گزیده ای از سخنان دکتر علی شریعتی
دکتر علی شریعتی زادهٔ ۲ آذر ۱۳۱۲ نویسنده، جامعهشناس، تاریخشناس، فیلسوف و پژوهشگر دینی اهل ایران، از مبارزان و فعالان مذهبی و سیاسی و از نظریهپردازان انقلاب اسلامي ایران بود، که در سن۴۴سالگی بهصورت مشکوکی در انگلستان درگذشت، و هماکنون آرامگاه وی در مکانی نزد مقبره زینب کبری در دمشق سوریه اســت.
گرچه برای گفتن تمام سخنان دکتر شریعتی باید یک وب سایت اختصاصی تاسیس کنیم، اما در این مطلب یک گرد آوری کوچک از جملات دکتر شریعتی را برای شما جمع آوری کرده ایم تا با هم به خواندن آنها بپردازیم، در ادامه با نیک شو همراه باشید.
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمي توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت اســت تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن اســت
مثل تنها مردن…
خدایا به من زیستنی عطا کن
که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته اســت
حسرت نخورم
و مردنی عطا کن
که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
ميدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمي خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازند
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم
خدایا
چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود، خواهم دانست .
خدایا رحمتی کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد، قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم.
تا از آنها باشم که پول دنیا مي گیرند و برای دین کار مي کنند نه آنها که پول دین مي گیرند و برای دنیا کار مي کنند .
اما چه رنجی اســت لذت ها را تنها بردن
و چه زشت اســت زیبایی ها را تنها دیدن
و چه بدبختی آزاردهنده ای اســت تنها خوشبخت بودن!
در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر اســت.
وقتی خواســتم زندگی کنم، راهم را بستند.
وقتی خواســتم ستایش کنم، گفتند خرافات اســت.
وقتی خواســتم عاشق شوم گفتند دروغ اســت.
وقتی خواســتم گریستن، گفتند دروغ اســت.
وقتی خواســتم خندیدن، گفتند دیوانه اســت.
دنیا را نگه دارید، مي خواهم پیاده شوم.
آدم وقتی فقیر مي شود خوبی هایش هم حقیر مي شوند
اما کسی که زر دارد یا زور دارد عیب هایش هم هنر دیده مي شوند
و چرندیاتش هم حرف حسابی به حساب مي آیند.
فقرهمان گرد وخاکی اســت که
بر کتابهای فروش نرفته یک کتاب فروشی مي نشیند،
فقر شب را بی غذا سرکردن نیست
فقر روز را بی اندیشه سپری کردن اســت…
ترجیح مي دهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم
تا این که در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم!
نیک شو