داستان,حکایت و شعر

داستان بسیار آموزنده و جذاب درباره صداقت

داستان بسیار آموزنده و جذاب درباره صداقت

پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن،

پسر یه سری تیله و دختر چندتایی شیرینی داشت،

پسر گفت: من همه تیله هامو بهت میدم و تو هم همه شرینی هاتو بهم بده،

دختر قبول کرد.

پسر بزرگ ترین و زیباترین تیله رو یواشکی برداشت و بقیه رو به دختر داد،

اما دختر همونطور که قول داده بود تمام شیرینی هارو به پسر داد.

اون شب دختر کوچولو خوابید و تمام شب خواب بازی با تیله های رنگارنگ رو دید.

اما پسر کوچولو تمام شب رو نتونست بخوابه،

به این فکر میکرد که حتما دختر هم یه خورده از شیرینی هاشو قایم کرده و همه رو بهش نداده.

 

عذاب مال کسی است که صادق نیست. . . و آرامش از آن کسانی است که صادقند.

لذت دنیا مال کسی نیست که با افراد صادق زندگی می کند ، از آن کسانیست که با وجدان صادق زندگی می کنند. . .

 

لحظه هاتون سرشار از فکرای قشنگ

 

 

به این مطلب چند ستاره امتیاز میدید؟

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا