جامعه شناسی,روان شناسی

کاریزمای درونمان را چطور بروز دهیم؟

کاریزمای درونمان را چطور بروز دهیم؟

کاریزمای درونمان را چطور بروز دهیم؟

کاریزما یکی از کلماتی اســت کــه بسیار می شویم و برخی از ما کم و بیش درباره آن توضیحاتی خوانده ایم، اما چطور می توانیم کاریزمای درون را بروز دهیم؟ امروز به شما خواهیم گفت. شاید برایتان پیش آمده باشد در جلسه‌ای شاهد اضطراب بیش‌ازاندازه‌ی همکارتان برای معرفی ایده‌اش باشید؛ یا مجبور باشید خود را برای رویارویی با یکی از زیردستانتان کــه خلاق و بااســتعداد اســت، اما عملکرد ضعیفی دارد آماده کنید؛ یا نظاره‌گر همکارتان باشید کــه پس از نرسیدن به نتیجه‌ی دلخواه در جلسه‌ی معرفی محصول، باید به‌سراغ اعضای تیمش برود کــه خسته و ناامید منتظر راهنمایی او هستند.

 

همه‌ ما چنین موقعیت‌هایی را تجربه نموده ایم. آنچه در چنین موقعیت‌های به ما کمک ميکند، کاریزماســت. اما کاریزما چیست؟ کاریزما به‌معنی توانایی انتقال پیامی روشن، الهام‌بخش و رؤیاگونه اســت کــه مخاطب را مسحور ميکند و به او انگیزه ميدهد. اما چطور کاریزما را فرابگیریم؟ افراد بسیاری معتقدند کاریزما یادگرفتنی نیست و افراد کاریزماتیک با این ویژگیِ ذاتی به دنیا ميآیند. به‌عبارتی نميتوان با آموزش کسی را به «وینستون چرچیل» تبدیل کرد!

 

البته کــه نميتوان افراد را به شخص دیگری تبدیل کرد، اما ميتوان کاریزما را فراگرفت. کاریزما خصلتی تماما ذاتی نیست، بلکــه مهارتی آموختنی یا دست‌کم مجموعه‌ای از مهارت‌هاســت کــه کاربردشان قدمتی طولانی دارد. پژوهش‌ها نشان داده‌اند کسانی کــه «فنون رهبری کاریزماتیک» را فرا گرفته‌اند، در نگاه دیگــــران اثرگذار‌تر و قابل‌اعتمادتر هستند و بیشتر به‌عنوان رهبر پذیرفته ميشوند. در این مقاله به شما ميگوییم چطور مدیران ميتوانند این فنون را در خود پرورش دهند و تقویت کنند. مانند ورزش‌کاری کــه برای برنده‌شدن به تمرین سخت و نقشه‌ی مناسب نیاز دارد، رهبران هم برای کاریزماتیک‌شدن باید این فنون را فرا بگیرند، سخت‌کوشانه آن ها را تمرین کنند و روش مناسبی برای به‌کارگیری آن ها داشته باشند. برای تبدیل‌شدن به فردی کاریزماتیک، با ما همراه شوید.

کاریزمای درونمان را چطور بروز دهیم؟

افراد کاریزماتیک قدرتمند به نظر می رسند

 

کاریزما چیست؟

کاریزما از ارزش‌ها و احساسات ریشه ميگیرد. به‌عقیده‌ی ارسطو تأثیر کاریزما ناشی از کیمیای اندیشه، خصلت‌های انسانی و حس همدردی اســت. به‌عبارتی‌دیگر، برای قانع‌کردن دیگــــران باید کلامی مستدل و قدرتمند داشته باشید، اعتبار شخصی و اخلاقی‌تان را نشان بدهید و سپس احساسات و اشتیاق پیروانتان را برانگیزید. رهبری کــه به‌خوبی از عهده‌ی این سه بربیاید، ميتواند با دست‌گذاشتن روی امید‌ها و آمال پیروانش برایشان هدف مشخص ‌کند و به آن ها برای انجام کارهای بزرگ انگیزه بدهد.

 

بنابر نتایج برخی پژوهش‌های بزرگ، کاریزما ميتواند سرمایه‌ای غیر‌قابل‌ارزش‌گذاری در حیطه‌ی کاری باشد. سیاســت‌مداران هم از اهمیت آن آگاه‌اند. اما بسیاری از مدیران اعتقادی به کاریزما ندارند، شاید به‌خاطر اینکــه نميدانند چطور آن را به‌کار بگیرند یا فکر ميکنند به‌کارگیری آن به‌آسانیِ سبک‌های رهبری دیگر نیست. اما تردیدی نیست کــه رهبران برای جلب اعتماد پیروانشان، مدیریت عملیات مختلف و تعیین اســتراتژی، به مهارت‌های فنی گوناگونی نیاز دارند. آن ها همچنین امکان بهره‌برداری از توبیخ و تشویق را دارند. اما تأثیرگذارترین رهبرها برای تحقق اهدافشان رهبری کاریزماتیک را در اولویت قرار ميدهند.

 

چندین تکنیک کلیدی برای رهبری کاریزماتیک وجود دارد. برخی از آن ها در زمینه‌ی سخنوری هستند، یعنی دسته‌ی «فنون کلامی»: اســتعاره، تشبیه، مقایسه، داســتان‌گویی، کاربرد تضاد، پرسش‌های (اســتفهام) تأکیدی یا انکاری، عبارت سه‌بخشی، صحبت از محدودیت‌های اخلاقی، بازتاب حالات درونی تیمتان، تعیین اهداف سطح‌بالا و تزریق اعتماد‌ به‌ نفس و باور به اینکــه این اهداف قابل‌دستیابی هستند. فنون غیرکلامی هم اهمیت دارند، مانند آوای سرزنده، تغییرات چهره و زبان بدن .

 

البته رهبران ميتوانند تکنیک‌های دیگری را مانند خلق احساس ضرورت، ارجاع به تاریخچه‌ی امیدبخش، تکرار، تأکید بر ازخودگذشتگی یا شوخ‌طبعی به‌کار بگیرند. اما فنونی‌ کــه پیش‌تر به آن ها اشاره کردیم، تقریبا در همه‌ی زمینه‌ها اثربخشی بیشتری دارند. پژوهش‌ها نشان داده‌اند کسانی کــه این فنون را به‌درستی به‌کار ميبرند، قادرند پیروانشان را حول چشم‌انداز مشخصی هم‌پیمان کنند. به‌طورمثال در ۸ مورد از ۱۰ انتخابات ریاســت جمهوری گذشته در ایالات متحده،

 

نامزدی کــه فنون زبانی رهبری کاریزماتیک را بهتر به‌کار برده اســت، پیروز رقابت بوده اســت. همچنین در قیاس با مهارت‌های ارائه‌ی خوب (مانند ساختار کلام، نشان‌گذاری شفاف، زبان قابل‌فهم، ضرب‌آهنگ گفتار و آرامش سخن‌گو)، مهارت‌های رهبری کاریزماتیک در اینکــه افراد، شخص را قابل‌اعتماد، شایسته و مناسب رهبری بدانند، تأثیر بیشتری دارد. اما به نظر ميرسد این مهارت‌های مهم، در دنیای کسب‌وکار چندان شناخته‌شده نیستند. مدیرانی کــه آن ها را به‌کار ميگیرند، طی آزمون‌وخطا و به‌شکلی ناآگاهانه آن ها را فراگرفته‌اند. فراگرفتنِ این مهارت‌ها را نباید به شانس واگذار کرد.

 

آموزش مهارت‌های رهبری کاریزماتیک این‌طور آغاز ميشود: توضیح مفهوم کاریزما و همچنین نمایش اخبار و ویدئوهایی کــه نمونه‌هایی را در کسب‌وکار، ورزش و سیاســت معرفی ميکنند. سپس مدیران باید تکنیک‌هایی را کــه در فیلم‌ها دیده‌اند، با خودشان و همچنین در مقابل دیگــــران تمرین کنند. یک گروه از مدیران اروپایی میان‌رده (با متوسط سنی ۳۵ سال) پس از انجام این کار، توانستند میزان کاربرد مهارت‌های رهبری کاریزماتیک را به دو‌برابر برسانند.

 

درنتیجه، نرخ عددیِ برداشت ناظران از آن ها به‌عنوان کسی کــه شایستگی رهبری دارد، به‌طور متوسط ۶۰درصد افزایش پیدا کرد. این مدیران پس از بازگشت به کار، توانستند به‌خوبی مهارت‌ها را به‌کار بگیرند. درمورد گروه دیگری از مدیران یکی از شرکت‌های بزرگ سویسی (با متوسط سنی ۴۲ سال) نیز نتایج مشابهی به‌دست آمد. به‌طورکلی ۶۵درصدِ مدیرانی کــه فنون رهبری کاریزماتیک را فرا گرفته‌اند، به‌عنوان رهبر، پذیرشی بالاتر از حد متوسط در میان دیگــــران دارند. این رقم برای مدیرانی کــه این فنون را فرانگرفته‌اند، تنها ۳۵درصد اســت.

 

هدف از فرا گرفتن مهارت‌های رهبری کاریزماتیک نه‌تنها اســتفاده از آن ها در سخنرانی‌های عمومی اســت، بلکــه به‌کارگیری آن ها در مکالمات روزمره و به‌عبارتی تبدیل‌شدن به رهبری دائما کاریزماتیک اســت. این مهارت‌ها به‌دلیل خلق رابطه‌ی احساسی با پیروان، راهگشا هستند، حتی بااینکــه شما را قدرتمند‌تر و شایسته‌ی احترام بیشتری نشان ميدهند. «کاریزما» به‌زبان یونانی به‌معنی «موهبت» اســت. با اســتفاده‌ی درست از مهارت‌های رهبری کاریزماتیک این موهبت را در خود نمایان کنید.

 

سخن‌گوی کاریزماتیک کاری ميکند دیگــــران به حرفش گوش بدهند، با آن ارتباط برقرار کنند و آن را به‌خاطر بسپارند. این کار با اســتفاده از اســتعاره، تشبیه و مقایسه ممکن ميشود. مارتین‌ لوتر کینگ اســتاد اســتفاده از اســتعاره بود. او در سخنرانی معروف خود «رؤیایی دارم» قانون اساسی امریکا را معادل سندی در نظر گرفت کــه حق زندگی، آزادی و خوش‌بختی را برای همه‌ی مردم امریکا مسلم ميداند. اما در ادامه، تأکید ميکند سیاهان امریکا به‌جای سندی معتبر، «چک بدون پشتوانه» دریافت کرده‌اند کــه با عبارت «موجودی کافی نیست» برگشت خورده اســت! همه‌ی ما ميدانیم چک برگشتی چیست. این پیام بسیار روشن اســت و به‌سادگی در ذهن نقش ميبندد.

 

اســتعاره در موقعیت‌های کاری هم اثرگذاری بالایی دارد. مثلا در مواجهه با تغییر مکان ناگهانی و ضروری، مدیرِ خوب ميتواند این‌گونه کارکنانش را آماده کند: «وقتی این خبر را از هیئت‌مدیره شنیدم، مانند این بود کــه پس از سال‌ها انتظار به کسی خبر بچه‌دارشدنش را بدهند! فرقش این اســت کــه به‌جای ۹ ماه فقط ۴ ماه وقت داریم خودمان را آماده کنیم.» کارکنان متوجه ميشنود قرار اســت دوران سختی را پشت سر بگذارند، اما سرانجام از نتیجه‌ی این انتقال خشنود خواهند بود.

کاریزمای درونمان را چطور بروز دهیم؟

داســتان‌ها و حکایت‌ها هم به درگیرکردن شنونده و برقراری ارتباط او با گوینده کمک ميکنند. حتی کسانی کــه طبیعت داســتان‌سرایی ندارند، ميتوانند به‌شکلی اثربخش از آن بهره بگیرند. به سخنرانی بیل گیتس در دانشگاه هاروارد توجه کنید. ببینید چطور دانشجویان را متوجه مسئولیت‌های گسترده‌تر و والاتری ميکند: «مادرم همیشه من رو به کمک‌کردن به دیگــــران تشویق ميکرد. چند روز پیش از مراسم عروسی‌م، او نامه‌ای رو کــه برای همسرم ملیندا نوشته بود، در یک مهمونی خوند. مادرم در‌حالی‌کــه به‌سختی بیمار بود و با سرطان ميجنگید، این فرصت رو برای انتقال پیامش به دیگــــران از دست نداد. او نامه‌ش رو این‌طور تموم کرد: ’از کسانی کــه نعمت‌های بیشتری نصیبشان شده، انتظار ميرود بخشنده‌تر باشند!‘»

 

یکی از مدیران مورد‌مشاهده‌ی ما برای انگیزه‌دادن به کارکنانش در دوره‌ی بحران، این داســتان را تعریف کرد: «این وضعیت من رو یاد زمانی ميندازه کــه در ارتفاعات گاشربروم بودم. من و هم‌تیميهام به هوای بدی خوردیم. حتی ممکن بود جون سالم به‌در نبریم! اما با همکاری و همبستگی از عهده‌ش براومدیم و غیرممکن رو ممکن کردیم!» این داســتان به کارکنان اطمینان و انگیزه داد.

 

اســتفاده از تضاد، یکی از مهارت‌های کلیدی رهبری کاریزماتیک اســت، زیرا منطق و احساس را با هم ترکیب ميکند. با اســتفاده از تضاد، موقعیتتان را با قراردادن آن در برابر موقعیتی متضاد توصیف ميکنید. این کار اغلب تأثیر احساسی زیادی دارد. به این گفته‌ی جان اف کندی توجه کنید: «به‌دنبال این نباشید کــه کشورتان چه خدمتی به شما ميکند؛ ببینید از دست شما چه کاری برای کشورتان برميآید!» اســتفاده از تضاد یکی از ساده‌ترین مهارت‌هاســت،

 

اما به‌اندازه‌ی‌کافی به‌کار گرفته نميشود. مثلا برای تحریک اعضای یک تیم کاریِ خنثی و راکد، ميتوان به آن ها گفت: «به‌نظر ميرسه شما بیش‌ازانداره حالت تدافعی دارید؛ باید بیشتر حالت تهاجمی داشته باشید.» (البته این ميتواند اســتعاره هم باشد.) این مثال را مدیری دیگر در معرفی خودش به کارکنان به‌کار گرفت: «من مایل بودم به بخش پزشکی منتقل بشم؛ نه به‌خاطر اینکــه بهترین موقعیت رو داره، بلکــه به این خاطر کــه باور دارم ما ميتونیم اون رو به جایگاه چشمگیری برسونیم تا هم به شرکت کمک کنیم و هم جون انسان‌ها رو نجات بدیم.»

 

درگیرکردن مخاطب و خلاصه‌سازی پیام

شاید اســتفاده از اســتفهام انکاری یا تأکیدی، روشی کلیشه‌ای به نظر برسد، اما رهبران کاریزماتیک اغلب وقت‌ها برای جذب و درگیرکردن مخاطب از آن اســتفاده ميکنند. این سؤال‌ها ممکن اســت پاسخ روشنی داشته باشند یا اینکــه معمایی باشند کــه پاسخش در آینده مشخص خواهد شد. باز هم به مارتین‌ لوتر کینک اشاره ميکنم کــه گفته بود: «از فعالان حقوق مدنی ميپرسند: ’چه کنیم راضی بشوید؟‘» و سپس بر این نکته تأکید کرد کــه کسانی در جامعه مورد‌ تبعیض واقع ميشوند، هرگز راضی و خشنود نخواهند بود. «آنیتا رودیک» (Anita Roddick) بنیان‌گذار «بادی‌شاپ» در توضیح اینکــه چه چیز باعث شد او جنبش مسئولیت‌های اجتماعی را آغاز کند، این‌طور گفت: «خیلی ساده بود. به این فکر ميکردم کــه چطور ميتوان کسب‌وکار را مهربان‌تر کرد؟ چطور آن را در بطن جامعه قرار دهیم؟ چطور ميتوان جامعه را هدفی اجتماعی برای کسب‌وکار تعریف کرد؟»

 

این مهارت در گفت‌وگوهای خصوصی هم مؤثر اســت. مانند این گفت‌وگوی یک مدیر با یکی از کارمندان ضعیفش: «ميخوای از اینجا به کجا برسی؟ برگردی به اتاقت و برای خودت تأسف بخوری، یا ميخوای به دیگــــران نشون بدی از عهده‌ی چه کارهایی برمیای؟» نمونه‌ی دیگر، پاسخی ‌اســت کــه یکی از مدیران آی‌.تی، به درخواســت غیرمنطقی رئیسش ميدهد: «به نظرتون چطور ميشه موتور هواپیما رو در حال پرواز تعمیر کرد؟»

 

عبارت سه‌بخشی یکی دیگر از ترفندهای مؤثر برای قانع‌کردن دیگــــران اســت، زیرا چکیده‌ای از نکته‌های کلیدی هر پیام فراهم ميکند. چرا سه؟ زیرا بیشترِ افراد در هر بار تلاش ميتوانند ۳ چیز را به ذهن بسپارند. همچنین این باور وجود دارد کــه برای اثبات یک روند، ۳ بار تکرار کافی اســت. به‌علاوه عدد ۳ حس کامل‌شدن را به اشخاص منتقل ميکند. عبارت سه‌بخشی در واقع سه کار مهم و ضروری برای کسب موفقیت را برجسته ميکند.

 

به این نمونه‌ها هم توجه کنید:

ما بهترین محصول بازار را تولید ميکنیم. بهترین تیم کاری را داریم. اما هنوز به هدف فروشمان نرسیده‌ایم!ميتوانیم با راهبردی سه‌‌مرحله‌ای وضعیت را تغییر بدهیم: نخست باید به عقب برگردیم و مشخص کنیم کدام کارمان درست بوده اســت؛ سپس باید اشتباهاتمان را پیدا کنیم؛ در پایان باید طرحی بریزیم کــه کــه بتوانیم بر پایه‌ی آن هیئت‌مدیره را قانع کنیم منابع لازم را برای اصلاح اشتباهات‌ در اختیارمان بگذارد.

 

نمایش درستی، قدرت و اشتیاق

صحبت از محدودیت‌های اخلاقی و پرداختن به احساسات و حالات درونی تیمتان، حتی اگر منفی باشند، با پرده‌برداشتن از ویژگی‌های شخصیتتان، به تحکیم اعتبارتان ميانجامد. همچنین باعث ميشود مخاطبتان با شناسایی این ویژگی‌ها خودش را همگام و همراه شما ببیند. در پایان جنگ جهانی دوم و در روز پیروزی، چرچیل احساسات مردم بریتانیا را تحت‌تأثیر قرار داد و روح شرافت، شهامت و همدلی را در آن ها دمید. او این‌طور گفت: «امروز از آنِ شماســت. این پیروزیِ یک حزب یا طبقه نیست؛ این پیروزی همه‌ی ملت انگلستان اســت. ما نخستین کسانی بودیم کــه در این جزیره شمشیرهایمان را در مقابل اســتبدادگران بیرون کشیدیم و به‌تنهایی در مقابل آن ها ایستادگی کردیم. بمب‌ها بر سرمان افتاد، اما هیچ مرد و زن و بچه‌ای پا پس نکشید… اکنون ما از کشمکشی مرگ‌بار سر بر آورده‌ایم؛ دشمنِ دهشتناک ما از پا درآمده و در انتظار قضاوت و بخشش ماســت.»

 

نمونه‌ی اثرگذار دیگری از اشاره به اخلاقیات و برخی مهارت‌های دیگر را در کلام مدیر یک سازمان مردم‌نهاد ببینید کــه به‌دنبال ایجاد تغییرات حیاتی در زنجیره‌ی تأمین اســت: «فکر ميکنید چه کسی هزینه‌‌ی ناکارآمدیِ برنامه‌‌های ما را ميدهد؟ خیرین و اهداکنندکان متوجه آن نميشوند، بلکــه کودکانی کــه ما درواقع باید به آن ها کمک کنیم، یک شب دیگر هم با شکم خالی به‌خواب ميروند. جدا از هدردادن پول، اجرای این برنامه کار درستی نیست، چون تغییر و اصلاح آن بسیار ساده اســت.» و این هم نمونه‌ای از اشاره به حالات درونی تیم کاری‌ اســت کــه در کلام یکی از مدیران آی‌.تی در رویارویی با اعضای رنجیده‌خاطر تیمش ميبینید: «من احساسات و افکار شما رو ميفهمم، چون خودم هم همین احساس رو دارم.

 

همه‌ی ما احساس ناامیدی و بی‌انگیزگی ميکنیم. بعضی‌‌هاتون از شب‌ها بی‌خوابی، تنش و اضطرابی کــه حتی تو خونه هم رهاتون نميکرد با من صحبت کرده بودید. الان من هم احساس ميکنم کارم بیهوده بوده. ميدونم بعد از اون‌همه کار و تلاش چقدر سخته با این حقیقت کنار بیاییم کــه موفقیت رو وقتی از دست دادیم کــه تو مشتمون بود. اما این وضعیت زیاد طول نميکشه؛ من یه نقشه دارم!»

 

یکی دیگر از مهارت‌هایی کــه به رهبران کاریزماتیک در خلق اشتیاق کمک ميکند و الهام‌بخش پیروان اســت، تعیین اهداف سطح‌ بالاســت. گاندی در سخنرانی معروف خود «هندوستان را رها کنید» هدفی تقریبا غیرممکن را معرفی کرد و آن رهایی مردم هند از سلطه‌ی انگلستان بدون اســتفاده از خشونت بود. نمونه‌ای در دنیای کسب‌وکار کــه بسیار هم معروف اســت، جمله‌ی مدیر‌عامل پیشین شارپ، کاتسوهیکو ماشیداســت. او در سال ۱۹۹۸، زمانی‌کــه شارپ وضعیت مناسبی نداشت و بازار در تسخیر تلویزیون‌های لامپی بود و ایده‌ی نمایشگرهای ال‌.سی‌.دی چندان قابل‌اتکا نبود، برای روحیه‌دادن به کارکنان شرکت جمله‌ای به زبان آورد کــه کسی فکرش را هم نميکرد: «تا سال ۲۰۰۵ ما به جایی ميرسیم کــه در ژاپن فقط تلویزیون ال‌.سی‌.دی ميفروشیم.»

 

البته ایجاد باور به اینکــه این اهداف، در دسترس‌اند، اهمیت زیادی دارد. گاندی این‌چنین به مردم قوت‌قلب ميداد: «دولت انگلستان نميتواند مانع آزادی ما بشود، به‌شرطی‌کــه آماده‌ی از‌جان‌گذشتگی باشیم.» او بعدتر به‌شکلی روشن‌تر بیان کرد: «حتی اگر سازمان ملل در مقابل من باشد، حتی اگر مردم هند از من بخواهند، من خواهم گفت: ’شما اشتباه ميکنید. هندوستان آزادی‌اش را بدون خشونت پس ميگیرد.‘ من به راهم ادامه ميدهم، نه‌فقط برای هندوستان، بلکــه به‌خاطر مردم دنیا. حتی اگر من روز رهایی را نبینم، پرهیز از خشونت ادامه‌دار خواهد بود.»

 

«ماشیدا» رؤیایش را شخصا برای مهندسان شارپ توضیح داد و آن ها را از هدف مخاطره‌آمیزش آگاه کرد. این هدف به مهم‌ترین پروژه‌ی شرکت تبدیل شد، افراد مختلفی از تیم تولید تلویزیون و ال‌.سی‌.دی مشغول به کار در این زمینه شدند و به آن ها اعلام شد کــه این پروژه برای بقای شارپ حیاتی اســت. به سخنان مدیری دقت کنید کــه پس از وقوع مشکلی اساسی در روند کار با اعضای تیمش صحبت ميکند: «داریم به پایان مهلتمون نزدیک ميشیم. شاید تیم‌های دیگه نگران و دستپاچه بِشَن، اما ما مثل تیم‌های دیگه نیستیم! من ميدونم کــه شما از عهده‌ی هر چالشی بر‌میاید. من به تک‌تک شما باور دارم و ميدونم ما با هم ميتونیم نمونه‌ی اولیه‌ رو تا سه ماه دیگه آماده کنیم. بیایید کاری رو بکنیم کــه به‌خاطرش اینجاییم: ما باهوشیم و تجربه‌ی کافی داریم؛ فقط کافیه کــه بخوایم! این تفاوت ما با تیم‌های دیگه‌ست.» اشتیاق و همدلی محقق نميشود، مگر آنکــه رهبر به‌راســتی باور داشته باشد دستیابی به هدف و چشم‌انداز ممکن اســت.

 

سه مهارت غیرکلامی لحن صدا، بدن و چهره نیز نقشی کلیدی در ایجاد کاریزما دارند. این مهارت‌ها به‌خودی‌خود در افراد شکل نميگیرند. همچنین ممکن اســت در فرهنگ‌های مختلف حساسیت‌هایی ایجاد کنند. مثلا آنچه در برخی مناطق آسیایی به‌معنی اشتیاق بسیار اســت،‌ ممکن اســت در مناطق جنوبی اروپا به‌عنوان سکوت بیش‌ازحد برداشت شود. به‌هرحال فراگرفتن و تمرین این مهارت‌ها نیز اهمیت زیادی دارد، زیرا تحلیل آن ها آسان‌تر از تحلیل مهارت‌های زبانی اســت. این مهارت‌ها همچنین با نشان‌گذاری سخنانتان به جلب‌توجه مخاطبان کمک ميکنند.

 

به‌کارگیری مهارت‌ها

اکنون کــه مهارت‌ها را شناختید، چطور ميتوانید از آن ها اســتفاده کنید؟ خیلی ساده: آماده‌سازی و سپس به‌کارگیری. وقتی سخنرانی یا ارائه‌ای را طرح‌ریزی ميکنید باید اســتفاده از این فنون را در برنامه‌تان بگنجانید و سپس سخنرانی و ارائه‌تان را طبق برنامه تمرین و تکرار کنید. همچنین پیشنهاد ميکنیم مدیران پیش از گفت‌وگوهای رودررو یا جلسه با اعضای تیم و هر موقعیت مربوط به قانع‌کردن دیگــــران، اســتفاده از این فنون را در نظر بگیرند. بهتر اســت خود را به چندین مهارت مسلط کنید، مهارت‌هایی کــه در به‌کارگیری آن ها مشکلی ندارید، ‌طوری‌کــه طبیعی‌ و ناخودآگاه به اجرا دربیایند یا دست‌کم این‌طور به نظر برسد. مدیران این تکنیک‌ها را در جمع، تمرین و بازخورد دریافت ميکنند. ميتوانید از دوست یا همکارتان بخواهید شاهد تمرین شما باشد یا تمرینتان را ضبط و سپس آن را نقد کنید.

 

نیازی نیست در هر بحث و گفت‌وگویی همه‌ی این تکنیک‌ها را به‌کار بگیرید، بلکــه اســتفاده از ترکیبی متعادل از آن ها کافی اســت. با تمرین و در گذر زمان این مهارت‌ها را در موقعیت‌های مختلف بدون اینکــه فکر کنید، خود‌به‌خود انجام ميدهید.

 

اگر فکر ميکنید فراگرفتن این مهارت‌ها فایده‌ای ندارد چون کاریزما در ذاتتان نیست، اشتباه ميکنید. مطالعات نشان داده‌اند افرادی با کمترین درجه کاریزما توانسته‌اند با فراگیری و به‌کارگیری این مهارت‌ها فاصله‌شان را با مدیرانی کــه ذاتا ویژگی‌های کاریزماتیک داشته‌اند به‌شدت کاهش بدهند. درست اســت کــه با آموزش نميتوان کسی را به چرچیل یا مارتین‌ لوتر کینگ تبدیل کرد، اما با اســتفاده از این مهارت‌ها در نظر دیگــــران کاریزماتیک‌تر جلوه ميکنید و درنتیجه رهبر اثرگذارتری خواهید بود.

کاریزمای درونمان را چطور بروز دهیم؟

اگر بتوانید تأثیر مثبت و بادوامی بر روی هر کسی کــه ميبینید بگذارید، مثل این ميماند کــه دنیا را در مُشت‌تان گرفته باشید. بعضی آدم‌ها به صورت مادرزاد جذابند، اما خبر خوب این اســت کــه جذابیت را ميتوان یاد گرفت.

 

با پیدا کردن رگ خواب شروع کنید

من راه خوبی برای بهتر ارتباط برقرار کردن با مردم پیدا کرده‌ام کــه هر جا رفته‌ام، کارساز بوده اســت. از آدم‌ها ميپرسم از چه چیز خوششان می‏‌آید یا چه چیزی مجذوبشان ميکند. وقتی جوابم را بدهند، دوباره ازشان مي‏پرسم، چه نکته‌ای باعث شده تا از فلان چیز خوشت بیاید؟ نکته‌ی کلیدی علاقه به فلان کار چیست؟

 

من این کار را فقط از این بابت انجام نميدهم کــه صرفا احساس خوبی را بهشان منتقل کنم، در واقع این سؤال‌ها را ميپرسم چون ميدانم چیزهایی هستند کــه اگر هر فردی راجع بهشان صحبت کند، حالش بهتر ميشود. تازه می‏‌شود کلی چیزهای جالب هم این وسط یاد گرفت.

 

هر کسی داســتانی برای تعریف کردن دارد

فرض کنید وارد یک مهمانی یا مراسم یا مجلس سخنرانی شده‌اید کــه بالای سر هر آدمی، عددی روشن اســت. این عدد نشان‌دهنده‌ی تجربه و دانش اوست. اگر ۱۰۰ نفر به این مهمانی دعوت باشند کــه هر کدامشان بین ۳۰ تا ۴۰ سالشان باشد، آنگاه چیزی بین ۳۰۰۰ تا ۴۰۰۰ سال دانش و بینش بشریِ ترکیب شده در آن سالن وجود دارد.

 

چه خوب بود اگر مي‏توانستیم با تک تک این آدم‌ها صحبت کنیم و از علم و تجربیات‌شان بهره‌مند شویم. حیف نیست کــه از چنین موقعیتی برای به اشتراک‌گذاری چیزهای خوب و به دست آوردن چیزهای خوب، چشم‌پوشی کنیم؟ شاید به جرئت بتوانم بگویم، چند تا از بهترین فرصت‌های عمرم را با باز کردن سر صحبت با آدم‌‏ها در چنین محیط‌هایی به دست آورده‌ام.

 

مشکل بیشتر آدم‌ها این اســت کــه حس می‏‌کنند اعتماد به نفس لازم برای مرتبط کردن خود با توده‌ی مردم، یا به عبارت دیگر شبکــه‌سازی را ندارند، چون فکر می‏‌کنند مهارت اثرگذاری در نگاه اول را در خود پرورش نداده‌اند. حالا چه ميشد اگر ميتوانستید خودتان را جوری آب‌بندی کنید کــه اگر وارد هر اتاقی شدید «برق بزنید». چه ميشد اگر بلد بودید درجه کاریزمای‌تان را بالا ببرید و تا ته مهمانی حفظش کنید؟

 

۱. گوش به زنگ باشید
اولین چیزی کــه موقع حرف زدن با هر کسی باید رعایت کنید این اســت کــه گوش به زنگ باشید. وقتی مي‏گویم گوشتان به زنگ باشد، یعنی شش دانگ حواســتان را جمع کنید. اگر مکالمه‌تان یک-به-یک اســت، باید این احساس را به طرف مقابل القا کنید کــه فقط شما دو نفر در این اتاق هستید.

 

اگر در جمعی هستید، باید حس مهم بودن را به متکلم آن جمع انتقال دهید. اگر خودتان متکلم آن جمع هستید، باید حواســتان را به تک تک کسانی کــه جلوی‌تان ایستاده‌اند اختصاص بدهید. چشم به چشم‌شان بدوزید. شاید اولش سخت باشد، اما باید طوری طرف را نگاه کنید کــه اگر لازم شد، قادر باشید مشخصات صورتش را برای نقاش اداره‌ی پلیس تشریح کنید.اینجوری ميتوانید به جای اینکــه روی ۲، ۳ نفر تأثیر بگذارید، موقع صحبت کردن جمعی را میخکوب خود کنید.

 

۲. زبر و زرنگ باشید

اگر آدم کاریزماتیکی باشید، یعنی نسبت به عموم آدم‌ها از اســترس کمتری برخوردارید و موفقیت و جذابیت بیشتری دارید. حواســتان باشد، وقتی ميگویم جذاب، منظورم این نیست کــه پیکربندی فیزیکی صورت یا بدن‌تان حاصل پیکرتراشی میکل آنژ باشد. منظورم این اســت کــه انگار به خودتان رسیده‌اید. یعنی ميدانید کــه موقع خندیدن چقدر دهانتان را باز کنید کــه جلوه‌ی خوبی از خودتان به جا بگذارید. به این ميگویند کاریزما. به این مي‏گویند جذبه.

 

خوبی‌اش این اســت کــه کاریزماتیک بودن ژنتیک نیست و ميتوان آن را یاد گرفت. خیلی از افرادی کــه خصوصیات رهبری را در خود دارند، کاریزماتیک هستند چون اعتماد زیادی به خودشان دارند، از یادگیری فراری نیستند و عاشق الهام بخشیدن به سایرین هستند.

 

۳. حفظ کنید، تکرار کنید

اگر بتوانید اسم هر فردی را سریع حفظ کنید و چند بار در صحبت کردن تکرار کنید، انگار خیلی زیرپوستی ازش تعریف کرده باشید. تأثیر این کار بیشتر از این اســت کــه بخواهید حرف‌های قلمبه و سلمبه زورکی به خورد طرف بدهید.آدم‌ها خوشحال مي‌شوند کــه فرد غریبه‌ای چند بار اسم‌شان را تکرار کند، چون احساس خاص بودن بهشان دست ميدهد.

 

یکی از کارهایی کــه من مي‏کنم این اســت کــه اول خودم را معرفی ميکنم. همیشه به جای اینکــه خیلی منفعلانه منتظر بمانید تا طرف مقابل خودش را به شما معرفی کند، جلو بروید و اول خودتان را برایش معرفی کنید.بعد کــه ازشان ميخواهید خودشان را معرفی کنند، مثل من این پیام دستوری یک خطی را به مغرتان مخابره کنید: «اسمش را حفظ کن.»

 

این کار مجبورتان ميکند تا روی جوابی کــه دریافت ميکنید متمرکز شوید و همینطور باعث ميشود بخش توجه ناخودآگاه‌تان بیدار شود کــه خود باعث ميشود اسم طرف مقابل را راحت‌تر حفظ کرده و در مکالمه اســتفاده کنید.هر وقت کسی اسمش را به شما گفت، آن اسم را یک بار جلوی آن شخص و چند بار در مغز خودتان تکرار کنید. این کار را بکنید و مطمئن باشید کــه جواب ميدهد.

 

۴. زبان دیگرتان را تقویت کنید

هر جا اسم جذبه و کاریزما به گوش‌تان خورد بدانید کــه «زبان بدن» هم پشت‌بندش ميآید. ثابت شده کــه اســتفاده از زبان بدن میزان اعتماد به نفس آدم را به شدت بالا ميبرد.

 

زبان بدن، زبانی بین‌المللی اســت.

 

مردم مي‏توانند به صورت ناخودآگاه حرکات بدن و صورت شما را برای خودشان ترجمه کنند. اگر به خودتان مطمئن باشید و حالت ایستادن‌تان این را القاء کند کــه از ته دل خوشحال و مثبت‌اندیش هستید، این خودش را به صورت کاریزما به بقیه نمایش مي‏دهد.چیزی کــه خود من از جلسات کلاس‌‏های تونی رابینز (Tony Robbins) یاد گرفتم این بود کــه اگر به حالت سوپرمنی خبردار بایستید – یعنی سیخ بایستید، چانه‌تان بالا باشد، پاهای‌تان به اندازه عرض شانه باز باشد،

 

دست‌هایتان روی خط شلوارتان باشد و به آسمان نگاه کنید – و چند دقیقه این حالت را حفظ کنید، از نظر علمی ثابت شده اســت کــه این حالت خود به خود باعث افزایش اعتماد به نفس شما می‏‌شود. اعتماد به نفس هم کــه بخش بسیار مهمی از کاریزما اســت. آدم‌ها هم شما را به خاطر داشتن اعتماد به نفس بالا تحسین می‏‌کنند، چون خودشان دائما با مشکل اعتماد به نفس درگیرند.

 

پس این را یادتان بماند: بدن از ذهن پیروی ميکند. حرکت بدن ناخودآگاه اســت.یعنی دانستن اینکــه «چه احساسی دارید» ميتواند حالت صورت و زبان بدن‌تان را تغییر بدهد، پس بهتر نیست شروع کنید خودتان را با اعتماد به نفس ابرقهرمانان تصور کنید؟همین حالا چند ثانیه چشم‌تان را ببندید و فکر کنید ابرانسان قوی‌جثه و بی‌باکی هستید! نظرتان چیست؟ این مورد را هم ميتوانید با صدور فرمان یک خطی به مغز فعال کنید. فقط باید تمرین کنید.

 

۵. چشم‌ها همه چیز را لو ميدهند

مردم وقتی اعتماد به نفس را در شما ميیابند کــه با آن ها ارتباط چشمی برقرار کنید. فقط ناجور بهشان زُل نزنید.اگر آن اولش برایتان سخت اســت کــه ارتباط چشمی خوبی برقرار کنید، سعی کنید به ناحیه بین دو چشم، همانجایی کــه بینی شروع مي‏شود، خیره شوید. در این حالت اینطور به نظر ميرسد کــه به جفت چشم‌های طرف مقابل نگاه ميکنید. این حُقه‌ی کوچولو را امتحان کنید تا معذب نباشید.

 

۶. چیز منفی نگویید

نکته‌ی دیگری کــه ميتواند کاریزمای شما را بالا ببرد این اســت کــه از به کار بردن عبارات منفی در مکالمه خودداری کنید. سعی کنید این رفتار را در خودتان نهادینه کنید. هر روز تمرین کنید کــه راجع به چیزهای مختلف غُر نزنید.سعی کنید مسیر گفتگو مثبت باشد. حتی اگر طرف گفتگوی شما حرف‌های منفی بزند، شما سعی کنید چتر مثبت‌اندیشی خودتان را روی سر او هم بگیرید. شاید هم در همان دقیقه موفق نشدید تغییری در منفی‌نگری آن فرد ایجاد کنید، اما وقتی کــه شما را در ذهنش به خاطر بیاورد، یادش ميآید کــه خاطره‌ی مثبتی از شما دارد.

 

سعی کنید مسیر گفتگو را به سمت چیزهای مثبت بکشانید. به این ترتیب آدم‌هایی کــه به این گفتگو گوش ميدهند، متوجه ميشوند این شمایید کــه اســتاندارد گفتگو را تعیین ميکنید. پس یادتان باشد: مثبت‌اندیشی و نه هیچ چیز دیگر.

 

۷. از قدرت کلمات اســتفاده کنید

خالصانه و صمیمانه از مردم تعریف کنید. البته چندین سال طول ميکشد تا قادر به چنین کاری باشید. خیلی‌ها به جزئیات توجه نمی‏‌کنند و فرصت‌هایی کــه برای تعریف کردن از دیگــــران دارند را از دست ميدهند. به همین دلیل اســت کــه اگر واقعا از کسی تعریف کنید، این جریان به یادش مي‏ماند.ميدانم خانم‌ها در این زمینه بهترند. پس تصورش را بکنید در زمانی کــه انتظار ندارید، آقایی از شما تعریف بکند، چه حالی بهتان دست می‏‌دهد؟ قطعا تا مدتی طولانی یادتان می‏‌ماند.

 

و در ضمن این یادتان نرود کــه موقع تعریف کردن کمی از زبان بدن و حالات صورت هم اســتفاده کنید و اصلا در این زمینه خساســت به خرج ندهید. اینجوری تصویر بهتری ميسازید تا اینکــه بخواهید صرفا با کلمات چیزی را بیان کنید.

 

و کلام آخر: کاریزما یعنی انتقال اشتیاق به افراد دیگر.

 

مطالب بیشتر:

چطور مثل آهنربا همه را به خودمان جذب کنیم و کاریزماتیک باشیم؟

دلیل موفقیت افراد خودشیفته در زمینه شغلی

نکات جذاب به نظر رسیدن از نظر علمی

 

 

به این مطلب چند ستاره امتیاز میدید؟

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا