخش تر ......

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا