تجاوز به منیژه در یک شب توسط دوگروه جداگانه
زن بدشانس در یک شب دوباره هدف نیت شوم مــردان هوس باز قرار گرفت و بطور جداگانه،مــردانی مورد تجاوز قرار گرفت. خانم ها باید مراقب باشند که سوار هر خودرو مسافرکشی نشوند. زن قربانی تجاوز جنسی , زن جوان که از یک سناریوی سیاه مــرد مسافرکش جان سالم به در برده بــود، وقتی در کنار خیابان از خودروهای عبوری درخواست کمک میکرد نمیدانست ٢ جوان متجاوز در کمین او هستند.
این پرونده زمانی رقم خورد که زن جوان قصد داشت از محل کارش به خانه برود، اما در مسیر و از سوی ٢ گروه جداگانه در یک شب هدف تجاوز قرار گرفت. شامگاه آخرین روزهای فروردین ماه امسال زن جوان پس از خارجشــدن از محل کارش در میدان آزادی در انتظار تاکسی بــود تا به خانهاش در شهریار برود. لحظاتی نگذشته بــود که ناگهان خودرو پراید سفیدرنگی در برابر زن جوان توقف و منیژه با دیدن یک مسافر مــرد در کنار راننده به آنها اعتماد کرد و سوار بر خودرو مــرد جوان شــد.
به گزارش نیک شو، ابتدا همه چیز عادی به نظر میرسید و مــرد شیکپوشی که مسافر صندلی جلو پراید بــود در میان راه پیاده شــد اما ناگهان راننده جوان مسیرش را تغییر داد و منیژه که با دیدن این صحنه شوکه شــده بــود، ابتدا درباره تغییر مسیر مــرد جوان سوال کرد ولی مــرد جوان گویا حرفهای زن جوان را نمیشنید و به مسیرش ادامه میداد تا اینکه منیژه شروع به داد و فریاد کرد.
خودرو به مسیر خاکی رفت و داد و فریادهای منیژه به گوش هیچکس نمیرسید تا اینکه خودرو توقف کرد و زن جوان که پی برده بــود این مــرد چه نیت شومی در ذهن دارد شروع به التماس کرد و از مــرد جوان خواست همه طلاها و پولهایش را بگیر و رهایش کند اما حمله مــرد جوان به منیژه یک سناریو تلخ را رقم زد. راننده جوان با تهدید و کتککاری نقشه شوم را به اجرا در آورد و سپس طلا و وسایل باارزش همراه طعمهاش را برداشت و اجازه داد تا زن جوان پا به فرار بگذارد.
منیژه که وحشتزده بــود و آرزوی مرگ میکرد به امید نجات و رسید ن به امنیت و آرامش دوان دوان جاده خاکی را به سمت مسیر اصلی رساند و در حالی که از ترس هنوز پاهایش میلرزید و قدرت ایستادن نداشت از خودروهای عبوری درخواست کمک میکرد. چند خودرو از کنار منیژه عبور کردند تا اینکه خودرو پژو پرشیا سفیدرنگی
که دو پسر جوان سوار بر آن بــودند با دیدن حال و روز منیژه در کنار جاده توقف کردند.
زن جوان اشک میریخت و دوان دوان به سمت خودرو پژو رفت و با التماس و اشک از ٢ پسر جوان درخواست کمک کرد تا او را نزد پلیس برسانند. ٢ پسر جوان ابتدا پذیرفتند تا منیژه را نزد پلیس برسانن د و زن جوان وقتی دید ٢ پسر تصمیم به کمک دارند، سراسیمه سوار بر خودرو آنها شــد و روی صندلی عقب پژو پرشیا نشست و در حالی که اشک میریخت و فکر میکرد ٢ پسر جوان قصد کمک به او را دارن د با صدای لرزان از اقدام سیاه راننده پراید پرده برداشت.
خودرو به سمت تهران در حال حرکت بــود که ناگهان پسر جوانی به نام سیامک از دوستش که پشت فرمان بــود خواست تا به سمت دامداری حرکت کند. منیژه با شنیدن این دستور شوکه شــد و خواست تا او را به کلانتری برسانند اما بیفایده بــود و سیامک ادعا میکرد که میخواهند ابتدا منیژه در دامداری آب به دست و صورتش بزند و بعد به کلانتری بروند اما این یک داستان دروغین بــود.
پناهگاه ناامن
منیژه که زمان کوتاهی در خودرو پژو احساس امنیت کرده بــود دوباره شروع به التماس و گریه کرد و از ٢ جوان میخواست که او را در کنار جاده رها کنند اما این ٢ جوان نیز همان نقشه شوم راننده پراید را در ذهن داشتند. خودرو پژو پرشیا وارد دامداری پسر جوانی که پشت فرمان نشسته بــود، شــد و سیامک و دوستش در حالی که منیژه در برابر آنها مقاومت و التماس میکرد نقشه سیاه را به اجرا رساندند.
پناه منیژه به دو پسر جوان او را دوباره به صفحه سیاه زندگیاش بازگرداند و اینبار مرگ را نیز حس کرد چرا که نمیخواست تسلیم نیت شوم ٢ پسر جوان شود که سیامک با دستانش قصد خفهکردن او را داشت که کامران راننده پژو پرشیا به کمک منیژه رفت و توانست منیژه را از مرگ نجات دهد . ٢ جوان پس از اجرای نقشه شوم منیژه را سوار بر خودروشان کردند و او را تا نزدیکی خانهاش در شهریار رساندند و سپس بهسرعت پا به فرار گذاشتند.
منیژه که دیگر به هیچکسی اعتمادی ندارد، خود را به دادسرای امور جنایی تهران رساند و پیش روی بازپرس آرش سیفی پرده از ٢ سناریوی سیاه برداشت و ادعا کرد که ای کاش مرا کشته بــودند و این پلانها را نمیدیدم. بدینترتیب بازپرس پرونده دستور داد تا تیمی از ماموران برای دستگیری عاملان این ٢ سناریو سیاه وارد عمل شوند و ماموران دایره جنایی به صورت ویژه ردیابیهای پلیس را دستورکار خود قرار دادند.
کارآگاهان در گام نخست به کمک زن جوان موفق به شناسایی دامداری پسر جوان شــدند و خیلی زود این جوان که کامران نام دارد در عملیات پلیسی دستگیر شــد. کامران وقتی در برابر زن جوان قرار گرفت در همان ابتدا به اقدام سیاهی که با دوستش انجام داده بــود، اعتراف و سیامک را عامل اصلی این ماجرا معرفی کرد. جوان دانشجو به ماموران گفت: «آن شب من پشت فرمان خودرو سیامک نشسته بــودم که با زن جوان روبهرو شــدیم و ابتدا قصد داشتیم به او کمک کنیم و از او خواستیم تا سوار خودرویمان شود تا تسلیم کارگرهای افغان نشود و پس از سوار شــدن زن جوان نمیدانم
چه اتفاقی افتاد که سیامک مرا مجبور کرد که به سمت دامداریمان بروم و سعی داشتم او را از نیتی که داشت پشیمان کنم اما بیفایده بــود. وقتی به دامداری رسیدیم سیامک سعی داشت نقشهاش را به اجرا برساند که زن جوان مقاومت میکرد که ناگهان دیدم سیامک گردن منیژه را گرفته و نزدیک بــود او را خفه کند که به کمک زن جوان رفتم و او را از مرگ نجات دادم. سیامک درحالیکه زن جوان التماس میکرد، نقشهاش را به اجرا رساند و در ادامه نیز مرا وسوسه کرد تا دست به رابطه سیاه زدم.»
کارآگاهان در ادامه تحقیقات پی بردند که کامران دوسال قبل در یک تصادف مقصر شناخته شــده است و سابقه زندان دارد. تیم جنایی در گام بعدی تجسسها برای دستگیری سیامک دست به کار شــدند و با اطلاعاتی که از همدستش به دست آمده بــود خیلی زود مخفیگاه وی ردزنی شــد و روز ٥ خردادماه این متهم در یک زمین کشاورزی دستگیر شــد و به جرم خود اعتراف کرد. به دستور بازپرس سیفی از شعبه چهارم دادسرای امور جنایی ٢ متهم برای تحقیقات بیشتر در اختیار ماموران پلیس آگاهی تهران قرار دارند و تجسسهای فنی نیز برای دستگیری راننده پراید که شروع این ماجرا از سوی وی صورت گرفته است در دستور کار ماموران قرار دارد.
وسوسه برای رابطه شوم
سیامک ٣٤ساله که ٢ سابقه کیفری در پروندهاش دارد، ادعا میکند ابتدا نیت کمک به زن جوان را داشتم اما وسوسه شــدم و این اقدام شوم را به اجرا رساندم.
سابقه داری؟
بله، یکبار به خاطر شرکت در نزاع دستهجمعی که منجر به قتل شــده بــود، دستگیر شــدم و یکبار هم به خاطر حمل سلاح گرم به زندان رفتم.
قتل؟
پسرعمویم در یک درگیری به قتل رسید و چون من در آن درگیری حضور داشتم نیز دستگیر شــدم.
الان به چه جرمی دستگیر شــدهای؟
تجاوز و آدمربایی
زن جوان را میشناختی؟
نه
شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟
ساعت ٢٤ بــود که همراه سیامک از دامداری پدرش برمیگشتیم که زن جوان را در کناره جاده دیدیم که درخواست کمک میکرد تا او را به خانهاش برسانیم . وقتی توقف کردیم به او گفتم که اگر اینجا بماند کارگران افغانی او را به دام میاندازند و زن جوان از ترس به ما پناه آورد.
به زن جوان پناه دادی؟
ابتدا قصد کمک داشتم و وقتی زن جوان از ماجرایی که برایش اتفاق افتاده بــود، حرف زد نمیدانم چه اتفاقی افتاد که تصمیم به اجرای نقشه مــرد راننده پراید گرفتم و از کامران که پشت فرمان نشسته بــود خواستم به سمت دامداری بازگردد که ابتدا مخالفت کرد اما اصرارهای من باعث شــد تا وی تغییر مسیر دهد.
زن جوان به تغییر مسیر شما اعتراض نکرد؟
اشک میریخت و التماس میکرد که ادعا کردم به او پناه میدهم ولی ابتدا به دامداری برویم تا دست و صورتش را بشوید ولی وقتی به دامداری رسیدیم دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و نقشهام را به اجرا رساندم.
زن جوان به تو پناه آورده بــود ولی باز تو همان کار را کردی؟
نمیدانم، وسوسه شــده بــودم و پس از ماجرا واقعا پشیمان شــدم.
نمیدانستی پلیس در تعقیب شماست؟
نه
از دستگیری کامران اطلاع داشتی؟
بله، ولی فکر میکردم به خاطر تصادفی که در دوسال قبل مقصر شناخته شــده بــود دوباره بازداشت شــده است.
چطور دستگیر شــدی؟
اطراف شهریار یک باغ داریم و سرگرم کار روی زمین کشاورزی بــودم که پلیس را بالای سرم دیدم و دستگیر شــدم.
حرف آخر؟
پشیمانم و شیطان وسوسهام کرد.
نظرات این مطلب
نظرتان را بنویسید