داستان,حکایت و شعر
دلنوشته عاشقانه نگاهتان بدجور ما را هوایی می کند

دلنوشته عاشقانه نگاهتان بدجور ما را هوایی می کند
جناب تقصیر ما كـه نيــست
نگاهــتان بدجــور ما را هــوايي مي كند
اخــم هــاي شيــرينــتان
تپــش هــاي قــلب كوچــكمان را روي هزار مي برد
توي جمع زيرزيركي نگاه كردنتان ،
و چشم غره هايي كه گه گاه نثارمان ميكني
كه خانم حواستان كجاست روسري تان كمي كنار رفته،
توصيه ميكنم اين گونه وحشتناك زيبا نخند ،
حالي به حالي مي شويم ،از خود بي خود مي شويم . . .
ديوانه مي شويم ،لپ هايمان گل مي اندازد
يك هو ديدين پريديم توي بغلتان آبرويمان رفت زبانم لال ،
اصلا جناب بيا و بيفت به جانم ،مثل درد بي درمان تمام قلبم را تسخير كن
اين حال خراب فقط با يك دوستت دارم آن هم با صداي بم شما خوب مي شود …