حافظه هیجانی چیست؟
حافظه هیجانی چیست؟
وقتی آهنگی نوستالژیک را گوش می دهید کــه در زمان های قدیم با آن خاطره دارید ناگهان انگار به زمان های قدیم می روید و دوباره خاطراتتان در ذهنتان جان می گیرند ، این رویداد جالب ذهنی ، حافظه هیجانی نام دارد.این خاطرهها چه هستند کــه حتی سالها بعد، وقتی تلنگری به آنها زده ميشود، ميتوانیم احساساتی به همان قدرتمندی را دوباره تجربه کنیم، درست مثل همان لحظهی اول؟ به این پدیده حافظه هیجانی یا حافظه عاطفی ميگویند، و شاید به همین خاطر اســت کــه ما از خودمان در زندگی عکس ميگیریم. بر خوردن به یک آهنگ، یادداشت یا حتی خوراکی خاص بعد از مدت ها در زندگی ميتواند ما را یاد خاطراتی از گذشتههای دور بیندازد، خاطراتی خوشایند و ناخوشایند.
۱. چرا خاطرات تروماتیک (روانزخمی) را روشنتر به یاد ميآوریم؟
به گزارش نیک شو، اینکــه خاطرهای از گذشتههای فراموش شده برایتان تداعی بشود خوشایند نیست، به ویژه اگر آن خاطرهای تروماتیک یا ناراحت کننده بوده باشد. بعنوان مثال، ممکن اســت قادر نباشید نام شخص گردن کلفتی را کــه همیشه در مدرسهی ابتدائی برایتان شاخ ميشد به یاد بیاورید، اما قطعا تمام جزئیات مربوط به اتاق بیمارستانی کــه مادرتان در آن فوت کرده اســت و رنج و دردی را کــه پیش از مرگ سپری کرده به خاطر می آورید.
وقتی صحبت از شفافیت یادآوریهایمان ميشود، همه چیز به کاملا متفاوت بودن خود خاطرهها برای به یاد آوردن در سالها بعد مربوط نیست. یک خاطره با خاطرهای دیگر هیچ تفاوتی ندارد. بلکــه، این اطمینانی کــه با آن چنین خاطرهای را به یاد ميآوریم اســت کــه باعث ميشود جزئیات آن خاطره سالها بعد نیز مستحکم و قوی در خاطرمان بمانند.
خاطرههای تروماتیک را «خاطرات فلاش بالب» نامیده ميشوند و تا زمانی کــه معمولا حدود هشت سال نداشته باشیم شروع به رشد نميکنند. این به خاطر آن اســت کــه تا زمان هشت سالگی، به اندازهی کافی از موقعیت درک پیدا ميکنیم کــه بدانیم آنچه برایمان اتفاق ميافتد حائز اهمیت اســت.
۲. جزئیات خاطرات در گذر زمان تغییر ميکنند
یک سال از سانحهی تصادم خواهرتان گذشته اســت. ميتوانید زمانی را کــه با شما تماس گرفته شد تا این خبر شوم را به شما بدهند به یاد بیاورید، و ميتوانید به خاطر بیاورید زمانی کــه آن خبر را دریافت کردید کجا بودید. حتی ميتوانید موقعیت مکانی تصادم را به یاد بیاورید، درست پایین جاده پای آن درخت. اما آیا یادتان ميآید دقیقا پیش از دریافت آن تماس مشغول چه کاری بودید؟ یا بعد از آن با چه کسی بودید؟
مغز انسان بعد از گذشت یک سال ۵۰ درصد از جزئیات خاطرهها را فراموش ميکند. ممکن اســت همچنان خودِ حادثهی غمانگیز را به وضوح به خاطر بیاورید، اما جزئیات مربوط به حادثه ممکن اســت با گذشت زمان بیشتر گم و دورتر شوند.در واقع، این همان دلیلی اســت کــه شاهدان یک جنایت با گذشت زمان و دور شدن حادثه دیگر قابل اعتماد نیستند. آنها ممکن اســت حتی با اینکــه مستقیما در محل حادثه حضور داشتهاند، جزئيات را به درستی گزارش ندهند، چون خاطرهی حادثه ممکن اســت خیلی راحت به خاطر نحوهی بازگویی افراد تغییر کند.
بعنوان مثال، اگر شاهد دیده باشد کسی در کافه به دیگری سیلی ميزند، اما بگوید «مشت» زد، آن وقت ممکن اســت شدت ضربه را محکمتر یا آرامتر از آنچه واقعا بوده اســت به خاطر بیاورد. این، البته، برای شاهد به معنی آن اســت کــه شخصی سیلی زننده به خاطر توهین مقصر بوده اســت.… اما این پایان ماجرا نیست. در واقعیت، قربانی فکر ميکرده اســت قرار اســت مشت بخورد و وقتی دست شخص ضارب با او تماس پیدا کرده اســت از ترس بیهوش شده اســت.
این شاهد مدام قسم ميخورد کــه حادثه را به روشنی روز به خاطر ميآورد، و ممکن اســت به این گفتهی خود واقعا باور داشته باشد. این مورد رایجی از اطمینان به نفس کاذب اســت وقتی ما اطمینان داریم کــه به وضوح تمام جزئیات یک حادثه را به خاطر ميآوریم، اما آنچه روشن اســت فقط جزئیات کمی از خود حادثهی اصلی اســت.
بعضی آدمها حتی خاطرههای تازهای بیشتر از خاطرهای کــه واقعا مطمئن هستند یادشان ميآید سر هم ميکنند. بعنوان مثال، این شاهد، ممکن اســت شره کردن خون از صورت قربانی را یادش بیاید، در صورتی کــه هرگز چنین چیزی نبوده اســت!
۳. چرا حافظه مبتنی بر واقعیت به اندازهی حافظه هیجانی قدرتمند نیست؟
تصور کنید کــه در کلاس تاریخ هستید، به معلم گوش ميدهید کــه دربارهی جنگ جهانی اول وراجی ميکند. معلم حقایق اصلی را فاش ميکند، درچه سالی برای چه کسی چه اتفاقی افتاد، و در درجهی اول چرا جنگ شروع شد. هیچ یک از اینها هیچ تداعی هیجانی/عاطفی واقعی برایتان ندارد، اما سرسختانه یادداشت بر ميدارید، ميدانید کــه قرار اســت بارها به آنها رجوع کنید تا کاری کنید اطلاعات به مدتی آن قدر طولانی در ذهنتان بمانند کــه بتوانید امتحان را با موفقیت پشت سر بگذارید. از ۱۰۰ نمره ۷۵ ميگیرید. خوب اســت. اما عالی نیست.
ترم بعد، شما در همان کلاس هستید، و دربارهی جنگ جهانی دوم – به ویژه هولوکاســت – مطالبی ميآموزید. معلم نميتواند حالا جلوی گریهاش را بگیرد، چون اقوامی دارد کــه از هلوکاســت بازمانده اند. او به سختی ميتواند سخنانش را تمام کند و مجبور اســت لحظهای سکوت کند تا خودش را پیدا کند. متوجه ميشوید کــه نکتهی چندانی بر نداشتهاید چون مسحور شدهاید، و جذب تک تک کلماتش. شما در امتحان از ۱۰۰ نمرهی ۹۵ ميگیرید و به ندرت از یادداشتهایتان کمک گرفتهاید.
وقتی عواطف را به حافظهمان سنجاق ميکنیم، به یاد آوردن آن خاطرات بسیار آسانتر اســت. به هر ماجرای جانکاهی کــه در رسانههای اجتماعی ميخوانید فکر کنید. کسی یک سال بعد آن را دوباره رو ميکند، و شما بلافاصله بار دیگر احساس اندوه ميکنید. «آه آره، همش ميخواســتم بدونم چی به سر اون طفل معصوم اومده. خیلی غم انگیزه…»
حافظه هیجانی ما بسیار قویتر از حافظهی حقیقتمحور اســت، یعنی خاطراتی کــه با عواطف و هیجانات پیوند ميدهیم را بسیار دقیقتر و قویتر از خاطراتی کــه مبنی بر حقایق هستند به خاطر ميآوریم.
۴. حافظه هیجانی و خاطرات سرکوب شده
حافظه هیجانی آن چیزی اســت کــه به ما اجازه ميدهد خاطرات مدتها سرکوب یا فراموش شده را به یاد بیاوریم. مشکل آن اســت کــه نميتوانیم آن را کنترل کنیم. ممکن اســت روز خوبی داشته باشید، اما وقتی اتاق زیر شیروانی را تمیز ميکنید ناگهان به یکی از پیراهنهای قدیمی دوست پسر سابقتان بر ميخورید کــه کلا یادتان رفته بود آن را دارید. یادتان ميآید چه سوء اســتفادههایی از شما کرده بود، و بلافاصله روحیهتان به هم ميریزد.
پیراهن را دور مياندازید، به این امید کــه هرگز دوباره یاد آن تجربهی تلخ نیفتید، اما خیلی چیزهای دیگر هم هست کــه ممکن اســت شما را یاد او بیندازد. ممکن اســت روزی چیزی بخورید کــه زمانی با او خورده بودید، و خاطرات دوباره سراغتان بیایند. یا ممکن اســت آهنگی از رادیو بشنوید کــه او را با خاطرتان بیاورد.خاطرات ناخوشایند ميتوانند به طرز باورنکردنی ابزار قدرتمندی باشند کــه به ما کمک ميکنند بفهمیم کــه هستیم و این کار را از طریق شکل دادن آنچیزی کــه به آن تبدیل شدهایم انجام ميدهند. اما ما نميتوانیم آنچه را به یاد ميآوریم کنترل کنیم پس چطور ميتوانیم نحوهی واکنشمان به آن خاطرات را کنترل کنیم.
بهترین راه غلبه بر خاطرات منفی بعد از مواجه با آنها این اســت کــه خیلی راحت به مسیر عادی زندگی ادامه دهید و از تجربه کردن تجربههای جدید اســتقبال کنید. هرچه بیشتر تجربه کنید، خاطرات بیشتری خلق ميکنید، و بیشتر ميتوانید آن خاطرات شوم گذشته را کــه همیشه گریبانتان را ميگرفت به دست فراموشی بسپارید.
به علاوه، اگر سرگرم زندگی خودتان باشید، وقت کمتری را صرف گذشتهای دردناک ميکنید گذشتهای کــه باید در همانجایی کــه هست رها شود – در گذشته. اگر بیش از حد وقت صرف زندگی کردن در گذشته بکنید، آن وقت زمان حال را از دست ميدهید، و بدتر از آن، آینده را. گذشته مهم اســت و آنچیزی را شکل داده کــه اکنون هستید، اما بعد از رسیدن به این نقطه، سالمترین کاری کــه ميتوانید انجام دهید آن اســت کــه از آن عبور کنید و پیش بروید تا خاطرات جدید و شادتری خلق کنید.
۵. حافظه هیجانی و روحیه
نکتهای جالب: روحیهتان بر آنچه به یاد ميآورید و نحوهی یادآوریتان تاثیر ميگذارد. پژوهشگران دریافتهاند روحیهای کــه دارید ميتواند بر آنچه الان به خاطر ميآورید تاثیر بگذارد. بعنوان مثال، اگر به خاطر به هم زدن رابطه احساس افسردگی ميکنید، پس چیزهای بیشتری را کــه افسردهتان ميکنند به خاطر خواهید آورد، مانند مردن سگتان وقتی پنج سالتان بود.
به همین طریق، در صورت تحریک شدن به یک حالت عاطفی بخصوص موقع رخ دادن رویدادی، احتمال بیشتری وجود دارد کــه چیزی را به خاطر بیاورید. بعنوان مثال، اگر اتفاق بی اهمیتی برایتان افتاده باشد مثل برنده شدن یک مداد در نمایشگاه اســتانی، اما برنده شدن فوق العاده هیجان زدهتان کرده باشد چون برای مدرسه به آن مداد احتیاج داشتهاید، آن وقت ممکن اســت آن خاطره را به هر زمانی کــه بسیار هیجان زده ميشوید ربط بدهید. «این درست مثل همون موقع کــه در نمایشگاه اون مداد رو جایزه بردم!»
هرچه احساسی کــه از یک حادثه دارید قویتر باشد، خاطرهی آن حادثه قویتر خواهد بود. همینطور، اگر راجع به حادثهای احساس قوی ندارید، ممکن اســت متوجه شوید کــه در به یاد آوردن آن بعدها دچار مشکل خواهید شد.بعنوان مثال، کسی کــه از افسردگی رنج ميبرد، ممکن اســت برایشان به اندازهی والدینی کــه شاهد فارغ التحصیل شدن فرزندانشان از دبیرستان هستند، هیجان زده شدن غیر ممکن باشد. در نتیجه، ممکن اســت پی ببرند یادآوری روز فارغ التحصیلی در آینده برایشان دشوارتر اســت.