رابطه جنسی دختر نوجوان با راننده سرویس در خانه باغ
رابطه جنسی دختر نوجوان با راننده سرویس در خانه باغ
دختری که شیفته راننده سرویس خود شده بود کم کم به وی علاقمند شد در حالی که احد 20 سال از وی بزرگ تر بود و به راحتی قبول کرد که با این مرد رابطه جنسی داشته باشد. آن هم در خانه باغ که از قبل آماده شده بود. ماجرا را از زبان دختر می خوانیم،مانده ام چگونه ماجرای این رسوایی و آبروریزی را برای مادرم تعریف کنم.
چطور میتوانم به چهره مهربان و رنج کشیده او نگاه کنم و بگویم فریب حرفهای قشنگ راننده سرویس کلاسهای تقویتی ام را خوردم و حالا این دختر جوان که با گفتن این جملات بغضش ترکیده بود و در میان های های گریه هایش به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت او راننده سرویس کلاسهای تقویتی ام بود و هر روز صبح با صدای بوق ماشینش از خانه خارج می شدم تا به همراه تعداد دیگری از دوستانم به مدرسه برویم. وقتی سوار سرویس می شدیم شوخی و خنده و لطیفه گویی تنها کارمان بود.
راننده به درخواست ما صدای موسیقی را بلند میکرد و ما شادی می کردیم. من آخرین نفری بودم که از سرویس پیاده می شدم به همین علت وقتی داخل ماشین تنها می شدیم (احد) برایم از خاطرات دوران مدرسه و دوستان آن زمانش می گفت او این خاطرات را در حالی با آه و افسوس بر زبان می آورد که انگار غمی جانکاه در سینه دارد.من هم که شیفته خاطرات تلخ و شیرین او از دوران مدرسه شده بودم با تمام احساسم به حرف هایش گوش می دادم تا این که (احد) از من خواست از طریق شبکه های اجتماعی تلگرام و وایبر با هم در ارتباط باشیم.من هم که به خاطرات او علاقه مند شده بودم قبول کردم اما طولی نکشید
که (احد) عشق و علاقه خودش را به من ابراز کرد. او می گفت همسرش از وی دور است و علاقه ای نسبت به یکدیگر ندارند حتی مدعی بود فرزندانش هم به خاطر حمایت های مادرشان هیچ علاقه ای به او نشان نمیدهند اگرچه (احد) 20 سال از من بزرگتر بود اما آرام آرام فریب حرف هایش را خوردم و به او علاقمند شدم.
دیگر دوست نداشتم مسیر مدرسه تا خانه تمام شود تا بیشتر در کنار او باشم. هم سرویسی هایم متوجه موضوع شده بودند اما به روی خودشان نمی آوردند.زمان به همین ترتیب می گذشت تا اینکه احد از من خواست برای صرف ناهار بعد از مدرسه با هم به خارج از شهر برویم. من هم به بهانه کلاس های جبرانی در مدرسه خیال خانواده ام را راحت کردم و به همراه احد راه افتادیم.
احد داخل ماشین مدام با موبایلش صحبت می کرد و به فردی که آن سوی خط بود اطمینان می داد همه چیز آماده است و ما به سوی آن ها می رویم. احد خطاب به من گفت باغ یکی از دوستانم را ردیف کرده ام که با هم راحت باشیم. وقتی داخل باغ شدیم دو مرد دیگر هم آنجا بودند.
احد مرا معرفی کرد و گفت این بهترین عشق زندگی ام است. من که خود را روی ابرها میدیدم خندیدم و دیگر چیزی نفهمیدم. ساعتی بعد متوجه شدم آنها به من خیانت کرده اند. احد میگفت از همه صحنه ها فیلم گرفته است و من فقط گریه میکردم. الان دو روز است که به مدرسه نرفته ام و نمیدانم …با گزارش این موضوع به پلیس تحقیقات خود را آغاز کرد و هر سه متهم را بازداشت کرد.