سختکوشی موثرتر است یا داشتن استعداد؟
سختکوشی موثرتر است یا داشتن استعداد؟
بسیاری از مردم عقیده دارند که انسان ها برای انجام کارهای مختلف باید استعداد آن را داشته باشند تا به موفقیت برسند اما برخی هم می گویند با تلاش زیاد است که همه چیز برای انسان ممکن می شود. آدمهای موفق بیشتر به شکل اَبَرانسانی بهتصویر کشیده میشوند که با تواناییهای خارقالعاده به دنیا آمدهاند و متفاوتتر از بقیه هستند. به عنوان مثال بازیگرانی که جایزههای بزرگ کسب می کنند یا افرادی که در دنیای کسبوکار به موفقیت میرسند بااستعداد دانسته میشوند. چنانچه آن شخص، جوان هم باشد، احتمال بیشتری هست که چنین برچسبی بخورد.
میتوانید این اعتقاد را در سرتاسر جامعه مشاهده کنید. به عنوان مثال، شرکتها با فرض اینکه هر فردی یا بااستعداد متولد شده و یا آدمی معمولی است، بیشتر از تستهای آیکیو برای بررسی متقاضیان شغلی استفاده میکنند تا شخصی را پیدا کنند که بالقوهترین شخص برای درخشیدن در میان همتایانش است. کسبوکارها تمام تلاششان را میکنند تا { بهترینها } را بیابند و آموزش دهند. در بسیاری از موارد، آن { بهترین } یعنی همان { شخصی که بهنظر، با تواناییهای ذاتی بهدنیا آمده است }.
خودتان را باور کنید
اول اینکه کارتان را با تمام وجود در آغوش بگیرید و به خودتان اعتقاد داشته باشید. هنگامی که اهمیت سختکوشی را دریابید، راحتتر آرزوهایتان را دنبال میکنید. حالا چنانچه فردی به شما بگوید که هیچ توانایی ذاتیای ندارید یا در هیچ حوزهای توانایی زیادی از خود نشان نمیدهید، چه؟
حالا دیگر میدانید که چنانچه مسیر موردعلاقهتان را دنبال کنید و خودتان را وقف آن کنید تا مهارتهای لازم را یاد بگیرید، دلیلی وجود ندارد که نتوانید بسیار موفق باشید. و درنهایت چنانچه فردی به شما برچسب { بااستعداد } زد، به او بگویید که سختکوشی باعث موفقیتتان شده است.
تسلط به قدرت منحصربهشخص خودتان
درست است که هر کدام از ما در حوزهی مخصوص به خودمان از دیگران قویتر هستیم، ولی کلید اصلی موفقیت، سختکوشی است. اینها سه گامی هستند که برای دستیابی به حداکثرِ توانتان باید از آنها پیروی کنید.
اول، از خودتان بپرسید به چه چیزی بیشتر از همه علاقه دارید
بیشتر اوقات به چه چیزی فکر میکنید؟ به چه چیزی بیشتر از هر چیز دیگری اهمیت میدهید؟ در اوقات فراغتتان دوست دارید چه کاری انجام دهید؟ چه چیزی راضیتان میکند؟ چنانچه از سلایق و مهارتهای خود مطمئن نیستید، چند سرگرمی جدید را امتحان کنید یا به چند موضوع جدید توجه کنید.
دوم، روی پرورش قدرتتان در این حوزه کار کنید
به عنوان مثال چنانچه فهمیدید که به هنر علاقه دارید، هنری را انتخاب کنید و منابعی را بیابید که در تسلط به این مهارت خاص کمکتان کنند. میتوانید کلاس بروید، معلمی پیدا کنید یا از خودآموزها استفاده کنید. به مهارتهای پایهای فکر کنید که در ابتدا به آنها نیاز دارید و برای کسبشان تلاش کنید. در اینجا تمرین، مثل دوست صمیمی و نزدیک شما محسوب میشود؛ هر چه بیشتر تمرین داشته باشید، بهتر است!
سوم، از افراد مختلفی بازخورد بگیرید و نظراتشان را بپرسید
از آنها بخواهید در مورد عملکردتان نظر بدهند و بپرسید در کدام حیطهها به پیشرفت نیاز دارید. آدمهای موفق هرگز یادگیری را متوقف نمیکنند؛ آنها از انتقاد استقبال میکنند. پس شما نیز نظر دیگران را بپرسید، خودتان را به پیشرفت مستمر متعهد کنید و هرگز سختکوشی را متوقف نکنید! فرقی نمیکند که دیگران فکر میکنند شما بااستعداد هستید یا نه. آنچه اهمیت دارد، تلاش و کار شخصیِ شماست.
قدرت برچسبها
هنگامی که به فردی گفته میشود که بااستعداد است، چه اتفاقی میافتد؟ گاهی اوقات ازخودراضی میشود و انگیزهاش برای بهتر شدن را ازدست میدهد. به عنوان مثال، نوجوانی که در دورهی دبیرستان مدام به او میگویند چقدر باهوش است، ممکن است تصور کند که خیلی راحت وارد دانشگاه خواهد شد.
چه بسا هرگز زحمت توسعهی مهارتهای لازم برای درس خواندن و یادگیری مطالب جدید را به خود ندهد، چون تصور میکند میتواند در همهی درسها و کلاسها عملکرد فوقالعادهای داشته باشد. این دانشآموز حتی چنانچه موفق به گذراندن کنکور و ورود به دانشگاه هم بشود، ممکن است حسابی غافلگیر شود، و ازآنجاییکه زحمت یادگیری مهارتهای درس خواندن را به خود نداده، با چالش بزرگی مواجه شود.
فردی هم که مستقیم با این گفته مواجه شده که هیچ استعدادی ندارد، ممکن است دلسرد شود و دیگر به دنبال آرزوهایش نرود. به عنوان مثال فردی که در دهههای چهارم یا پنجم زندگیاش به سراغ کلاسهای هنری میرود و مدرس کلاس به او میگوید که اصلا استعداد نقاشی ندارد، ممکن است افسرده شود؛
بهویژه چنانچه سالها طول کشیده باشد تا اصلا اعتمادبهنفس لازم برای ثبتنام در آن کلاس را بهدست بیاورد. این میشود که چه بسا بهخاطر یک جملهی معلم، دنیا نقاش ماهر را ازدست بدهد. { بااستعداد } خطابکردن فردی ممکن است گستاخی هم محسوب شود. صفت { بااستعداد } این معنی را به ذهن متبادر میکند که آن طرف تلاشی برای دستیابی به موفقیت نداشته است.
گفتن این عبارت از طرفی، از ارزش تلاشهای او میکاهد و بیاطلاعی گوینده را از حقیقتِ پشت پردهی این رشد و توسعهی شخصی میرساند. اینکه فردی را بااستعداد خطاب کنید، خودتان را هم از مسیر رشد و پیشرفت خارج کردهاید و این اجازه را میدهید که تنبلی کنید، زیرا فلانی بااستعداد است و شما نیستید؛
پس اصلا چرا زحمت تلاش برای دستیابی به آن موفقیت را به خود بدهید؟! خلاصه اینکه هنگامی که برچسب { بااستعداد } را به فردی میزنید، لزوما از او تعریف نکردهاید. اینکه فردی ذاتا بهتر از دیگران دانسته شود، اصلا عقیدهی سازندهای نیست.
حقیقت سختکوشی
و در آخر اینکه اگرچه رسانهها سعی دارند طور دیگری بقبولانند، ولی سختکوشی واقعا بر استعداد ارجحیت دارد. هنگامی که برای نخستین بار با شخص موفقی ملاقات میکنیم یا دربارهاش میشنویم، با خودمان فکر میکنیم که او حتما با آن استعداد شگفتانگیز بهدنیا آمده است.
ولی در واقعیت نمونههای بیشماری از آدمهای معروف وجود دارند که در مسیر رسیدن به موفقیت، بر سختکوشی اتکا کردهاند. به عنوان مثال، مایکل جردن، بسکتبالیست افسانهای، از تیم بسکتبال دبیرستانش کنار گذاشته شد، ولی بعدها به یکی از بزرگترینِ ورزشکاران همهی دوران تبدیل شد؛
یا روزنامهای که والت دیزنی (پیشگام دنیای انیمیشن) را اخراج کرده بود، به وی گفته بودند ایدههای خوب و تخیل کافی ندارد؛ یک بار هم به اپرا وینفری گفته بودند که مناسب تلویزیون نیست؛
یا اصلا همین بابک بختیاری خودمان، نخستین شعبهی آیسپک را زمانی افتتاح کرد که بهگفتهی خودش، بیش از ۳۰۰ میلیون تومان بدهی داشته است! این داستانها نشان میدهند که هر شخص موفقی یکشبه به موفقیت و اعتبار نرسیده، بلکه سختکوشی و پشتکارش بوده که در آخر او را به نتایج دلخواهش رسانده است.