صحنه هایی از فیلم ها که مخاطب را درجا میخکوب می کنند
بسیاری از پایان های سینمایی هستند که واقعا مخاطبین را میخکوب می کنند مخصوصا اگر فیلم جنایی و یا ترسناک باشد که هیجان را دوچندان می کنند. صحنههایی از بعضی فـیلـمها بنا به دلایل مختلفی در ذهن ما نقش می بندند. بعضی اوقات صحنهای از یک فـیلـم ما را آنچنان بهتزده و شوکه ميکند که امکان ندارد آن صحنه را فراموش کنیم. امروز به شرح چند صحنه شوکهکننده در چندین فـیلـم با اهمیت تاریخ سینما پرداختهایم:
مستأجر « ١٩٧٦ »
در فـیلـم {{ مستاجر }} ترلکوسکی، مرد جوان لهستانی مقیم پاریس بهناچار به آپارتمانی قدیمی نقل مکان ميکند، ولی درميیابد که دختر جوانی که پیش از او مستأجر آن خانه بوده، در همان مکان خودکشی کرده است. نخستین شوک بزرگ زمانی به مخاطب وارد ميآید که نشانههایی از دختر در خانه دیده مي شود.
و نوعی هستحاله میان ترلکوسکی و دختر شروع به شکلگیری ميکند. فـیلـم مملو از صحنههای شوکآور هست و این صحنههای کوچک و بزرگ موجب تعلیقآمیزشدن فـیلـم پولانسکی شدهاند.
تلألو « ١٩٨٠ »
{{ تلألو }} فـیلـمی سرشار از خشونت هست. ولی صحنه حمام خون فـیلـم که پس از سلاخی خیالی همسر و فرزند جک « جک نیکلسون » شاهد آن هستیم، یکی از شوکآمیزترین صحنههای آن هست که مخاطب را تا مدتها درگیر نگه ميدارد. در اکثر فـیلـمهای استنلی کوبریک بزرگ، همچون کارهای آلفرد هیچکاک و رومن پولانسکی چنین صحنههایی به وفور دیده ميشود.
بازگشتناپذیر « ٢٠٠٢ »
درباره این فـیلـم گسپر نوئه نظریات و عقاید مختلفی وجود دارد. خیلیها این فـیلـم را اثری ضعیف ميپنداشتند و خیلیهای دیگر آن را شاهکاری متفاوت از این کارگردان فرانسوی، ولی در هر حال هیچکس منکر آن نميشود که {{ بازگشتناپذیر» طی یک نظرسنجی بهعنوان خشونتآمیزترین فـیلـم تاریخ سینما انتخاب شده است.
فـیلـمی که خیلیها هنگام تماشای آن سالن سینما را ترک کردند. ولی شاید شوکآمیزترین صحنه فـیلـم، صحنه کشتن الکس « مونیکا بلوچی » به دست پییر باشد. صحنهای که پس از ضربوشتم شدید، الکس به شکل فجیعی به کشتن ميرسد.
انتخاب سوفی « ١٩٨٢ »
{{ انتخاب سوفی» دهستان زندگی زنی جوان به نام سوفی « مریل هستریپ » هست که گذشته سختی داشته و رازی در این گذشته وجود دارد که او را آزار ميدهد. فـیلـم تا انتها اشارهای به این راز سوفی نميکند و مخاطب مردد هست که علت ناآراميهای روحی سوفی چیست.
ولی در یکی از سکانسهای پایانی فـیلـم سوفی گذشته خود را برای دوستش استینگو تعریف ميکند و علت این نابسولینیهای روانی مشخص ميشود.طی فلاشبکی شوکآور که حاوی گذشته تلخ سوفی هست، ميبینیم که سوفی ناچار ميشود از میان دختر و پسر خردسالش تنها یک نفر را برای زنده ماندن انتخاب کند و دیگری را به نازیها بدهد تا او در کوره آدمسوزی بیندازند.
سوفی که فرصت چندانی برای تصمیمگیری ندارد بیاختیار دخترش را که کمسنوسالتر هست به نازیها ميدهد و غم سوختن دخترش در کوره آدمسوزی او را به موجودی افسرده مبدل ميکند و نهایتا سوفی خودکشی ميکند. چنین صحنهای در عین تلخی بیش از اندازهاش شوک بزرگی را بر مخاطب وارد ميآورد و یکی از درخشانترین سکانسهای تاریخ سینماست.
جولیا « ١٩٧٧ »
زمانی که لیلیان هلمن « جین فاندا » به قرارگاهی در برلن ميرسد، انتظار هر اتفاقی را دارد جز دیدن جولیا « ونسا ردگریو » آن هم با یک پای قطع شده. {{ جولیا» اصولا فـیلـمی با ریتم کند و البته پرهیجان هست، ولی این هیجان در صحنه دیدن جولیا به اوج خود ميرسد. مخاطبی که دوست دارد بداند این جولیای افسانهای کیست، با این زن مواجه ميشود و نميداند که آیا در طول فـیلـم باز هم او را خواهـد دید یا نه.
در این اثر درخشان فرد زینه مان که از بازیهای درخشان دو بازیگر اصلیاش بهره ميگیرد، عنصر تعلیق یکی از عناصر دایمی و پراهمیت فـیلـم هست که گرچه با ژانر آن همخوانی چندانی ندارد، ولی به بهترشدن آن کمک بسزایی کرده است.
هفت « ١٩٩٥ »
در فـیلـم بیبدیل {{ هفت» به کارگردانی دیوید فینچر در جایی که قاتل مرموز فـیلـم « با بازی درخشان کوین اسپیسی » سر همسر کارآگاه جوان فـیلـم ویلیام « برد پیت » را برای او در یک بیابان بیآب و علف ميفرستد، گویا تمام نیروی فـیلـم برای بهتزدهکردن مخاطب به کار گرفته ميشود.
فینچر با مهارت تمام چنین صحنه تکاندهندهای را در سکانس ماقبل آخر فـیلـم خود قرار ميدهد تا شوک نهایی در انتهای فـیلـم بر مخاطب وارد آید و او نهتنها تا چند روز بلکه تا سالیان سال به این صحنه بیبدیل فکر کند.
روانی « ١٩٦٠ »
در این شاهکار آلفرد هیچکاک بزرگ در صحنهای که نورمن بیتز، وارد خانه مرموزش در آن سوی متل ميشود و با اسکلت بدن مادرش روبهرو ميشویم، به یاد ميآوریم که آلفرد هیچکاک همیشه ميتواند پس از تعلیقی طولانیمدت شوکی غیرقابل پیشبینی را بر ما وارد آورد.
حتی با گذر بیش از ٥٠سال از ساختهشدن {{ روانی» همچنان این شوک خلاقانه به نظر ميرسد و مخاطب امروزی به آن نميخندد، بلکه با آن درگیر ميشود و اهمیت فـیلـم هیچکاک در همین امر هست.
دیگران « ٢٠٠١ »
{{ دیگران }} یکی از تلخترین فـیلـمهای تریلر سالهای اخیر هست که با بهرهگیری از درامی روان و گولزننده مخاطب را تا پایان با خود همراه ميکند و مخاطب در پایان فـیلـم و پس از شوکی بزرگ متوجه ميشود شخصیتهایی که نگران حضور ارواح در منزل خود هستند، خود مردهاند و روحاند!
گریس هستورات « نیکول کیدمن » درواقع دست به کشتن دو فرزند خود زده و بعد خود را هم کشته هست و با آشکار شدن این راز، شوک بزرگی به مخاطب وارد ميشود. موسیقی بسیار همخوان با فـیلـم هست و کارگردانی درخشان آلخاندرو آمنابار کمک بسزایی به موفقیت فـیلـم در القای هدف خود کرده است.
حس ششم
در این فـیلـم درخشان ام نایت شیولیلان، کول کودکی که اعتقاد دارد با دنیای مردگان ارتباط دارد توسط مادرش « تونی کولت » نزد یک روانشناس کودک به نام دکتر کراو« بروس ویلیس » برده ميشود. کودک ارتباط عمیقی با مرد پیدا ميکند، ولی در نیمه انتهایی فـیلـم می فهمیم که دکتر هم مرده هست و کودک با روح او در ارتباط بوده است.
این اتفاق درحالی رخ ميدهد که مخاطب به هیچوجه حتی حدس هم نميزند که دکتر حضور فیزیکی نداشته باشد. چنین شوکی کمک زیادی به شکلگیری فضای سرد و غمانگیز فـیلـم ميکند.
شیطانصفتان « ١٩٥٥ »
در {{ شیطانصفتان }} هانری ژرژ کلوزو که در آغاز هیچکاک منظور ساخت آن را داشت، دو زن توطئه کشتن مردی را ميریزند که همسر یکی و معشوق دیگری هست. آنها در صحنهای کاملا حرفهای و درخشان مرد را در وان حمام منزل معشوقه « سیمون سینیوره » خفه ميکنند و جسد آن را از لیون تا پاریس در خودروی خود حمل کرده و بعد جسد را در هستخر مدرسه محل کارشان پرتاب ميکنند.
ولی صبح روز بعد جسدی در کار نیست. تعلیق ادامه ميیابد و این درحالی هست که مخاطب و دو زن تقریبا از مرگ مرد مطمئناند، ولی در یکی از سکانسهای پایانی فـیلـم بناگاه مرد را ميبینیم که زنده هست و می فهمیم که طعمه اصلی این ماجرا همسر او بوده است.