بازخوانی یک پرونده ، شاهرخ و سمیه ، جنایت خیابان گاندی
بازخوانی یک پرونده ، شاهرخ و سمیه ، جنایت خیابان گاندی
سال 1375 همراه بود با یک فاجعه تلخ ، کشته شدن دو کودک توسط دو نوجوان که شاهرخ و سمیه نام داشتند و مانند یک بمب در فضای خبری کشور صدا کرد. جنایت خیابان گاندی یا ماجرای شاهرخ و سمیه بزهی عشقی بود که در بعد از ظهر چهارشنبه ۱۲ دی سال ۱۳۷۵ توسط دو نوجوان ۱۶ ساله به نامهای «شاهرخ وثوق» و «سمیه شهبازینیا» در خانهٔ ویلایی خیابان گاندی، کوچه ۲۳ رخ داد. اما به دلایلی از جمله تعطیلی روز جمعه، تا روز ۱۵ دی ماه (روز دفن اجساد مقتولان) گزارشی از آن در هیچیک از نشریات به چاپ نرسید.
این بزه به علت سن پایین قاتلان، موضوع و خانوادگی بودن آن و بُهت افکار عمومی از چگونگی و چرایی آن شهرت یافت. در این حادثه، برادر ۸ ساله و خواهر ۱۳ سالهٔ سمیه به نامهای «محمدرضا» و «سپیده» در طبقهٔ دوم منزل پدری سمیه در خیابان گاندی، توسط وی و شاهرخ، به وسیلهٔ «خفه کردن با دست»، «آمپول هوا» (بنا بر ادعای شاهرخ و سمیه که گویا از سوی پزشکی قانونی تأیید نشد) و در نهایت «خفه کردن در وان حمام» کشته شدند. مادر سمیه نیز هدف این بزه قرار داشت که به علت ناکام ماندن اقدام قاتلان، بزه افشا شد.
شاهرخ و سمیه اعتراف کردند که تحت تأثیر یک فیلم خارجی (احتمالاً فیلم قاتلین بالفطره) قرار گرفتهاند.همچنین بنا بر برخی اظهار نظرها شاهرخ و سمیه گفتند که تحت تأثیر موسیقی هوی متال و یک زندگی رپگونه تن به چنین بزهی دادند. این مطلب در مصاحبهٔ کارشناسان مرکز آموزش و پژوهش زندانها با سمیه و شاهرخ توسط سمیه تکذیب شد.
دادگاه در ۱۷ بهمن سال ۱۳۷۵ (۵ فوریه سال ۱۹۹۷) هر دو را به قصاص محکوم نمود که با اعلام گذشت پدر سمیه، شاهرخ به ۱۰ سال و سمیه به ۱۲ سال زندان محکوم شد.
در رابطه با علل بزه، مواردی همچون «افسردگی و روان پریشی سمیه»، «بیتوجهیهای پدر به وی»، «مخالفت پدر با ازدواج وی و شاهرخ»، «تصمیم سمیه برای انتقام از خانواده»، «فقر اخلاقیات و معنویات» و در نهایت طراحی نقشهٔ قتل و اقدام به بزه ذکر شد.
چگونگی رخداد جنایت
شاهرخ شب پیش از حادثه تا صبح در اتاق سمیه حضور داشته و صبح روز حادثه، سمیه نقشهٔ قتل را طراحی میکند. شاهرخ که تصمیم سمیه را جدی نمیداند بهطور لفظی با آن موافقت میکند. آن روز صبح، سمیه و شاهرخ به تعلیم رانندگی میروند و سمیه پیش از بازگشت به خانه، دو جفت دستکش از داروخانه میخرد و پس از آن برای خوردن ناهار به خانه بر میگردند.
بعد از ظهر مادر سمیه به همراه دختر کوچک خانواده (سِوین) از خانه خارج میشوند تا به آرایشگاه بروند. پس از خروج مادر، سمیه که به همراه شاهرخ در طبقهٔ دوم ساختمان حضور داشته خواهرش سپیده (مقتول اول) را به طبقهٔ دوم فرا میخواند. وقتی سپیده به طبقهٔ دوم میآید، شاهرخ دستش را به دور گردن سپیده میاندازد و در نتیجهٔ فشار گردن، سپیده بیحال میشود. (بر پایه ادعای شاهرخ پس از اینکه وی دستش را به دور گردن سپیده میاندازد سمیه به سپیده آمپول هوا میزند که به خاطر آمپول هوا بوده که سپیده بی حال روی زمین میافتد). پس از آن با کمک هم، پیکر نیمهجان سپیده را به حمام میبرند و بعد سمیه گردن وی را درون وان حمام قرار میدهد و پس از اطمینان از مرگ وی، جسد سپیده را محکم به کف حمام میکوبد. سپس به کمک شاهرخ جسد وی را به داخل اتاق میبرند. (گویا در مدتی که شاهرخ و سمیه مشغول کشتن سپیده بودند، محمدرضا (مقتول دوم) برای بازی با سپیده به طبقهٔ دوم میآید اما سمیه به بهانهای، وی را به طبقه پایین میفرستد).
پس از چند دقیقه محمدرضا دوباره به طبقهٔ دوم میآید تا با سپیده بازی کند. شاهرخ وی را بغل کرده و گردن وی را فشار میدهد و بعد بر پایه ادعای شاهرخ، سمیه به وی آمپول هوا میزند که در نتیجه محمدرضا نیز از حال میرود. پس از آن پیکر نیمهجان وی را نیز به حمام برده و با کمک شاهرخ داخل وان حمام قرار میدهند تا جان میدهد.
پس از کشتن بچهها شاهرخ و سمیه لامپ طبقهٔ دوم را خاموش میکنند تا موقعی که مادر سمیه به خانه بازمیگردد او را نیز به طبقهٔ دوم کشانده و به قتل برسانند. دقایقی بعد مادر سمیه به همراه سوین به خانه بازمیگردند. سمیه از وی میخواهد که به طبقهٔ دوم آمده ولی سوین را با خود نیاورد.
هنگامیکه مادر سمیه به طبقهٔ دوم میرود سمیه در تاریکی وی را صدا میزند و نزد خود فرا میخواند. مادر جلو رفته و در این هنگام سمیه با حالتی عجیب به وی میگوید که از «تو متنفرم» و شروع به اهانت کردن به مادر میکند. مادر، وحشت زده لامپ را روشن میکند و شاهرخ که تا آن زمان پشت ستون سالن پنهان شده بود گردن مادر سمیه را گرفته و با چنگال دسته قهوهای دو ضربه به وی وارد میکند. بعد هر دو شروع به کتک زدن مادر میکنند. مادر با التماس از آنها میخواهد که وی را نَکُشَند و قسم یاد میکند که در این صورت حقیقت را پنهان نموده و به کسی چیزی نمیگوید. در این هنگام سوین در طبقهٔ پایین شروع به جیغ زدن میکند و سمیه برای بالا آوردن وی به طبقهٔ پایین میرود. پس از پایین رفتن سمیه، شاهرخ پریشان و مضطرب چاقو را به دست مادر سمیه داده و به گریه میافتد و به وی میگوید که بچهها را کشتهاند. مادر سمیه بلافاصله به داخل کوچه فرار کرده و شروع به داد و فریاد نموده و از همسایهها کمک میخواهد و در ابتدا به خاطر قسمی که خوردهاست (بنا بر ادعای پدر سمیه) یا به خاطر اینکه همسایهها و فامیلهایشان شاهرخ و سمیه را تکهتکه نکنند (بنا بر ادعای خودش) به دیگران اظهار میکند که دزد به خانهٔ آنها دستبرد زده و فرزندانش را کشتهاست. در نهایت با حضور پلیس، واقعیت افشا شده و سمیه و شاهرخ بازداشت میشوند.
حالا شاهرخ و سمیه کجا هستند؟
حالا بعد از گذشت 18 سال از آن ماجرا آن دو نوجوان 16 ساله 34 ساله شده اند. سمیه دو بار ازدواج کرده و تو ایران زندگی می کنه و شاهرخ هم به خارج از کشور رفته! جالبه و تعمق بر انگیز که این دو که اینگونه لیلی و مجنون وار عاشق هم بودند بعد از آزادی از زندان هر کدام راه خود را رفتند و با هم ازدواج نکردند! بازخوانی این ماجرا را به همه نوجوانان و جوانان ایرانی که شاید اون موقع به دنیا نیومده بودن و یا سن کمی داشتن توصیه می کنم ماجرایی بس عبرت انگیزه:
امروز داشتم مطلبی رو ترجمه می کردم که نمی دونم چطور بیاد ماجرای جنایی سمیه شاهرخ و سمیه افتادم با استفاده از اطلاعاتی که از اونها روی اینترنت بود این مطالب رو نوشتم چهره سمیه هنوز در ذهنم هست و خیلی مایل بودم عکس فعلی اش رو هم ببینم ….
روز 16 دیماه 1375 ناگهان خبری تمام روزنامه ها را منفجر کرد: قتل در خیابان گاندی تهران. دختر و پسر 16 ساله ای که بعد از سرخوردگی عشقی دست به جنایتی مرگبار زدند و سرانجامی تلخ پیدا کردند.
ماجرا از این قرار بود که پسری به اسم شاهرخ با خواهر و برادر 9 و 11 ساله سمیه (دوست دخترش) رو به طرز فجیعی به قتل می رسونه.
بعد از بازجویی ها مشخص میشه پای سمیه هم که عاشق شاهرخ شده بوده در این ماجرا بوده که بعد از مخالفت خانوادش با ازدواج اونها برای انتقام شاهرخ رو به قتل خونوادش تحریک می کنه. اما تو کشتن مادر ناکام می مونن و همین باعث لو رفتن اونها میشه.
در آبان 76 حکم دادگاه اعلام شد. هر دو به قصاص محکوم شدن. تا مدتها پدر سمیه راضی به بخشش اونها نبود. اما بعد از مدتها کش و قوس بالاخره رضایت داد. سمیه به 12 و شاهرخ به 10 سال زندان محکوم شدن.
این ماجرا تا ماهها تمام روزنامه ها و مجله ها و محافل خانوادگی و دوستانه و …در ایران رو مشغول خودش کرده بود! و مجلات زرد برای به دست اوردن دل جوانها داستان عشق اونها رو با آب و تاب تعریف می کردن و با اونها همدردی می کردن و پدر رو به عنوان متهم اصلی در دادگاه خیالی خودشون محاکمه می کردن.
وقتی سمیه تعریف می کرد که چطور جسم نیمه جان برادرش رو با دست خودش خفه کرده خون در رگهای همه ما منجمد می شد و وقتی می خوندیم که رو به پدرش می کرد و می گفت: بابا بذار برگردم خونه.. واسش گریه می کردیم!
الان 17 سال از اون ماجرا می گذره و اونها حالا مدتهاست که آزاد شدن.
سمیه دو بار ازدواج کرده و شاهرخ در خارج از کشور زندگی می کنه. خیلی جالبه که این دو نفر که اونقدر با حرارت عاشق هم بودن و به خاطر این به اصطلاح عشق دست به قتل و جنایتی به آن فجیعی زدن، آخرش هم با هم ازدواج نکردن!!
اونایی که اون زمان رو به یاد می آرن میدونن که سمیه راضی به بخشش نبود و میگفت اگه قراره بخشیده بشم باید کنار شاهرخ باشم و اگه قراره اعدام هم بشم کنار شاهرخ اعدام بشم….
یا شاهرخ بعد از شنیدن حکم اعدام گفت: خواسته ای ندارم جز اینکه بگذارید قبل از اعدام سمیه رو عقد کنم تا به عنوان شوهر اون اعدام بشم!
در جامعه بسته اون زمان ماجرای سمیه و شاهرخ تا مدتها نقل هر مجلس و محفل ایرانی بود.ملت با این که عمیقا از این کار منزجر بودند اما جوان ها در دل با آنها همدردی می کردند.وقتی اون موقع مجلات به نقل از سمیه می نوشتن :
همیشه ناظم های مدرسه به ما می گفتن آرایش نکنین ولی خودشون بیشتر از همه آرایش می کردن… !
وقتی استیصال شاهرخ رو می دیدیم که نعریف می کرد:هر وقت نمی تونستم سمیه رو ببینم سرم رو به دیوار می کوبیدم…همه اینها برای جوانان آن دوره قابل درک و در عین حال دردناک بود.
همیشه قتل این جوری وجدان جامعه رو ناراحت می کنه، اما برای جوون هایی که اون سالها رو درک کردن شاید ظلمی که به سمیه و شاهرخ شده بود، ظلمی بود که به همه نو جوونهایی شده بود که تا چشم باز کردن خودشون رون در محیط خفقان آور اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60 دیدن و نیز اون تیره بخت هایی که در اوایل دهه 60 بدنیا اومدن و باید ریشه آن را در جنایت های غیرقابل بخشش تر جستجو کرد.
ماجرا رو از دو دیدگاه میشه مورد بحث و دقت قرار داد و در هر مورد کتابی نوشت:
1- سمیه شهبازی نیا و شاهرخ وثوق نمونه هایی از نسلی بودند که به شدت سرکوب شده بود و مملو از عقده ها و حقارتها و کمبود های درونی بودند عقده هایی که مهلتی برای ابرازش وجود نداشت. و این داستان ادامه داشت تا اینکه به نسلی رسید که هم اکنون سنین نوجوانی و جوانی رو طی می کنند که به صورت دختر و پسرهایی برای خالی نبودن عریضه به دبیرستان می رن و یا الاف در خیابانها پرسه می زنند و یا اونایی که خیلی همت داشتن با پول باباشون در دانشگاه مثلاً درس می خونند و همه همت و شهامتشون اینه که دزدکی دختربازی و یا پسربازی کنن!
2- درسی که باید جوونها از این به اصطلاح عشق های زودگذر بگیرند: توفانهای گذرایی که در دوران بلوغ گریبان پسرها و دخترها را می گیرد و به غلط نام عاشقی بر می نهند در حالی که عشق که نه، هوس های زودگذری است که به جنون می ماند. و بی جهت نیست که همه این به اصطلاح عشق ها حتی انواع اسطوره ای آن چون شیرین و فرهاد و لیلی و مجنون و بیژن و منیژه … همه با ناکامی همراه بوده اند … عشق هایی کز پی رنگی بود … عشق نبود عاقبت ننگی بود!
چه کسی در خانه خیابان گاندی سکونت دارد؟
دو برادر خانه ای را که جنجالی ترین پرونده جنایی پایتخت در آن رقم خورده بود ارزان تر از ساختمان های دیگر خریدند و بدون هیچ ترسی در خانه پرونده سمیه و شاهرخ زندگی می کنند. همان خانهای که آن روزها همه درباره آن و جنایت وحشتناکش صحبت میکردند. اما حالا دیگر کمتر کسی درباره آن خانه ویلایی چیزی به خاطر دارد، حتی ساکنان همان کوچه هم زیاد چیزی نمیدانند. فقط املاکیها و ساکنان قدیمی محل درباره این خانه ویلایی و حوادث هولناکش اطلاع دارند و همین هم باعث شده خرید و فروش این خانه در خیابان گاندی به سختی انجام شود. با این وجود، درحال حاضر دو برادر میانسال صاحبان این خانه ویلایی هستند .
از ماجرای این خانه خبر دارید؟
بله، داستان سمیه و شاهرخ. همان دو نفری که میخواستند همه اعضای خانواده سمیه را بکشند.
یعنی با آگاهی از آن حادثه این خانه را خریدید؟
راستش اول خبر نداشتیم که این خانه همان خانه ویلایی گاندی است. اما املاکی که این خانه را به ما معرفی کرد، به ما گفت که این خانه چه سرگذشتی داشته، البته به همین دلیل هم قیمت آن پایینتر بود. فقط هم همان املاک فایل این خانه را داشت. ما هم اینجا را برای سرمایهگذاری خریدیم. قیمتش هم پایین بود و ما قبول کردیم و خریدیم.
پس با خانواده سمیه معامله کردید؟
نه. ما از فرد دیگری این خانه را خریدیم. آن هم از نفر قبلی. تا جایی که اطلاع داریم خانواده سمیه بعد از آن حادثه این خانه را فروختند. این خانه چند دست گشته تا به ما رسیده است.
شما آن حادثه را به یاد دارید؟
بله، یادم هست. البته ما آن موقع تهران نبودیم. اما یادم هست که تا چند وقت همه درباره آن جنایت صحبت میکردند. خب آن زمان مثل امروز خبرها به سرعت پخش نمیشد. ضمن اینکه این گونه حوادث هم خیلی نادر بود. وقتی این خبر در روزنامهها چاپ شد، همه شوکه شدند. خود من تا چند روز شوکه بودم، بین دوست و فامیل همه از ماجرای سمیه و شاهرخ صحبت میکردند. اما الان خبرهای خیلی مهمتر از آن هم زیاد تأثیری ندارد. مردم زود فراموش میکنند. نمیدانم چرا؟ شاید تعداد این حوادث زیاد شده یا نوع اطلاعرسانی و سرعت بالای آن باعث شده تا مردم بیتفاوتتر از قبل باشند.
چه مدت است که در این خانه ساکن هستید؟
من و برادرم اینجا را برای سرمایهگذاری خریدیم. چند سال پیش ٩٠ میلیون تومان ارزانتر از قیمت بازار Store خریدیم ساکن نیستیم، یعنی با خانواده اینجا زندگی نمیکنیم. اما خب بعضی روزها در اینجا میمانیم. کارمان که طولانی میشود شبها را تا صبح در همین خانه سپری میکنیم.
از بودن در این خانه وحشت ندارید؟
نه. در و دیوار که ترس ندارد. سنگ، آجر و گچ که کاری از دستشان برنمیآید. این آدمها هستند که با کارهایشان ترس و وحشت ایجاد میکنند.
یعنی شما با آن حمامی که سمیه و شاهرخ آن دو کودک را در وان آن خفه کردند، مشکلی ندارید؟
این خانه را از وقتی خریدیم وان نداشت. نفرات قبلی آن را برداشتند. اما اگر منظور شما فضای سنگین یا این جور چیزهاست. من زیاد به این موضوعات توجه نمیکنم. من آدم نترس یا خیلی شجاعی نیستم. بههرحال قتلی سالها قبل اینجا اتفاق افتاده، اما این خانه ساکنان دیگری هم داشته. منظورم این است که رفتارآدمها باعث میشود فضایی سنگین یا مثبت باشد. من حس خاصی به این خانه ندارم، با این حال اما گاهی اوقات حوادث این خانه من را به فکر فرو میبرد. اینکه ساکنان قبلی این خانه یا هر خانهای چه سرگذشتی داشتند و الان کجای این دنیا و به چه وضعی زندگی میکنند.
از سرنوشت سمیه و شاهرخ خبر دارید؟
یکی از همان املاکیها به ما گفتند که شاهرخ خارج از کشور است و آن دختر هم ازدواج کرده است.
اگر روزی سمیه بخواهد این خانه را از شما بخرد، چه تصمیمی میگیرید؟
بستگی به قیمت و وضع بازار دارد، پول خوبی بدهد قبول میکنم. نه شوخی کردم، راستش تا الان به این موضوع فکر نکردم. واقعا نمیدانم.
مطالب بیشتر:
تجاوز همزمان 4 مرد به زن جوان و زیبا در شاندیز
تجاوز جنسی به نگار دختر زیبا و جذاب مدلینگ در کرج
تجاوز دردناک به دخترخاله وقتی کاملا برهنه روی تختخواب بود
از سمیه و شاهرخ چه خبر،عکس فعلی سمیه و شاهرخ،سمیه و شاهرخ نی نی سایت،عاقبت شاهرخ و سمیه چی شد،عکس شاهرخ و سمیه خیابان گاندی،اینستاگرام شاهرخ وثوق،شاهرخ و سمیه را یادتان هست