آیا ایرانی ها نژادپرستند یا خودبزرگ بین؟
بررسی علمي نژادپرستی ما ایرانیان
مردم برخی از قوميت ها یا نژادها به هویت خود بیشتر توجه دارند اگر این توجه باعث شود که قومي به قوميت و ملیت کسی را به تمسخر بگیرد این نشان از نژادپرستی اســت .همه ما انسان هستیم و نسبت به هم برتری نداریم بیایید باهم خوب باشیم.
هفته نامه کرگدن – مریم پیمان: گفت و گو با محمدامين قانعی راد حول یک محور شکل گرفت؛ این که آیا ایرانی ها نژادپرستند یا خودبزرگ بین؟ این که شکل گرفتن بعضی حرف ها و بحث ها در فضای مجازی مي تواند دلیلی برای نژادپرست بودن ایرانی ها باشد؟
این که آیا اساسا از روی فضای مجازی و تعدادی حرف احساسی مي شود درباره یک کشور هفتاد و چند ميلیون نفری حکم کلی صادر کرد؟ با تعدادی از این سوالات به سراغ آقای قانعی راد رفتیم، اما از آن جا که حرف حرف مي آورد، مسیر گفت و گو به این سوالات محدود نماند و پای بحث های دیگر هم به ميان آمد.
نژادپرستی را از منظر علوم اجتماعی چگونه تعریف مي کنید؟ از نظر شما آیا نژادپرستی مي تواند ویژگی یک جمع، گروه و اجتماع باشد یا یک خصیصه فردی اســت؟
نژادپرستی معادل انگلیسی racism اســت. یعنی ممکن اســت نوعی نژادگرایی وجود داشته باشد، منتهی از نظر سیاسی، واژه نژادگرایی را به کار مي برند و از نظر جامعه شناسی و مردم شناسی شاید واژه ethnocentrism به معنای قوم مداری واژه مناسب تری برای نشان دادن این وضعیت باشد.
به این معنا که هر قوم، قبیله، ملت و گروه اجتماعی نوعی مرکزیت برای خود قائل اســت. گویا خود را در مرکز جهان مي بیند. لذا داوری ها و قضاوت های آن ها درباره گروه ها و اقوام دیگر برمبنای این قرار دارد که خود را در مرکز و بقیه اقوام را در حاشیه قرار مي دهند.
براساس این تعریف، رفتار همه ملت ها و گروه ها را مي توان نژادپرستی ناميد؟
بله، همه را مي توان «قوميت محور» ناميد. یعنی قوم من به عنوان یک ایرانی در مرکز اســت و افغانی، عرب و قوميت های دیگر در حاشیه قرار دارند و نسبت به من موقعیت پایین تری را اشغال مي کنند. این وضعیت ریشه تاریخی دارد. در جغرافیای ایران قدیم، جهان را به هفت اقلیم تقسیم مي کردند و معتقد بودند اقلیم پارس در مرکز هفت اقلیم دیگر قرار دارد.
اگر کشورهای مختلف را ببینید، آن ها نیز در نقشه جهان کشور خود را وسط ترسیم مي کنند.در نقشه های جهان نگاه کنید، ایران وسط اســت در حالی که ما در عمل در وسط قرار نداریم. از سوی دیگر، همه کشورها در وسط جهان هستند، زیرا زمين یک کره اســت. این نگاه، نشان دهنده خودمرکز بینی قومي و نژادی اســت.
آیا این نگاه طبیعی اســت؟
بخشی از این تصور طبیعی اســت که قوميت های مختلف به نحوی به هویت خود بیشتر توجه دارند، اما ممکن اســت در جایی که قومي بخواهد به شکلی اقوام و قوميت های دیگر را تحقیر کند تبدیل به نژادپرستی شود.یک گام بیشتر از تحقیر، سرکوب دیگر اقوام اســت و بیش از این نیز تسلط یافتن بر سایر نژادهاســت.
این نوع نژادپرستی افراطی در نازیسم و گرایش های آن چنانی اســت که معتقدند نژاد ژرمن باید بر تمام جهان تسلط پیدا کند. لذا نژادپرستی طیفی از رفتارها را تشکیل مي دهد و از نوعی خشونت نمادین و کلامي آغاز مي شود و به تدریج به نوعی تسلط و تمایل به تسلط بر جهان مي انجامد که در مرحله افراطی، قوم مداری فرهنگی با نوعی نژادپرستی سیاسی ادغام مي شود؛
زمانی که هم فرهنگ جامعه و هم نظام سیاسی زمينه های قوم پرستانه داشته باشند. از ترکیب این دو، نظام های وحشتناکی شکل مي گیرد که در داخل، جنبه توتالیتر و در مقیاس جهانی، جنبه امپریالیستی و تهاجم طلبی دارند و مي خواهند همه جهان را تحت سلطه خود قرار دهند.نژادپرستی از یک احساس فرهنگی ملایم که در بیشتر افراد وجود دارد شروع و تا یک نگرش امپریالیستی، ستمگرانه و تسلط طلبانه ادامه مي یابد و سطوح مختلفی دارد.
اما این طیف برای مفهوم نژادپرستی بسیار گسترده اســت.
نباید فکر کنیم که نژادپرستی، لزوما نازیسم یا نظام آپارتاید در آفریقای جنوبی بوده و ستم نسبت به سیاهان و سرخ پوستان در مرحله ای از تاریخ آمریکا مصداق آن بوده اســت. هر چند برخی معتقدند که این گرایش هنوز هم وجود دارد منتها سطوح نژادپرستی و قوم محوری را باید در نظر گرفت.
گاهی مردم آلمان و ژاپن امروز را هم نژادپرست مي خوانند. این ها صرفا برچسب های غیرعلمي هستند یا ریشه های تاریخی دارند؟
وقتی انسان ها یک گروه اجتماعی تشکیل مي دهند، خود را مرکز زمين مي دانند. قوم مداری و هویت های فرهنگی، امری عام اســت و در همه جوامع و در همه شرایط این احساس وجود دارد. در موقعیت های خاصی تشدید مي شود و به شکل بیمارگون در مي آید. مثلا نمي توان گفت مردم سوئد، زبان و شرایط فرهنگی خود را دوست ندارند. این احساس در شرایطی تشدید مي شود؛ شکست یکی از این شرایط اســت.
مثلا در آلمان، این وضعیت کاملا در حال کنترل اســت و از گرایش های نژادپرستانه، برتر خواندن نژاد آلمان و نظام هیتلری تبری مي جویند، اما به زبانشان علاقه دارند و ظرفیت زبان خود را بسیار زیاد مي دانند. به این دلیل نمي توان آن ها را نژادپرست خواند.همه اقوام و گروه ها سطحی از تعلق فرهنگی را دارند.
باید در درجه اول، موقعیت های تحریک نژادپرستی فرهنگی را مهار کرد و در مرحله بعد، مراقب بود تا با نژادپرستی های سیاسی پیوند نخورد. حفظ هویت و خودبرتربینی در هر فرهنگی وجود دارد، اما در موقعیت هایی بروز بیشتری پیدا مي کند. نژادپرستی در آلمان، براساس تحلیل آیزیا برلین، به خاطر موقعیت «شکست» از فرانسه در قرن هفدهم ميلادی اســت.
این شکست، روح آلمانی را دگرگون کرد و نفرت را نسبت به سایر اقوام در بین آلمانی ها گسترش داد. موقعیت دیگر، شرایطی اســت که یک فرهنگ و در تعامل با دیگر فرهنگ ها قرار نمي گیرد و شرایط «تک فرهنگی» شکل مي گیرد. ارتباط ژاپنی ها با جهان خارج کم بود وب یشتر با آسیای شرقی، چین و کره که بسیار هم از نظر فرهنگی شبیه بودند، تماس داتند.
یک دستی ظاهر، زبان و فرهنگ را در آن ها مي بینید و این نوعی «تک فرهنیگ» و «فروبستگی فرهنگی» اســت که باعث تقویت نژادپرستی مي شود، چون تجربه ای از فرهنگ های دیگر نداریم و نمي دانیم اقوام و زبان های دیگری هم هستند. به این ترتیب، «شکست فرهنگی» و «جداافتادگی فرهنگی» دو وضعیت مهم در پیدایش نژادپرستی فرهنگی اســت که عواطف ما را تحریک مي کند.
چه ميزان قوم مداری طبیعی اســت؟ از کجا به بعد ناهنجار اســت و مي تواند برای جامعه خطرناک باشد؟
به دریافت ما از «هویت» بر مي گردد. امين معلوف کتابی دارد به نام «هویت های مرگبار». در این کتاب مي گوید هر انسانی هویتی دارد؛ مثلا من یک مرد، ایرانی، مدرس و محقق هستم. هیچ کس بی هویت نیست، اما این که چه زمانی این هویت به هویت مرگبار تبدیل و خطرناک مي شود،
جایی اســت که من، هویت های دیگر را طرد و تصور کنم در جهان باید مرکزیت داشته باشم و جهان من بر دیگر جهان ها سلطه پیدا کند. یعنی، نوعی برتری به هویتم بدهم. اشکالی ندارد احساس کنم یک ایرانی هستم، ولی نباید گمان کنم که هر کسی ایرانی نیست، در موقعیت پایین تری نسبت به من قرار دارد.
چطور مي توان از سطوح پایین و به شکل فرهنگ از طریق بدنه جامعه نژادپرستی را کنترل کرد؟ تجربه نشان داده بعید اســت، دولت ها از سطوح بالا بتوانند این هیجانات را کنترل کنند.
اتفاقا سطوح بالا و مسئولین سیاسی بسیار تاثیرگذارند. زمانی که گرایش فرهنگی قوم مداری با نوعی رفتارسیاسی نژادپرستانه ترکیب شوند، فاجعه آميز اســت. فرض کنیم ایران و عربستان در مورد اختلاف پیدا کنند. این جاســت که گرایش های ضدعرب مردم فعال مي شود. اگر دیپلماسی در سطح بالا باعث تشویق و تحریک این امر بشود،
پیامدهای آن بسیار بد خواهدبود و دولتمداران هستند که مي توانند نقش زیادی داشته باشند و عقلانیت سیاسی را حفظ کنند. یعنی در موقعیت هایی که عقلانیت فرهنگی متزلزل مي شود و گروه ها رفتارهای نژادپرستانه از خود بروز مي دهند، دستگاه سیاسی با خرد سیاسی مي تواند برخورد و مسئله را کنترل کند.
نهاد و نظام آموزش این بین نقشی ندارد؟
نقش آموزش در تربیت دانش آموزان مهم اســت. نظام مدرسه نسل فردا را پرورش مي دهد و این نظام باید فضایی را فراهم کند که بچه ها از فضای تک نژادی و تک قوميتی خود خارج شوند و با زبان ها، قوميت ها و ادیان دیگر آشنایی پیدا کنند. این یکی از مهم ترین وظایف نظام مدرسه و برنامه های درسی اســت.
بچه ای که دبستان یا دبیرستان را به اتمام مي رساند باید درک درستی از تنوع فرهنگی داشته باشد، چون نژادپرستی فرهنگی و قوميت مداری فرهنگی از نوعی تک فرهنگ گرایی، به رسميت نشناختن و احترام نگذاشتن به فرهنگ های دیگر بر مي خیزد.بچه ها باید آموزش ببینند که زبان دبگری جز زبان آن ها هم وجود دارد.
لازم اســت تعاملات تاریخی ما با ملت های مختلف را نشان بدهند و این تنوع را به شیوه های متفاوت در درس های تاریخ، ادبیات، جغرافیا و مطالعات اجتماعی آموزش دهند و به بچه ها این حس را منتقل کنند که این جهان، جهان متنوعی اســت و در آن، همه حق زندگی دارند و هیچ قومي نسبت به قوم دیگر برتری ندارد، اما در سیستم آموزشی نظام مدرسه ما در بهترین حالت تاکید بسیاری بر فیزیک و ریاضی شده اســت.
این ها در جای خود هم هستند، ولی فقط این ها نیست. به این دلیل اســت که مي بینیم فارغ التحصیلان به خوبی معادلات ریاضی را حل مي کنند و فرمول های مثلثاتی را حفظ کرده اند، اما درباره تنوع قومي نمي دانند و درباره این تنوع هیچ تجربه ای ندارند.
در ناخودآگاه فرهنگی ساکنان سرزمين ایران به دلیل شکست هایی که از اعراب و اقوامي که از شرق به ایران حمله کرده اند مثل سلجوقیان و مغول ها، ایماژها و تصورات نهفته ای وجود دارد که پیش داوری ایجاد مي کند؛ آن ها مکتوم و پنهانند و به نظر مي رسد چنانچه زمينه هایی پیدا کند، فعال خواهدشد.
اگر در اعماق فرهنگ ایرانی جست و جو کنید پیش داوری نسبت به اقوام مهاجم شرق وجود دارد و در زمينه مناسب ممکن اســت فعال شود. باید برای این حوزه فکری بکنیم. چندین بار دیده ایم که در شرایط و موقعیت هایی که پیش آمده، موج های وحشتناک و توهین آميزی در ضدیت با اعراب در فضای مجازی شکل گرفته اســت. نقش عقلانیت فرهنگی که در دست نخبگان فرهنگی اســت و عقلانیت سیاسی که باید توسط دستگاه سیاسی بر جامعه حاکم شود، در این موارد بسیار جدی اســت.
البته گاهی بعضی رفتارهای احساسی، نشان دهنده هیجان های انباشته اســت که منتظر فوران هستند.
غرب ستیزی بخشی از فرهنگ ماســت که در طی دهه های اخیر در فرایندها و مبارزات ضداســتعماری به ما منتقل شده و ما چنین احساسی نسبت به غرب هم داریم. این احساس بیانگر فروتر بودن ما نیست، بلکه ناشی از برتر دیدن آن هاســت. بنابراین، نوعی کین توزی نسبت به قوم برتر در ما هست. دو حس داریم؛
حسی نسبت به قومي که فروتر مي دانیم و نسبت به آن هیجاناتی داریم و تحقیرشان مي کنیم. از طرفی هم احساساتی نسبت به قومي داریم که آن ها را برتر مي دانیم و ممکن اســت احساس کین توزی داشته باشیم و صفات خوب آن ها را به شکل صفات بد ببینیم. مثلا رفاه آن ها را نبینیم و ضعف دینداری و اخلاق در آن جامعه را برجسته کنیم.
پیش داوری ها گاهی نسبت به اقوامي اســت که آن ها را برتر مي بینیم، ولی نمي خواهیم آن را بپذیریم، زیرا تمایلی به ما مي گوید که تو باید برتر باشی. جایی که برتر نیستیم و او برتر اســت، سعی مي کنیم خوار و خفیفشان کنیم. با خشونت کلامي برخورد مي کنیم تا حس قوم مداری خود را ارضا کنیم و بگوییم تحقیرش کردیم.
یعنی نژادپرستی را یک امر اجتماعی مي دانید؟
بله، نژادپرستی به تمامي یک مقوله اجتماعی اســت که به یک عادت فکری و عاطفی در بین افراد تبدیل مي شود؛ یک گرایش فرهنگی اســت که تبدیل به نگرش فردی مي شود و هر موقع زمينه اجتماعی تقویت شود، این عواطف بروز پیدا مي کند و صحنه جامعه را، هر چند در دوره کوتاه، به تصرف خود در مي آورد.
اگر این اتفاق در بازه های زمانی کوتاه، مثلا سه، چهار بار در سال، در جامعه دیده شود، مانند آنچه در سال های اخیر در ایران دیدیم، نشانه چیست؟
نشانه آسیب پذیری آن جامعه اســت. یعنی جامعه ظرفیت زندگی در جهان متکثر را ندارد و از نظر فرهنگی، سیاسی، آموزشی و اجتماعی نیازمند کار اســت. این جامعه نشان مي دهد که آماده اســت تا به شدت دستخوش عواطف بشود و عقلانیت اجتماعی و سیاسی و فرهنگی را نادیده بگیرد، چون آن چه مانع عقلانیت مي شود قوم مداری اســت.
وقتی خود را مرکز مي دانید، دیگران را طرد مي کنید و دوقطبی هایی بین خود و دیگری مي سازید، خود را اهورایی تلقی مي کنید و دیگران را اهریمنی، تفکر را تعطیل مي کنید.با این دوگانه سازی ها و ثنویت ها اجازه نمي دهید فکر، اندیشه و عقلانیت کار کند. بنابراین در صحنه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی عواطف گوناگون نژادپرستانه، هویت گرایانه و تک فرهنگی فعال مي شوند و صحنه اجتماعی را تصرف مي کنند.
در جامعه ما که چندین بار در سال شاهد این رفتارها هستیم، عواطف اجتماعی هنوز بر عقلانیت اجتماعی مان غلبه دارد و به سادگی عواطف و هیجانات و پیش داوری های پیدا و پنهان به سطح مي آید و خود را نشان مي دهد.در جهان معاصر، آنچه سامان جامعه را تعیین مي کند، بیش از همه عقلانیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن جامعه اســت. این به این معنا نیست که عواطف اجتماعی منفی هستند.
مي توانیم ایران، تعالیم دینی و زبانمان را دوست داشته باشیم، اما اگر آن ها را به پیش داوری های شدید اجتماعی تبدیل کنیم و هویت های معمول زندگی اجتماعی مان، موتورهای محرک مفهوم سازی های قطبی و پیش داوری های قومي شوند، خطرناک اســت. این مشکلی اســت که باید کنترل شود.
ولی به راحتی قابل کنترل نیست.
باید هم از بالای هرم جامعه و هم از پایین، آن را کنترل کرد. قانون گذاران، سیاســتگذاران، سیاســتمداران، روشنفکران، هنرمندان، معلمان، روزنامه نگاران و گروه های مرجع مختلف اجتماعی و به طور کلی نخبگان فرهنگی و سیاسی رسالت سنگینی دارند. روحانیون ما بخشی از نخبگان فرهنگی هستند. باید به این جامعه کمک کنند تا بتوان از پیش داوری های قومي، قبیله ای، زبانی و مذهبی خارج شود.
با توجه به ظرفیت های ادیان جهانی از جمله اسلام مي توان چند فرهنگ گرایی و توجه به تنوع قومي، نژادی و زبانی را محقق کرد. روحانیت نقش برجسته ای دارد تا به جامعه کمک کند و بر پیش داوری ها فائق بیاند. در عین حال، روحانیت مي تواند محرک این پیش داوری های قومي، نژادی، زبانی و به ویژه دینی باشد.
متاسفانه در منطقه شاهدیم طالبان و داعش به غیر از تاکید بر پیش داوری های نژادپرستانه و قومي کار دیگری نمي کنند. داعش نژادپرست اســت؛ یعنی به برتری یک گروه فرهنگی نسبت به همه عالم معتقد اســت. نژاد زیستی ممکن اســت مد نظر نباشد، اما نژاد فرهنگی مدنظر داعش اســت که متاسفانه ریشه دینی دارد.
در عین حال، ظرفیت هایی در مذهب برای فائق آمدن بر نژادپرستی های فرهنگی مي بینیم. این جا نقش روحانیت پیشرو و آگاه اســت که در ایران و کشورهای دیگر تلاش کند تا زمينه های نژادپرستی را خشک کند و امکان تعامل انسان ها با یکدیگر را بر منبای معیارهای انسانی و نه بر مبنای معیارهای نژادی فراهم کند.