بیوگرافی گریس کلی Grace Kelly بازیگری که ملکه شد
بیوگرافی گریس کلی Grace Kelly بازیگری که ملکه شد
نگاهی خواهیم داشت به بیوگرافی زندگی جالب گریس کلی ، بازیگر توانمند و زیبایی که ملکه شد و در طول زندگی اش سراسر مورد توجه مردم جهان بود. پدر گریس، جک، یکی از کسانی بود که سه بار در المپیک موفق به کسب مدال طلا شده بود. جک همچنین توانست با یک وام هفت هزار دلاری شرکتی ساختمانی را تاسیس کند که در گذر زمان ارزش آن به هجده میلیون دلار رسید. مادر گریس، مارگارت، قهرمان شنا و مدل روی جلد مجلات بود. یکی از عموهای گریس از ستارگان نمایشهای سبک وادویل (نمایشهایی مرکب از رقص، آواز، طنز و عملیات آکروباتیک) بود و عموی دیگر او یک نمایشنامهنویسِ برنده جایزه پولیتزر.
عکسهای گریس کلی
در فیلمهای خانگی خانواده کلی میبینیم که چهار فرزند خانواده- یک پسر و سه دختر- جوهره خود را از طریق مسابقه و پریدن از پشتبامها نشان میدهند. ولی دختر میانی، یعنی گریس، با بقیه فرزندان فرق دارد. او تنها فردی از خانوادهی کلی بود که نمیتوانست بر دیگران تسلط یابد، او دختری خجالتی و عینکی بود که از ورزشهای رقابتی فرار میکرد. تنها چیزی که گریس دوست داشت صحنه نمایش بود.
تا آن زمان علاوه بر نقشش در خانواده به عنوان فرزند بداقبال، عنوانی را با خود میکشید که همیشه همراه او بود: حتی پس از موفقیت هجده ماههاش در هالیوود در دورانی که هجده فیلم ساخت، جایزه اسکار برد، با یک پادشاه ازدواج کرد، و بازنشسته شد. وقتی که گزارشگری از جک کلی پرسید اکنون احساس غرور میکند، او پاسخ داد بهتر بود به جای کلی راجع به خواهر بزرگتر او پگی مینوشتند: « هر کاری که گریس میتواند انجام بدهد، پدی میتواند همواره بهتر از او انجام دهد.» گریس کلی تجلی شکست خانواده بود.
کِلی در چنین فضای تربیتیای فقدان سلطهگریاش را با انعطافپذیری اش جبران کرد. کلی در اولین تمرین صحنهاش میبیند که رهبر گروه جملاتش را فراموش میکند. او به آرامی کیفش را بر روی زمین میگذارد، روی به صحنه میکند و و زیر لب به رهبر سر نخ میدهد.
کلی پس از فارغالتحصیلی از بهترین مدارس فیلادلفیا تلاش میکند تا به دانشگاه بنینگتون برود، ولی در امتحان ریاضیات مردود میشود. کلیها نمیباید مردود شوند. بااینحال او با وقار مردود شد- و به این شکست برای چشمپوشی از تحصیلات دانشگاهی و شرکت در گزینش برادوی به منظور تحصیل در بازیگری محتاج بود. کلی پنج سال رد شدن مستمر در آزمون برادوی را تحمل کرد. او میگوید «من در گروه «خیلی» جا میگرفتم». «خیلی قدبلند و دارای لنگهایی دراز و چانه ای بلند». گریس از فکهای گشادش بیزار بود، و یاد گرفت کاری کند که اینقدر گشاد به نظر نرسد. او با چهره مصمم خود میتوانست سرسخت به نظر آید، چیزی که در واقع هم بود.
کلی با چشم پوشیدن از پول والدینش تلاش کرد که خرج خود را از راه مدلینگ بدست آورد. عکس او بر روی جلد مجله کاسماپولیتن رفت، و کلی در عکس چانههایش را در پشت دستکش پولکدار سبز تا حدی پنهان کرده است. اکثر کارهای او عبارت بودند از کارهای تبلیغاتی ساده برای شامپو، سیگار و آبجو. کلی مدعی بود که در آن کارها نیز خیلی بد بود و به طنز میگفت: «هر کس که مرا در این تبلیغات میدید و مشتری Old Gold بود، بیخیال آن میشد و مشتری Camel میشد”.
کلی میتوانست مرموز باشد. بهخصوص زمانی که در حال تجهیز آپارتمان جدیدش در نیویورک بود، به مهمانهایش با لباسی مثل لباس بازیگران کمیکاستریپ خانواده آدامز و در اتاقی خالی و منور با نور شمع خوشآمد میگفت. همچنین یک پسر او را زیر یک ملحفه با آرایشی مثل یک نعش پیدا کرد. کلی به پیشگوها معتاد بود، پیشگوهایی که به او اطمینان میدادند تلاشهایش نتیجهبخش خواهد بود.
گریس کلی در کنار کری گرانت
او برای گرفتن یک نقش در فیلم “تاکسی” به طور کامل لهجه ایرلندی را فرا گرفت، ولی نتواست در آزمون آن کامیاب شود. سرانجام وقتی که در فیلم “پانزده ساعت” موفق شد به بازی در یک نقش فرعی شد، دستیار کارگردان بیشتر مراقب کت خزی بود که برای فیلم اجاره کرده بودند تا بازی کلی. سپس نقش کوتاه عروس جوان گری گوپر در فیلم نیمروز را بدست آورد، ولی پس از آن تنها پیشنهاد قرارداد هفتهای ۲۵۰ دلار استودیویی بود که به آن نه گفت. شاید هالیوود جای او نبود.
آتشفشان پوشیده از برف
کلی بنا نبود که شکست بخورد. ولی یک شکست وقتی به یک پیروزی تبدیل شد که جان فورد در جستجوی هنرپیشهای برای نقش زن یک انسانشناس در فیلم “موگامبو” بود، زنی که در سفری اکتشافی به آفریقا به راهنمای سفر دل میبندد. جان فورد صحنه بازی کلی برای فیلم تاکسی را دید و فریاد زد: «این دختر میتواند از پس این نقش بر بیاید! او را بیاورید!» گریس با شتاب به فرودگاه آمد، در حالیکه کمی قبلتر قراردادی شش ساله با امجیام امضا کرده بود ( تصمیمی که بعدها دربارهاش افسوس میخورد).
کلارک گیبل کلی را تحسین میکرد. وقتی که آوا گاردنر خواب بود کِلی گیبل را برای شکار همراهی میکند. «روزی ازدواج خواهم کرد و به فرزندانم خواهم گفت که در یک سفر آفریقایی بودهام». پس از موگامبو بقیه درهای هالیوود به سوی او باز شدند و دیگران نیز او را تحسین کردند. در یکی از صحنههای دراماتیک خیانت، کلی خشمگینانه دست به هفتتیر میبرد و شلیک میکند. در یک چشم بهم زدن این زن زیبا و خونسرد کنترل خود را از دست میدهد- و برنده بهترین بازیگر نقش دوم اسکار و گلدن گلوب میشود.
گریس کلی جایزه اسکار را برای بهترین بازیگر از بِت دیویس دریافت کرد- مارلون براندو جایزه بهترین بازیگر مرد را برای فیلم در بارانداز دریافت کرد
اکنون سال ۱۹۵۳ است. کلی ۲۴ ساله است و ناگهان مشهور میشود. برعکس همه اتفاقات شگفتآور، او هیچگاه وقت خود را با رقابت برای زیبایی یا مدلشدن تلف نکرد. همانطور که مجله تایم نوشت «او هیچگاه یک بازیگر خوشآتیه نبوده، او همیشه یک ستاره بوده است.» کلی جایگاهی ضد مارلین مونرو پیدا کرد، دختری خوب از خانوادهای خوب که همیشه پوشیده است، برعکس آن دختر یتیم که هر کس میتواند تصویری برهنهای از او را در پلیبوی ببیند.
به کلی کمتر به خاطر بدنش توجه میکردند. هاله دور او همچون «فولاد» یا «گرانیت» توصیف میشد. ذهن آلفرد هیچکاک که پس از صحنه آزمون فیلم تاکسی به او مشغول شده بود، کلی را «آتشفشانی پوشیده از برف» توصیف میکرد. (برای اثبات این دلمشغولی، در فیلم پنجره عقبی کلی را وادار ساخت که جیمی استوارت را در یک صحنه بارها ببوسد.) گزارشگران صنعت سرگرمی نتوانستند که به زیر این ظاهر سرد نقب بزنند. وقتی که این گزارشگران در سئوال کردن فضولی میکردند و درباره اندازههای اندام او میپرسیدند، یا میپرسیدند که آیا در پستانبند کلی فالسی است، او مصاحبه را تمام میکرد.
شایعههایی هم بود درباره اینکه او با همبازی خود در فیلم “ام را به نشانه مرگ بگیر” آلفرد هیچکاک رابطهای داشته است، ولی خود او چیزی در این خصوص نگفته است. همه آنچه رسانهها دربار او میدانند این است که او زرافه را دوست داشته، از رنگ زرد و بافندگی خوشش میآمده است. او تاکید میکند که نمیخواهد یک شخصیت باشد. پس از اینکه یک روزنامهنگار سه هفته ناامیدانه اورا تعقیب میکرد تا خبری دست اول از زندگی او پیدا کند، در نهایت دفتر خود را به زمین انداخت و فریاد زد:«در این دفترچه هیچ چیزی نیست که ارزش چاپ کردن داشته باشد.» کلی هم در مقابل گفت: « فکر نمیکنم که من هم چندان آدم جالبی باشم.»
اگرچه او مجبور بود در مهمانیهایی مربوط به سینما شرکت کند ولی در انظار ظاهر نمیشد و ساکت میماند. این رازآلودگی تنها موجب میشد که مردها- و نیز تولیدکنندگان فیلمها- بیشتر عاشق او شوند. پائولا پارسون میگوید «من هیچ بازیگری را نمیشناسم که اینقدر به او اقبال شده باشد.» کلی هر شش روز هفته در ساعت پنج صبح از خواب میخاست، و تا دیروقت در صحنه فیلمبرداری حضور بهم میرساند، یک همبرگر میخورد و پس از آن دوباره برای ده ساعت خواب به تخت میرفت. بااینهمه اگرچه همه زمان و انرژیاش را به هالیوود اختصاص میداد، کلی تلاش می کرد که زندگی خصوصی خود را از زندگی کاریاش جدا نگه دارد. او بر اجاره یک آپارتمان متوسط به جای خرید یک خانه اصرار میکرد- آن هم به این دلیل که هر وقت میخواست بتواند به نیویورک برگردد. هالیوود به جز لذت بازیگری چیزی برای او نداشت. او نه نیازمند پول بود، نه دوستدار شهرت، و نه مشتاق گرفتن تایید و ستایش دیگران مگر پدرش.
کِلی برای بازیاش در فیلم آلفرد هیچکاک در یادها ماند- او برای هیچکاک بهترین نماد «بلوند سرد» بود. چیزی که هیچکاک سعی کرد در هنرپیشههای زن دیگر از نو بیابد
از الهه سینما تا شاهزادگی
گریس در عوض بدست آوردن علاقه پدرش، جک کلی، توجه و علاقه هیچکاک را دست آورد، کارگردانی که مدعی بود کلی عملا ذهن او را میخواند. وقتی کلی اصرار میکرد که شخصیت او در ام را به نشانه مرگ بگیر در هنگام جواب دادن به تلفن ربدشامبر نمیپوشد، کارگردان سرسخت قبول کرد. چیزی در وجود کلی، در چشمان آبی تیرهاش، در پیشانی پهنش، و در شیوه نرم و دقیق صحبت کردنش وجود داشت که او را شایسته اعتماد کردن میکرد.
کلی تهدید کرد اگر امجی ام او را به کمپانی پارامونت برای بازی در فیلم “دختر روستایی” قرض ندهند، آنجا را ترک خواهد کرد. فیلمی که جایزه اسکار را برای او به ارمغان آورد. در فیلم کلی نقش زن بیش از حد مراقب بینگ کراسبی را بازی میکند، و او کلی را مجبور میکند تا خطاهای ناشی از مستیاش را تصحیح کند. کلی زنی عملگرا، غمگین، قوی و مغرور است که دیگران او را بد میفهمند و گمان میکنند که او نسبت به تواناییهای شوهرش حسادت میورزد. تعداد کمی از مخاطبان بر خود میلرزند وقتی که میشنوند ویلیام هولدن زنستیزانه میگوید: « علیرغم پیشینه خانوادگی و تعلیم و تربیتتان، شما تجلی یک شکست بودید.» ولی کلی عقب نکشید و با این سرسختیاش او را آزرده کرد.
سخنرانی اسکار کلی متشکل از سی و دو کلمه بود، که نصف آنها این بود:« شور و شوق این لحظه مرا از بیان احساسم باز میدارد». ولی جایزههایش در زیر غوغای ازدواج با راینیر سوم، پادشاه موناکو، پنهان شد، ازدواجی که او را به پرلقبترین زن جهان تبدیل میکرد: شاهزاده، دوشس، کنتس، بارونس و..بااین حال پدرش گفت: «من زیاد تحت تاثیر سلطنت قرار نمیگیرم.»
نامزدی کلی و پادشاه راینیر آنقدر ناگهانی بود که مادرش ابتدا فکر کرد او در حال ازدواج با پادشاه مراکش است. سال قبل راینیر به عدهای پول داده بود تا او را به مرلین مونرو معرفی کنند. او یک بازیگر سطح بالای آمریکایی میخواست، بازیگری که سینما را ترک کند و برای او فرزند بیاورد، تا بدینسان تاج و تخت موناکو و استقلال آن از فرانسه را حفظ کند. پادشاه موناکو کمی پیش از مرگ کلی در تصادف اتومبیل در سن ۵۲ سالگی گفت: «متاسفم که چرا بیشتر به آن پایبند نبودم، زیرا فکر میکردم شاید بتوانم نامی واقعی بر جای بگذارم، همان کاری که گریس کلی کرده بود.» بااینحال کلی خود را به فعالیتهای خیریهای، طراحی گل، و فعالیت در هیات مدیره فاکس قرن بیستم مشغول میکرد.
همچنین او به کارگردانی فیلمهای خانگیای میپرداخت که میخواست در آنها نقش اول را داشته باشد، و سه فرزندش در آن حضور داشته باشند. آخرین فیلم هالیوودی او “قشر مرفه” امکان یک خداحافظی خوب را برای او مهیا کرد. کلی حلقه نامزدیاش را پوشیده بود تا نقش یک وارث با تربیت فیلادلفیایی را بازی کند- چیزی که واقعیت را بازنمایی میکرد، به ویژه وقتی که کلی در آغوش فرانک سیناترا آه میکشد:« پس ظاهرا جنس من برنز نیست؟» سیناترا میخندد: «جنس تو از گوشت و خون است.»
سه اثر فراموشنشدنی
گریس کلی در سه فیلم هیچکاک ظاهر شد: “ام را برای قتل بگیر!”، “پنجره عقبی” یا “پنجره رو به حیاط” و سرانجام فیلم “دستگیری یک دزد”. هر سه فیلمی که حاصل همکاری آلفرد هیچکاک و گریس کلی بودهاند، از آثار فراموشنشدنی سینما به شمار میروند. گریس کلی در صحنهای از فیلم “ام را برای قتل بگیر!” که نخستین تجربه همکاری با هیچکاک بود.
پنجره عقبی
یکی دیگر از این سه فیلم “پنجره عقبی” است که گریس در آن در کنار جیمز استوارت ایفای نقش کرده. “پنجره عقبی” در سینماهای ایران با نام “پنجره رو به حیاط” به نمایش درآمد. بسیاری از منتقدان آن را از بهترین فیلمهای هیچکاک و بهترین فیلمهای دلهرهآور تاریخ سینما میدانند.این فیلم در سال ۱۹۵۵ به نمایش درآمد.
در کنار کری گرانت
فیلم “دستگیری یک دزد” نیز موفقیت زیادی کسب کرد. گریس کلی با موهای بلوند، نگاه سرد و رفتار باوقار اما بیتفاوت همان زن دلخواه هیچکاک بود، که ظاهری خاموش و آرام دارد، اما در درون او جوشش و نیرویی هست که او را به بیباکترین کارها توانا میسازد.کلی پس از تهیه فیلم در اروپا ماند.
وداع با سینما
گریس کلی در سال ۱۹۵۶ به تقاضای خواستگاری شاهزاده رنیه سوم، حکمران موناکو، پاسخ مثبت داد و ملکه دربار افسانهای “سواحل لاجوردی” شد. وداع او با سینما، دوستدارانش را به اندوه فرو برد و تا مدتها سوژه داغی برای رسانهها بود.
الگوی مد و آرایش
گریس کلی پس از آغاز زندگی شاهانه باید همواره به شیوه برخورد و رفتار خود توجهی دقیق میکرد؛ امری که او را گاه زیر فشار قرار میداد. تنها در حین خرید و گردشگری بود که او میتوانست نفسی بکشد. او از لحاظ زیبایی، آرایش و مد لباس الگوی بسیاری از زنان آن دوره بود. تصویر: گریس کلی با کیفی از شرکت “ارمس” که تولیدکنندهی محصولات لوکس به ویژه کیف و لوازم چرمی است. این کیف به “کیف کلی” (Kelly Bag) شهرت یافت.
زندگی کلی بر پردهی سینما
تهیه فیلمی از سرگذشت گریس کلی امری طبیعی است، چون زندگی این ستاره به افسانه پریان بیشباهت نیست و سینما همیشه به افسانهگویی نزدیک بوده است. دوره امسال جشنواره سینمایی کن با نمایش فیلم “گریس موناکو” گشایش یافت، که برداشتی از زندگی ستاره مشهور سینماست. در این فیلم نیکول کیدمن در نقش “پرنسس گریس” ظاهر شده است.
جیمز استوارت و گریس کلی
زنی باتدبیر و مادری فداکار
داستان فیلم درباره روزهای بحرانی در زناشویی گریس است، یعنی همان دوراهی و پرسش همیشگی که تصمیم او مبنی بر کنار گذاشتن سینما و ازدواج با حکمران موناکو تا چه حد درست بوده. فیلم به همان تصویر “رسمی” تکیه دارد؛ به این معنی که گریس را زنی باتدبیر و تیزهوش نشان میدهد که نه از روی هوا و هوس، بلکه آگاهانه به دربار موناکو میرود، همسری باوفا و مادری فداکار میشود و با سرنوشت خود به خوبی کنار میآید.
خردهگیری منتقدان
فیلم روی هم رفته تصویری سطحی و سادهنگرانه از دربار موناکو و سرگذشت گریس کلی ارائه میدهد و از ژرفنگری در جوانب تیره و تار آن باز میماند. بیشتر منتقدان سینمایی فیلم را تکرار کلیشههای بازاری رایج ارزیابی کردند. منتقدان از فیلم خرده میگیرند که تصویری سادهلوحانه از مناسبات درونی دربار موناکو ارائه میدهد و تماشاگر ناآگاه را با القای جلال و شکوه “دودمان پادشاهی” گیج میکند.
تحریم فیلم
شاهزادگان کنونی موناکو، یعنی فرزندان شاهزاده گریس کلی، گفتند که در مراسم جشنواره کن شرکت نمیکنند، زیرا به نظر آنها زندگی گریس کلی “به خاطر منافع صرفا مالی” تحریف شده است. بهانهای که البته زیاد موجه نیست، آن هم از سلطنتی که یکپارچه به خاطر “منافع مالی” شکل گرفته و تا امروز سرپا مانده است.
ستارهای جاودانی
گریس کلی جوش و خروشای درونیای خود را معمولا پنهان نگاه میداشت. رفتار او در دیدارها و مناسبتهای غیررسمی متفاوت بود و به حاضران میگفت: «گریس صدایم کنید!». گریس کلی در روز ۱۴ سپتامبر سال ۱۹۸۲ در ۵۲ سالگی در تصادف اتومبیل درگذشت. تا به امروز از معمای این سانحه بطور کامل پرده برداشته نشده است؛ سرنوشتی که دایانا، شاهدخت ولز نیز به آن دچار شد.
روحش شاد و یادش گرامی