همه چیز درباره استعداد ذاتی و تاثیر آن در زندگی
شنیده ایم که می گویند هر کسی در زندگی اش استعدادهایی دارد و اگر طبق آن پیش برود می تواند بسیار موفق شود. آیا شما با این حرف موافق هستید؟ روانشناس پرآوازه، کارول دوک، بر پایۀ سالها تحقیق بیان می کند استعداد چیزی ذاتی نیست، بلکه نتیجه تمرین و مهارتاندوزی است. دانشجوهایی که در سالهای مختلف شاگرد دوک بودهاند، وی را سخاوتمند و پرورشگر و مربی میدانند. او این خصیصهها را استعدادهایی ذاتی نمیداند، بلکه یک ذهنیت بسیار رشدیافته می شمارد.
دوک بیان می کند: (( همینکه از ذهنیت رشد آگاهم و دربارۀ آن تحقیق میکنم و مینویسم، حس میکنم باید آن را در زندگیام بیاورم و از آن سود ببرم )). وی، که در پنجاه و چند سالگی سراغ یادگیری پیانو و زبان ایتالیایی رفته است، می افزاید: (( انتظار نمیرود بزرگسالان اینجور چیزها را بتوانند خوب یاد بگیرند )).
دوک وقتی دانشجوی تحصیلات تکمیلی دانشگاه ییل بود، تحقیق روی انگیزش حیوانات را شروع کرد. در اواخر دهۀ ۱۹۶۰، یک مورد داغ در پژوهشهای حیوانی (( درماندگی آموختهشده )) بود: حیوانات آزمایشگاهی بعضی وقت ها آنچه را قادر به انجامش بودند انجام نمیدادند، زیرا بعد از شکستهای مکرّر دست از تلاش کشیده بودند.
برای دوک پرسشی بود که آدمها چگونه با این وضعیت کنار میآیند. او نقل می کند که: (( پرسیدم: چه چیزی موجب میشود یک کودکِ واقعاً توانا در مواجهه با شکست دست از کار بکشد، درحالیکه شکست موجب انگیزش بقیۀ بچه ها میشود؟ )) دوک وقتی دانشجوی تحصیلات تکمیلی دانشگاه ییل بود، تحقیق روی انگیزش حیوانات را شروع کرد.
در اواخر دهۀ ۱۹۶۰، یک مورد داغ در پژوهشهای حیوانی (( درماندگی آموختهشده )) بود: حیوانات آزمایشگاهی بعضی وقت ها آنچه را قادر به انجامش بودند انجام نمیدادند، زیرا بعد از شکستهای مکرّر دست از تلاش کشیده بودند. برای دوک پرسشی بود که آدمها چگونه با این وضعیت کنار میآیند.
او نقل می کند که: (( پرسیدم: چه چیزی موجب میشود یک کودکِ واقعاً توانا در مواجهه با شکست دست از کار بکشد، درحالیکه شکست موجب انگیزش بقیۀ بچه ها میشود؟ )) این روزها، دوک الگوی خود را روی رشد اخلاقی بچهها پیاده میکند. بچه هایی کمسنوسال شاید اعتقادِ خاصی دربارۀ (( توانایی )) نداشته باشند، اما تصوراتی راجع به (( خوب بودن )) دارند.
بسیاری از بچهها باور دارند که مطلقاً خوب یا بد هستند؛ باقی بچهها فکر میکنند که میتوانند در (( خوب بودن )) پیشرفت کنند. دوک دریافته است آن بچه هایی پیشدبستانی که ذهنیت رشد دارند، با خرابکاریهایشان به مشکل نمیخورند و کمتر نگاه قضاوتگر به بقیه دارند؛
به علاوه در مقایسه با بچه هایی که ذهنیت ثابتی به خوب بودن دارند، احتمال بیشتری دارد که سعی کنند خطاهایشان را تصحیح کرده و از اشتباهاتشان درس بگیرند. به عنوان مثال آنها درک میکنند که ریختن آبمیوه روی زمین یا پخش و پلا کردن اسباببازیها حکم بدبودن آنها را صادر نمیکند، به شرط آنکه آشفتهبازاری که درست کردهاند را تمیز کرده و تصمیم بگیرند دفعۀ بعد بهتر عمل کنند.
حالا دوک و دانشجوی تحصیلاتتکمیلیاش الیسون مستر مشغول امتحانهایی در کودکستان بینگ هستند تا ببیند که آیا آموزش ذهنیت رشد به بچه ها میتواند مهارتهای انطباقیشان را بهبود ببخشد یا خیر. آنها یک کتاب داستان با این پیغام طراحی کردهاند که بچه هایی پیشدبستانی که در یک سال فرضی بد بودهاند میتوانند سال دیگر بهتر باشند.