تاثیر IQ آی کیو و EQ ای کیو در روابط همسران
تاثیر IQ آی کیو و EQ ای کیو در روابط همسران
مطمئنا میزان هوش می تواند در زندگی همسران تاثیرگذار باشد، هوش نیز به دو قسمت هوش عقلی و هوش هیجانی تقسیم بندی می شود کــه در مطلب پیش رو به طور مفصل به آن ها پرداخته ایم. روابط انسانی موفق مال آدم های تحصیل کرده تر، پولدارتر، پخته تر و… نیست بلکــه از آن آدم هایی است کــه با وجود آگاه بودن به حس های منفی بی شمار در هر لحظه از زندگی، غرق آن نمی شوند و اجازه نمی دهند توازن قوا به سمت احساسات منفی به هم بخورد!
در روابط زن و مردم ما در تمام روزها و ساعات با احساسات شدیدی درگیر هستیم کــه از بعضی ها بیشتر و از برخی دیگر کمتر استفاده میکنیم. اصولا ما از ابراز عشق و توجه و حس مراقبتی کــه به دیگران داریم کمتر حرف می زنیم اما از خشم و نارضایتی و شکایت ها خیلی بیشتر حرف میزنیم، خیلی از ماها حس میکنیم در رابــطه مان درک نشده ایم اما آیا می توانیم این طور فکر کنیم کــه همسرمان هم ممکن است چنین حسی داشته باشد؟
خیلی از ماها حس میکنیم همسر ما حرفی برای زندگی روزمره ندارد و هیچ نمکی به این زندگی وارد نمی کند و هیچ تفریحی را پیشنهاد نمی کند اما می شود این طور دید کــه ما هم داریم همین کار را میکنیم و تلاش مثبتی برای شادترشدن رابــطه و زندگی مان نمیکنیم.
خیلی از ما حس میکنیم رفتار همسرمان با ما بد است و سرشار از بی اعتمادی است اما آیا نمی توان این طور دید کــه رفتار ما هم ممکن است چنین باشد و حواسمان نیست؟ درک احساسات خود و اطرافیان و رفتار درست نشان دادن نسبت به آن مسئله ای جدی در زندگی است کــه رابــطه نزدیکی با ای کیو (EQ) دارد. در این مورد با سبا مقدم کــه فارغ التحصیل کارشناسی ارشد روانشناسی است گفت و گو کردیم. او روان درمانی تحلیلی (روانکاوی) انجام می دهد و به کار با زوج ها هم می پردازد. او پژوهشگر است و کارگاه هایی برای زوج ها و مادرها دارد.
EQ در زندگی چه کارکردی دارد؟
یکی از تعریف های شایع در مورد ای کیو (EQ) توانایی درک هیجانات و احساسات خودمان و کنترل کردن آن هاست و همزمان با آن، توانایی درک احساسات دیگران و همدلی کردن با آن ها. منظور از همدلی این است کــه بتوانیم خودمان را جای دیگران بگذاریم و بفهمیم آن ها دارند چه حس می کنند.طبیعی است کــه وقت شما می دانید حال بدنتان چه دلیلی دارد و همزمان طرف مقابلتان از چه چیزی ناراحت است می توانید راجع به آن مسئله صحبت کنید و سوءتفاهم ها را برطرف کنید. نتیجه هم این خواهدبود کــه حس درک نشدن نخواهید داشت و ارتباطی سالم را در پیش خواهید گرفت.
چه ارتباطی بین سطح EQ و سازش زن و شوهر با یکدیگر وجود دارد؟
میزان بهره مندی و سطح EQ ربط مستقیمی با موفقیت در روابط زناشویی دارد. براساس تحقیقات مختلف گفته می شود کــه کسانی کــه ای کیو بالایی دارند می توانند روابط پایدار و شادی داشته باشند. اتفاقی کــه در واقعیت می افتد معمولا این است کــه خیلی وقت ها اگر آدم ها ای کیو هم داشته باشند آن را در جهت درک احساسات دیگران استفاده می کنند، اما باید بدانیم کــه این درک به تنهایی کمکی به شخص نمی کند.
به زبان دیگر اگر در رابــطه ای یکی از دو طرف از بخشی از درک کــه مربوط به درک خود است را نادیده بگیرد یا متوجه آن نباشد طبیعی است کــه در درازمدت رابــطه آن دو نفر موفق نخواهدبود، به همین ترتیب کسی هم کــه توانایی این را ندارد کــه خودش را جای دیگران بگذارد و از توجه به آن ها غافل باشد همواره به این متهم می شود کــه خودخواه است و هیچ کس را نمی بیند.زمانی هم هست کــه آدم ها حرف طرف مقابل را می فهمند اما معتقدند کــه همسرشان دارد زیادی شورش می کند. این برخورد هم مشکل ایجاد می کند فقط کافی نیست بفهمیم دیگران چه حسی دارند. مهم این است کــه بتوانیم به حسی کــه آن ها دارند صحت و اعتبار بدهیم.
چگونه می توان ای کیو را به کار برد؟
در همه روابط لحظات حساس و پراسترس زیادی پیش می آیند کــه دعوا، بی پولی دخالت خانواده ها یا امتحان داشتن یکی از زوج ها و… باعث این استرس ها می شوند.این موقعیت ها نیازمند نشان دادن رفتار احساسی درست از هر دو طرف است و از قضا در این شرایط، احساسات خیلی شدیدی تولید می شود. وقتی این احساسات کنترل نشود ممکن است منجر به دادن، گریه کردن، کتک کاری یا بد حرف زدن شود و بعد از آن هم معمولا از رفتار خود پشیمان می شوند.
راهکارهای جلوگیری و کنترل خود در این لحظات بسیار به نوع آگاهی افراد بستگی دارد. یادمان باشد کــه یک رابــطه شاداب و پایدار کــه ثبات دارد در موقعیت های مختلف روش های متفاوتی برای کنترل یا حل کردن هیجاناتش در مواقع حساس پیش می گیرد کــه مهم ترین راهکار در موقعیت های حساس، پاسخ به جای عکس العمل است.در این مواقع به جای اینکــه ما در لحظه عکس العملی نشان بدهیم بهتر است به اتفاقات پاسخ بدهیم. حالا برای انجام و درک این رفتار نیاز به ای کیو است و افرادی می توانند این رفتار را انجام بدهند کــه یا ای کیو دارند یا اینکــه یاد گرفته اند ای کیو داشته باشند.
یکی از نظریه پردازانی کــه در این زمینه تحقیقات زیادی انجام داده است می گوید داشتن ای کیو به معنای توانایی کنترل احساسات شدید است کــه به نظر می رسد منظور از این احساسات، نوع منفی آن است، حس هایی مثل اضطراب و خشم یا ناتوانی و ضعف. در شرایط حساس قبل از اینکــه فکرمان کار کند بدن ما ری اکشن نشان می دهد کــه از جمله بازخوردهای بدنی می توان به تنفس شدید، تعریق و تپش قلب اشاره کرد.
کسی کــه ای کیو دارد یا آن را کسب کرده است، پیش از همه متوجه تغییرات بدنی اش می شود و آن را زیرنظر می گیرد و می تواند آن ها را کنترل کند و خودش را آرام بکند. حداقل کار می تواند این باشد کــه از آن بحث و مسئله کناره گیری بکند کــه حداقل زمان برای این کار، بیست دقیقه است.در این مدت زمان است کــه بدن می تواند خودش را بازیابی کند و از هیجانی کــه دچارش شده رها شود، پس در درجه اول باید بدن را کنترل کنیم و متوجه شویم کــه وقتی صدا بالا می رود یا ضربان قلب افزایش پیدا می کند و تعرق داریم، یعنی خبری هست و من باید به خودم استراحتی بدهم و در این موقعیت قرار نگیرم.
مرحله دوم ذهنی است. زمانی کــه هیجان بالا می رود، ذهن به صورت خودکار شروع می کند و افکاری را شکل می دهد کــه معمولا هم منفی اند، چیزهایی مثل اینکــه: هیچ وقت نمی فهمد من چه می گویم، همیشه دارد غر می زند یا دوست دارد هرچه او می گوید بشود. اگر این افکار ما را کنترل کنند مشخص است کــه در شرایط حساس هیچ وقت نمی توانیم رفتار درستی را بروز دهیم.
کنترل رفتار و احساسات در زمان دعوا یا استرس، کار سختی است اما اگر کسی متوجه این توانایی ها باشد می تواند سررشته افکار را بگیرد. در این لحظات کافی است فقط یک لحظه به این فکر کرد کــه فردی کــه دارید با او دعوا می کنید همان مرد/ زن مورد علاقه تان است کــه در بسیاری از موقعیت های دیگر انسان بسیار خوبی است و شما دوستش دارید. این نگاه یک تغییر رویه اساسی در بحث است کــه خیلی جهت بحث را عوض می کند.
مرحله آخر این است کــه وارد یک بحث بدون گارد شویم، البته حتما نیاز است از مرحله اول و دوم به سلامت عبور کنیم و می دانیم کــه کار سختی هم هست! در مرحله آخر باید توانست وارد یک گفت و گوی بدون گارد شد کــه بتوان حرف زد و از طرف دیگر شنید. در این مرحله، طرفین باید یکی پس از دیگری به هم گوش دهند.
بحث دفاعی و بدون گارد یعنی گفت و گویی داشته باشیم کــه در آن هر دو طرف توانایی همدلی داشته باشند. یک لحظه خودمان را جای طرف مقابل بگذاریم و به حرفش اعتبار بدهیم. اگر واقعا از لنز طرف مقابل به ماجرا نگاه کنیم شاید به این نتیجه برسیم کــه اگر ما هم این طور با مسئله رو به رو شویم احتمال برداشت دیگری خواهیم داشت و حتی به طرف حق می دهیم.
اگر به حرف دیگری اعتبار بدهیم و همدلی کنیم و حتی از آنچه پش آمده اظهار تاسف کنیم، گارد طرف مقابل هم پایین خواهدآمد و باعث می شود بدن هر دو طرف هم آرام باشد و قابل کنترل باشد. در این شرایط کــه رفتار ملتهب بدنی نداریم و فکرهای منفی هم در ذهنمان شکل نمی گیرد و از منظر دیگری به مسئله نگاه میکنیم، می توانیم بحث بهتری داشته باشیم.
اگر سطح ای کیو زوج ها متفاوت باشد چه مشکلاتی پیش می آید؟
رضایت زناشویی بستگی دارد به اینکــه نیازهای دو طرف چه باشد و تا چه حد برطرف شود. خیلی وقت ها ما در زوج ها می بینیم کــه زنان انتظارات شوهرشان را از زندگی می دانند اما نیازها و انتظارات خودشان را نه یا مردها انتظارات خودشان از خانواده و زندگی را می دانند اما نیازهای زنشان را نه. در هر دوی این حالات یعنی وقتی یکی از طرفین از حال دیگری یا هر دو از حال یکدیگر بی خبرند، مشکل درست می شود.
یکی از ساده ترین دلایلش این است کــه وقتی بچه هستیم خیلی صحبت از حال واحوال افراد نمیشود و به شکل درست به آن توجه نمیشود. اگر احساسات منفی باشند معمولا سرکوب می شوند. حرف هایی مثل این کــه گریه ندارد، خجالت بکش یا صدایت را بیاور پایین، اگر هم احساسات مثبتی باشند مثل عشق و علاقه ودلتنگی و این ها باز هم به شکل دیگری با آن برخورد می شود، مثل عشق کــه ممکن است عکس العمل خانواده به آن این باشد کــه جوگیر نشو یا خودت را لوس نکن یا دیگر بزرگ شدی. بغل چیه؟! احساسات معمولا برای ما اسم ندارند. در جلسات تراپی معمولا اولین کار این است کــه راجع به همین احساسات صحبت کنیم و بفهمیم آنچه فرد دارد راجع به آن حرف می زند اساس اسمش چیست!
ممکن است آن چه فرد بعنوان افسردگی از آن حرف می زند خشم باشد یا عشق. دلیلش هم این است کــه در خانواده حرفی از این مسائل زده نمیشود چون خود پدر و مادرها آن را بلد نیستند و به همین ترتیب هم نمی توانند آن را به بچه هایشان بدهند بنابراین ما معتقدیم کــه ای کیو یادگرفتنی است، به تناسب فضای خانواده و توانایی پدر و مادر در کنترل یا ابراز احساسات بچه ها نیز در بزرگسالی ایکیو متفاوتی خواهنداشت.اگر پدر و مادر حس هایشان را بشناسند خیلی به افزایش ای کیو بچه ها کمک می کند. اینکــه بدانیم کی خشمگینیم یا غمگین یا شاد یا نفرت داریم یا عشق و بتوانیم راجع به آن ها حرف بزنیم می توان انتظار داشت بچه ها نیز آن را یاد بگیرند. و از حس هایشان حرف بزنند و آن را متوقف یا سرکوب نکنند.
چه کسانی دچار مشکلات این چنین می شوند؟
افراد خودشیفته یا ضداجتماعی و سایکوپدها کسانی هستند کــه در آزمایش ها وتست ها ذره ای نشان نمی دهند کــه ای کیو دارند، چه بسا آی کیو خیلی بالایی هم داشته باشند اما نمی توانند از جای خود دربیایند و خودشان را از نگاه و گوش های طرف مقابل ببینید و بشنوند.
در عین حال شخصیت های وابسته تمام تلاششان را می کنند کــه بفهمند دیگران چه نیازی دارند و آن را در لحظه برطرف کنند. آن ها از ترس تنهایی خودشان این کار را می کنند. این افراد از خودشان خیلی غافل اند و این امر بطور زیرپوستی خشم زیادی تولید می کند کــه در نهایت یک جا از کنترل خارج می شوند و با طرف مقابل رفتار تندی انجام دهند.
چطور می شود آسیب را به حداقل رساند؟
به نظر من هوش هیجانی تنها یک قسمت رابــطه است. اصولا اگر آدم ها نتوانند زبان مشترکی داشته باشند نمی توانند به رابــطه پایدار برسند. منظورم از زبان سو، زبانی است کــه هر دو نفر با هم به آن برسند و باید از همان ماه ها و سال های اول رابــطه به آن رسید.
چیزی کــه در زوج های کنونی میبینیم این است کــه به آن زبان مشترک نرسیده اند، چه زوج های مسن و چه جوان ها. بسیاری از مراجعان من این جمله را تکار می کنند کــه او حرف مرا نمیفهمد! و جمله ای کــه طرف مقابل گفته را تکرار می کنند اما تنها طوطی وار آن را می گویند چون حس آن را اصلا نفهمیده اند. این همان زبان سومی است کــه بین بسیاری از زوج ها وجود ندارد و باید پیدایش کنند.
اگر این زبان ایجاد نشود نمیتوان به هیچ رابــطه ای امیدوار بود! روابط موفق مال آدم های تحصیل کرده تر، پولدارتر، پخته تر و… نیست بلکــه از آن آدم هایی است کــه با وجود آگاهبودن به حس های منفی بی شمار در هر لحظه از زندگی غرق آن نمی شوند و اجازه نمی دهند توازن قوا به سمت احساسات منفی به هم بخورد! یعنی هوشمندانه و سرسختانه به حس های مثبت راجع به همسر خود بال و پر می دهند و در عین حال از احساسات منفی خود آگاه اند و قرار نیست آن ها را نادیده بگیرند بلکــه از آن ها حرف می زنند، به عبارت دیگر دنیا از حرف نزدن خراب است!
1- وقتی کسی دارد از حسی حرف می زند شاید واقعا نداند از کدام حس حرف می زند. این نشناختن احساسات در هر رابــطه ای اعم از دوستی، کاری، خانوادگی و… افراد را دچار مشکل می کند چون به حس خود اعتبار نمی دهند و اگر هم بدهند آن را بروز نمی دهند.
2- نبایستی انرژی خودمان را تنها برای این بگذاریم کــه فقط حس دیگران و منظور آنان را درک کنیم. یادمان باشد برای رابــطه ای موفق علاوه بر درک دیگری، نیاز داریم تا توقعات خودمان را هم بدانیم.
3- زمانی کــه تحت فشار احساسی زیادی هستیم باید خودآگاهانه شرایط را کنترل کنیم. با هوش هیجانی می توانیم از شرایط حسی خود آگاه باشیم و هنگام بروز علائم حسی شدید با راهکارهای مناسب آن ها را کنترل کنیم. با هوش هیجانی می توانیم از شرایط حسی خود آگاه باشیم و هنگام بروز علائم حسی شدید با راهکارهای مناسب آن ها را کنترل کنیم.
4- برای رابــطه ای موفق باید به زبانی مشترک رسید. اگر این زبان ایجاد نشود، نمی توان به هیچ رابــطه ای امیدوار بود! و اولین راه برای رسیدن به آن شنیدن است.
5- باید از احساساتمان حرف بزنیم و به حرف های دیگران گوش کنیم و آن ها را جدی بگیریم.یادمان باشد هوش هیجانی اکتسابی است و خانواده با سرکوب یا پذیرش احساسات فرزندش در پرورش ای کیو او نقش دارد.