اسم دختر خارجی باکلاس ،فرانسوی روسی پرطرفدار
اسم دختر خارجی باکلاس ،فرانسوی روسی پرطرفدار
اگر دنبال بهترین و خاص ترین اسم های خارجی هستید ما فهرست کاملی از زیباترین ها را برای شما در ادامه آماده کرده ایم که همراه با معنی هستند.
اسم دختر خارجی
اسم دختر خارجی با ریشه فرانسوی
اسم تلفظ معنی
الف
آتنا atena : در اساطیر یونان، خدای اندیشه، هنر، دانش، و صنعت
آتنه : آتنا در اساطیر یونان، خدای اندیشه، هنر، دانش، و صنعت
آریان ariyan : بانوی بسیار مقدس – نام دختر مینوس پادشاه اساطیری یونان
آزاله azale : گلی خوشبو که معمولا به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغوانی دیده میشود.
آلیس alis : بانوی نجیب زاده، دختر اصیل، خانم با اصل و نسب
اورانوس : نام هفتمین سیاره منظومه شمسی
ایده : فکر و اندیشه، رأی
ب
برلیان berelian : الماس تراش داده شده که درخشش و زیبایی خاصی دارد.
ر
راشل rashel : راحیل
رز roz : گلی از خانواده گل سرخ دارای گلهایی به رنگهای مختلف
رزیتا rozita : گل رز کوچک
ژ
ژاسمن : یاسمن
ژاسمین : یاسمن
ژاکلین : ژاکلین
ژانت : مونث ژان (ژان = یحیی، یوحنا ، خداداد)
ژانین : نام دریاچه ای در یونان
ژانیتا : نام شهری در یونان در کنار دریاچه ای به همین نام
ژربرا : گلی زینتی به شکل مینا ولی بسیار درشت تر از آن به رنگهای صورتی تا سرخ
ژرویرا : ژریرا
ژینوس : باهوش، نابغه، ژینا
س
سولینا solina : ریشه فرانسه-ترکی به معنی رسمی، مقدس، موقر، محترم، با احترام، با تشریفات
سی بل si bel : نام ربه النوع خاک
سینره : گیاهی زینتی و نیز دارویی با گلهایی که در اواخر زمستان و اوایل بهار شکوفا میشوند، پامچال فرنگی
ف
فلور : گل
ک
کاترین katrin : پاک، بی آلایش
کاملیا kamelia : گلی درشت و زیبا به رنگ سفید و صورتی که در بهار ظاهر میشود.
کلارا : نام راهبهای ایتالیایی
م
مارگریت : گلی زیبا به رنگ سفید
ماگنولیا : گلی درشت و خوشبو به شکل تخم مرغ
مانیوک : نام گیاهی با ریشه های ضخیم و دارای نشاسته بسیار
ن
نادیا nadiya : امید، آرزو
نانسی nansi : نام شهری در فرانسه
و
ونوس venoos : الهه زیبایی یونان – ستاره زهره
ویوات : گل بنفشه
اسم دختر خارجی
اسم دختر خارجی با ریشه یونانی
اسم تلفظ معنی
الف
آتنایا : آتنا، مظهر اندیشه و هنر و دانش، نام الهه یونانی ، دختر زئوس خدای خدایان
آتوسا atusa : نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی
آرامیس aramis : آرامش و راحتی
آرتمیس artmis : در اساطیر یونان، خدای شکار و خواهر دوقلوی آپولون، همچنین نام شیرزنی که فرمانده نیروی دریایی کمبوجیه در جنگ بین ایران و یونان بود.
آرتیمیس artimis : آرتمیس، در اساطیر یونان، خدای شکار و خواهر دوقلوی آپولون، همچنین نام شیرزنی که فرمانده نیروی دریایی کمبوجیه در جنگ بین ایران و یونان بود.
آسنات asenat : نام همسر حضرت یوسف و دختر فوتی فارع کاهن شهر آون (یکی از مناطق مصر) بود.
آماتیس amatis : نوعی کوارتز شفاف به رنگ بنفش یا صورتی که در جواهرسازی به کار میرود.
آنیس anis : انیسون، مقاومت و اعتراض
آنیسا anisa : ریشه یونانی-فارسی به معنی مبارز بزرگ – آنیس یونانی به معنای مقاومت و اعتراض + الف تانیث فارسی. در فارسی به معنی همانند عشق، در آذری به معنای مانند خاطره
ارغنون arghavan : مخفف ارغنون (نام سازی است)
اطلس atlas : پارچه ابریشمی، دیبا
اطلسی atlasi : یونانی-فارسی، اطلس(معرب) + ی (فارسی) گلی شیپوری و خوشبو به رنگهای سفید، صورتی، ارغوانی، یا سرخ
اقاقی aghaghi : اقاقیا،درختی زینتی که گلهای سفید خوشهای ومعطر دارد.
اقاقیا aghaghiya : درختی زینتی که گلهای سفید خوشه ای ومعطر دارد.
اقلیما Eghlimā : نام دختر آدم(ع)
اقلیمیا Eghlimia : اقلیما،نام دختر آدم(ع)
الماس almas : نام سنگی قیمتی
الماس خاتون : یونانی-فارسی، الماس (یونانی) + خاتون (فارسی) بانوی مانند الماس
النا elena : نورانی
انیسون : آنیس، مقاومت و اعتراض
اورنینا : ربه النوع فراوانی نعمت
اورینا : در اساطیر یونان، الهه آسمانها و حامی عشق آسمانی
ایساتیس eisatis : مقدس و فرخنده – نام شهر یزد در متون یونانی
پ
پانته آ : نام همسر آبرداتاس که در زمان کوروش، پادشاه شوش بود.
د
دیانا diana : در اساطیر رومی الهه ماه، جنگلها، حیوانات، و زنان هنگام وضع حمل، دیانا در معبدش در رم به عنوان الهه باکره مورد احترام بود، او مطابق آرتمیس در اساطیر یونانی است.
دینارگیس : یونانی-فاسی دینار(یونانی) + گیس(فارسی)، دارای مویی به رنگ طلا ، نام زنی در منظومه ویس و رامین
ر
رانا rana : مصحف رایای انار
رخسانا : رکسانه، روشنک،از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر داراب و همسر اسکندر مقدونی
رکسانا roksana : روشنک،رکسانه،از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر داراب و همسر اسکندر مقدونی. به معنای نور و روشنایی نیز آمده است.
رکسانه : روشنک ، رکسانا،از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر داراب و همسر اسکندر مقدونی
روشنک roshanak : از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر داراب و همسر اسکندر مقدونی
رونیکا ronika : یونانی-فارسی عامل پیروزی ، پیروز کننده ، دختر خوش یمن. در فارسی به معنای روی نیک هم آمده است.
ریتا rita : مروارید
ریما rima : نام حیوانی است.
س
ساردین sardin : یونانی-فرانسه سمارسیس، سردین، نوعی ماهی شبیه به شاه ماهی
سردین : یونانی-فرانسه سمارسیس، ساردین، نوعی ماهی شبیه به شاه ماهی
سمارسیس : ساردین، سردین، نوعی ماهی شبیه به شاه ماهی
سوفی sufi : حکیم
سی سام si sam : نام دختر مگابات
ش
شقاقل shaghaghel : گیاهی پایا با برگهای معطر و ریشه های ضخیم و خوراکی
ط
طاووس tavoos : طاووس، معرب از یونانی، پرنده ای با پرهای رنگارنگ، نام یکی از صورتهای فلکی نیم کره جنوبی، نام همسر فتحعلی شاه قاجار
ل
لاریسا larisa : نام شهری در کنار دجله
لورا lora : نام سازی است، چنگ، نام یکی از صورتهای فلکی شمالی
لیوسا liosa : یونانی-فارسی لیوسا از اسامی قدیمی و دخترانه ایرانی است که به معنی دختر خورشید است.
م
مایا maya : در اساطیر یونان مادر هرمس، در اساطیر روم الهه بهار و حاصلخیزی
مرسیا mersiya : ریحان
ملیسا melisa : بادرنگبویه
ملیکا melika : یونانی-فارسی در زبان پارسی ملیکا به معنای فرشته، در زبان یونانی نام معشوقه زئوس، در زبان عربی نام مادر حضرت مهدی(عج)و به معنای ملکه، در زبان آشوری نیز ملکه معنا میدهد، گروهی از گیاهان علفی چند ساله از خانواده گندمیان که خودرو هستند.
ن
نارسیس narsis : یونانی-فارسی لاتین از یونانی، نرگس، نام جوانی زیباروی در اساطیر یونان که وقتی صورت خود را در آب دید عاشق خود شد و در آب پرید و غرق گشت و تبدیل به گل نرگس گردید.
نرگس narges : گلی خوشبو و زینتی با گلبرگهای سفید و زرد
ه
هاله hale : معرب از یونانی حلقه نورانی سفید یا رنگی که گاهی گرد ماه یا خورشید دیده میشود.
هلن helen : فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد.
هلنا helena : هلن، فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد.
هلیا helia : خورشید
هلینا helina : هلن، فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد.
اسم دختر خارجی ناب
اسم دختر خارجی با ریشه انگلیسی
اسم تلفظ معنی
الف
آرالیا araliya : نام عمومی گروهی از گیاهان علفی، درختی، و درختچه ای که بعضی از آنها زینتیاند.
آزالیا azaliya : گلی خوشبو که معمولاً به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغوانی دیده میشود.
ت
تلما telma : امید و آرزو
ک
کارمن karman : قرمز
ل
لی لی li li : ظریف و شکننده
لینا lina : آبشار کوچک
بهترین اسم دختر خارجی
اسم دختر خارجی با ریشه لاتین
اسم تلفظ معنی
الف
آلبا Ālbā : سحر سپیده روشنی صبح
ت
تلما telma : امید و آرزو
ر
رامونا ramona : نگهبان عاقل
رزا : نام گل رز
رزالین : مانند گل رز
روبینا robina : یاقوت قرمز
ریجینا : با شکوه، ملکه وار
س
سالسا salsa : تند و تیز- نوعی سس اسپانیایی
سالویا saloviya : نام گلی است
ف
فلورا felora : فلوریا،در رم باستان، الاهه گلها و بارآوری
فلوریا feloriya : فلورا، در رم باستان، الاهه گلها و بارآوری
ک
کاملین kamelin : گیاهی با گلهای زرد و کوچک
کامیلا kameliya : محافظ مبعد ، نام دختری جنگجو در افسانه تروا
گ
گلوریا : مجلل، بزرگ، سرافراز
ل
لیبرا : (به کسر ب) آزاد
لیلیان : نام گل، نور نوربخش
لیندا linda : قشنگ، زیبا
م
ملینا melina : عسل، رنگ گل بهی، همچنین نوعی گل
مونیکا : مشاور
ه
هیلدا hilda : نیرومند، قوی. ریشه این نام آلمانی میباشد و در آلمانی قدیم به معنی پیروز در جنگ بوده است.
لیست اسم دختر خارجی
اسم دختر خارجی با ریشه ترکی
اسم تلفظ معنی
الف
آتلار atlar : اطلس، حریر – پارچه نرم و لطیف
آلتنای aletnai : زر، طلای ناب
آلما alma : سیب، کنایه از زیبایی
آلیش alish : شعله، شعله گیر
آماندانا amandana : آماندا، در امان، در پناه تو
آنا ana : مادر
آنالی anali : برخوردار از محبت مادر، کنایه از نور چشمی مادر
آی سودا ay suda : ماه در آب
آی پارا ay para : ماه پاره، ماه نو
آی تای ay tay : مانند ماه
آیتک ay tak : مانند ماه
آیحان ay han : پاک و آراسته همچون ماه
آیدا ayda : شاد، خوش
آیدان aydan : مانند ماه ، بانوی زیبا رو ، دختری که چهره اش همچون ماه زیباست.
آیسل aysel : زیبا و درخشان مانند ماه
آیسو aysu : مرکب از آی به معنای ماه بعلاوه سو به معنای آب ، ماه و آب ، زیبارو ، با طراوت و درخشنده
آیلا ayla : هاله دور ماه
آیلار aylar : زیبا رویان، خوبرویان، هاله دور ماه
آیلما aylma : تاب ماه
آیلی ayli : مهتاب
آیلین aylin : هاله، هاله ماه
آینا ayna : آینه، آبگینه، شیشه، دختر زیبارو، بانوی سپید چهره
آیدینا āydinā : به معنی روشن و مبارک، (به مجاز) زیبا رو.
آیسان aysan : ترکی-فارسی آی ( ترکی) + سان ( فارسی) زیبا، مانند ماه
آیناز Āynāz : ترکی-فارسی آی( ترکی) + ناز ( فارسی) موجب فخر و مباهات ماه
آینام āy-nām : ترکی-فارسی [آی = ماه + نام = (در قدیم) (به مجاز) نشان ، اثر ، صورت ، ظاهر ، مشهور]. روی هم به معنی نشان و اثر ماه ؛ دارای صورت و ظاهر ماه؛(به مجاز) زیبارو.
آینوش āy-nush : ترکی-فارسی ماه جاویدان؛ (به مجاز) نور ماهی که پر فروغ و همیشگی است. زیبایی زوال ناپذیر .
آتاشا ātāshā : ترکی-فارسی آتاش = آداش = همنام ، هم اسم + ا (پسوند نسبت) منسوب به آتاش ؛ (به مجاز) هم نام.
آتاناز Ātā-nāz : ترکی-فارسی دختر نازنین بابا
آریسان arisan : ترکی-فارسی مرکب از آری به معنای آریایی بعلاوه پسوند مشابهت، دختری که مانند آریاییان اصیل و نجیب است. در ترکی هم به معنی پاکدامن آمده است.
آلا گل ala gol : ترکی-فارسی آلا( ترکی) + گل (فارسی) ، گل رنگی، نام بزرگترین تالاب جهان واقع در شمال آق قلا که در این اواخر نابود شده.
آلا گل alma gol : ترکی-فارسی
آلما : گل سیب،کنایه از زیبایی و تر و تازگی
آناشید ana shid : ترکی-فارسی مرکب از کلمه ترکی آنا به معنای مادر و کلمه فارسی شید به معنای خورشید. دختر زیباروی مادر ، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادر، مظهر خورشید
آی پری aypari : ترکی-فارسی آی(ترکی) + پری(فارسی) ماه پری
آی سا aysa : ترکی-فارسی آیسا ، آی( ترکی) + سا(فارسی) زیبا، مانند ماه
آیتن aytan : ترکی-فارسی آی( ترکی) + تن ( فارسی) مهوش، مه پیکر
آیدیس āydis : ترکی-فارسی (آی = ماه + دیس (پسوند شباهت))، شبیه به ماه ، مانند ماه ، به زیبایی و تابندگی ماه ؛ (به مجاز) زیبا رو .
ارتاش artash : مرکب از ار( شوهر) + تاش (پسوند همراهی)
ارمغان armaghan : رهاورد، سوغات، هدیه
الما alma : سیب
المینا elmina : سیب سفید
الین elin : (ال= ایل+ ین (پسوند نسبت) منسوب به ایل؛ (به مجاز) هم نژاد و هم خون
اماندا amanda : آماندا، در امان، در پناه تو
ایدا ayda : آیدا، شاد خوشحال
ایلار eilar : مانند ماه، دختری که مانند ماه زیباست.
الشن elshan : شادی بخش ایل ،مایه شادی طایفه، حاکم، رهبر ، حکمران یک منطقه
المیرا Elmirā : ترکی-فارسی ال (ترکی) + میرا (فارسی)، ایل میرا فدایی ایل
الناز Elnāz : ترکی-فارسی ال (ترکی) + ناز (فارسی)، ایل ناز موجب نازش ایل
ب
بیگم beygom : به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید میسازد مانند فاطمه بیگم، عنوان زنام منسوب به خانواده های سلطنتی و بزرگان
بارلی barli : فارسی-ترکی بار(فارسی) + لی(ترکی) میوه دار، سودمند
بیبیگل bi bi gol : ترکی-فارسی بیبی(ترکی) + گل( فارسی)، بیبی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده
بیبیناز bi bi naz : ترکی-فارسی بی بی( ترکی) + ناز(فارسی) ، بیبی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده
پ
پارلا parla : درخشنده و نورانی
پارلار parlar : درخشان، منور، پخش کننده نور
پینار pinar : سرچشمه
ت
تارلا tarla : کشتزار
تامیلا tamila : بخشنده
تانسو tansu : تمیزی، پاکی، زیبایی، زلالی چشمه، شبنم صبحگاهی
تایماز taimaz : بی نظیر، بی همتا
ترلان tarlan : پرندهای از خانواده باز شکاری
تلناز talnaz : موی قشنگ
چ
چیچک chi chak : گل
خ
خانم,خانوم khanom : خانم، کلمه خطاب به زنان و دختران، زن بزرگ زاده و شریف، خاتون، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها میآید و نام جدید میسازد مانند ماه خانم، خانم گل
خانم گل khanom gol : فارسی خانم(ترکی) + گل(فارسی) خانمی که از زیبایی و لطافت چون گل است.
د
دادلی dadli : شیرین و نمکین
دایان dayan : سرافرازی
درنا dorna : پرندهای بزرگ و وحشی با پاهای بلند و گردن دراز شبیه لک لک که به صورت گروهی پرواز می کند، نام یکی از صورتهای فلکی
دنیز deniz : دریا
دورسین dorsin : باقی بماند
ژ
ژالین zhalin : شعله آتش
س
سارالماز saralmaz : ناپژمردنی، بدون خزان
سارای saray : ماه زرد، ماه شب چهارده ، مرکب از ساره (زرد)+ آی (ماه)
ساغر saqar : جام شراب
ساناز sanaz : نوعی گل، نادر، کمیاب
سانای sanay : مهنام، بلند آوازه و گرامی، بی قرار
سانلی sanli : معروف، نامدار
سلدا selda : کوهستان
سلنا selena : سولنا، خدای ماه، مجازا ماه
سلینا selina : به فتح سین، مرکب از سلین ترکی بعلاوه پسوند نسبت فارسی، مانند سیل، خروشان، نام رودخانه ای در آذربایجان که از قره داغ سرچشمه میگیرد.
سودا sevda : عشق، سودا
سوگل sogol : سوگلی
سوگلی sogoli : مورد محبت و علاقه بسیار، محبوب
سولماز solmaz : همیشه شاداب
سونا sona : زیبای آبها
سونای sonay : زیبا روی، ماه شب چهارده ،قویی که پرهای سرش سبزرنگ بوده تعلق به ماه داشته باشد.
سویل sevil : دوست داشته شده
سوین sevin : عشق، محبت، علاقه شدید
سایا saya : ترکی-فارسی در ترکی یک رنگ و بی ریا و در فارسی به معنای ساینده است.
سایمان sayman : ترکی-کردی سایمان در کردی به معنی مانند سایه ودر ترکی به معنی خوان بزرگ،محاسب میباشد.
سولینا solina : فرانسه-ترکی رسمی، مقدس، موقر، محترم، با احترام، با تشریفات
ش
شایلی shayli : بی همتا
شایلین shaylin : بی همتا
شلاله shalale : آبشار
شاران sharan : گردنبند مروارید
شانلی shanli : عربی-ترکی شان(عربی) + لی( ترکی)، پرافتخار، مشهور، شایان تحسین
ص
صاباح sabah : ترکی از عربی صبح
صاباح گل sabah gol : ترکی-فارسی صاباح(ترکی) + گل(فارسی) مرکب از صاباح(صبح) + گل
گ
گزل gazal : زیبا
گلین golin : عروس
گوهر تاش gohar tash : فارسی-ترکی گوهر(فارسی) + تاش(ترکی) همتای گوهر
ل
لاچین lachin : شاهین شکاری
م
ماشگانا mashgana : مهربان، ناز، شیرین، از گذشته های بسیار قدیم در روستاهای آذربایجان شرقی مرسوم بوده است.
ماهنی mahani : ترانه
منجوق monjogh : نوعی زینت به شکل گوی کوچک که برای تزیین ر روی لباس، گل سر، و مانند آنها دوخته یا چسبانده میشود.
ماه بیبی mah bi bi : فارسی-ترکی ماه(فارسی) + بیبی(ترکی) بانویی که چون ماه زیبا و نورانی است.
ن
نارمیلا narmila : ترکی-فارسی غنچه، شکوفه، خصوصا شکوفه گل انار
نازلار nazlar : فارسی-ترکی
نیک تاش nik tash :فارسی-ترکی نیک(فارسی) + تاش(ترکی) همتا و مانند نیکان
ه
هورتاش hur tash : فارسی-ترکی هور(فارسی) + تاش(ترکی) آنکه چون خورشید نورانی است.
ی
یارات yarat
یاشیل yashil : سبز کبود، سبز چمنی، کبود
یامور yamur : باران
یغما yaghma : غارت، تاراج، غنیمت،نام شهری در ترکستان که مردمان زیبا و صاحب جمال دارد.
یلدوز yaldoz : اولدوز
اسم دختر خارجی با ریشه ارمنی
اسم تلفظ معنی
الف
آرمینه armine : ارمنی، دختر ارمنی
آلنوش alnosh : عروس جاودانی دریا، دختر زیبا و دلربا
آنوش anosh : از پایتختهای قدیم ارمنستان
س
سدا : نام قهرمان یکی از داستانهای ارمنی
گ
گیلدا : (گیل = قوم ساکن گیلان + دا = دادن، آفریدن، ساختن) (به مجاز) پرورش یافته مردم گیل (گیلان)
ل
لیدا lida : برگرفته از نام کشور قدیمی لیدیا
م
مارینا marina : دارنده هر چیز ارزشمند
ماهایا mahaya
ن
نارینه narine : ظریف
نازیک nazik : نازی، منسوب به ناز
و
وارتوش vartosh : گل سرخ ظریف
وارنوش varnosh : دریاچه وان، از سمبلهای تاریخ ارامنه
اسم دختر خارجی با ریشه عبری
آرسینه
زن مبارز
آمین
نام پسرانه و دخترانه با ریشه عبری
قبول کن،بپذیر،چنین باشد
ابریشم
حریر ، تاری بسیار محکم، نازک، و درخشان که کرم ابریشم به دور خود می تند ، گلی به صورت رشته های باریک آویخته به رنگ زرد یا سرخ که در تابستانها می روید
اریحا
مکان خوشبو، نام شهری قدیمی در فلسطین، گلی که شکوفه آن چلیپا شکل است.
استر
ستاره، همسر یهودی خشایار پادشاه هخامنشی
انوشکا
زیبا ، خوش اندام ، جذاب ، این اسم در هندوستان نیز رایج استاسم در هندوستان نیز رایج است.
ایسیه
آسیه
ایلانا
دختر سرزنده ، نام نوعی درخت است
بتسابه
دختر، سوگند؛ نام همسر داوود(ع) و مادر سلیمان(ع)
بسمه
نام دختر اسماعیل (ع)
بنیا
تو فرزند منی
تابیتا
آهو
حوا
حیات ، نام همسر آدم(ع)
دلیله
معشوقه ، نام زنی که سبب گرفتار شدن شمشون شد
دینا
دینه
دینه
انتقام یافته ، نام دختر یعقوب(ع) و خواهر یوسف(ع)
راحیل
به مهنای پاک و منزه از گناه و نام فرشته ای است، نام همسر یعقوب(ع) و مادر یوسف(ع)
رایا
نام پسرانه و دخترانه با ریشه عبری
آن که خداوند به او توجه دارد ، نام مردی از بنی اسرائیل.
رشا
نام پسرانه و دخترانه با ریشه عبری
آهوبره
سارا
شاهزاده خانم ،نام همسر ابراهیم(ع) و مادر اسحاق(ع)
ساره
اسم دخترانه با ریشه عبری. شاهزاده من ،ملکه من.
سوده
اسم دخترانه با ریشه عبری. چشم آهو.
اسم دختر عربی
آیه
آیه : (عربی) 1- نشانه، نشان، معجزه، دلیل، حجت، برهان؛ 2- اعجوبه، عجیبه. + ن.ک. آیت.
آیات
آیات: (عربی) جمع آیه، آیهها، نشانهها، علامتها.
آنیه
آنیه : (عربی) 1- جمع اناء، ظرفها، ظروف؛ 2- از واژههای قرآنی.
آنِسه
آنِسه : (عربی) (مؤنث آنس)، 1- زن نیکو؛ 2- دختر خانم؛ 3- زن نیکو زبان.
آمنه
آمنه : (عربی) (مؤنث آمن) 1- ایمن و بیخوف، در امن و امان؛ 2- (اَعلام) [حدود 46 پیش از هجرت] دختر وهب ابن عبد مناف ابن زهره و مادر پیامبر اسلام(ص).
آمال
آمال: (عربی) جمع امل، امیدها، آرزوها.
آلاء
آلاء: (عربی) 1- نعمتها، نیکیها، نیکوییها؛ 2- از واژههای قرآنی.
آفاق
آفاق: (عربی) 1- جمع افق، عالم، گیتی، جهان؛ کرانههای آسمان، اطراف؛ 2- (به مجاز) عالم ظاهر، جهان ماده؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) جهانیان، همهی مردم جهان.
آصفه
آصفه : (عربی ـ فارسی) (آصف + ه (پسوند نسبت))، منسوب به آصف، ه آصف.
آسیه
آسیه : (عربی) (مؤنث أسِیَ، أسَیً) 1- اندوهگین؛ 2- استوانه، ستون؛ 3- (اَعلام) نام زن فرعون [رامسس دوم 1304- 1237 پیش از میلاد] معاصر با موسی(ع) که در روایات اسلامی زنی صالح و متقی و نیکوکار معرفی شده است، و به حضرت موسی(ع) ایمان …
آرنیکا
آرنیکا : 1- (در گیاهی) همیشه بهار کوهی، تنباکوی کوهی؛ 2- (در عربی) دُخانُالفُوج، خانِقُ الفَهد؛ 3- (در انگلیسی، فرانسه و آلمانی) آرنیکا، Arnica.
ایناس
ایناس: (عربی) (در قدیم) انس، مؤانست، انس دادن، خو گرفتن، انس یافتن، دمسازی.
ایمانه
ایمانه: (عربی ـ فارسی) (ایمان + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ایمان، م ایمان.
ایما
ایما: (عربی) 1- چیزی را با حرکتِ دست یا چشم و ابرو نشان دادن، اشاره؛ 2- بیان موضوعی به طور رمز یا خلاصه.
ایلا
ایلا: (عربی) 1- ایلا و ایله در قاموس کتاب مقدس به معنی درختان آمده؛ 2- (اَعلام) نام شهری در ساحل شرقی خلیج بحر قلزم.
اَنیسه
اَنیسه : (عربی) (مؤنث انیس)، زن انس گیرنده و همدم، زن مصاحب و همنشین. + ( اَنیس.
اَنیسا
اَنیسا: (عربی ـ فارسی) (اَنیس + ا (پسوند نسبت))، منسوب به اَنیس؛ ( اَنیس.
اَنیس
اَنیس : (عربی) 1- انس گیرنده، همدم، مصاحب، همنشین؛ 2-(به مجاز) محبوب و مطلوب.
اِنسیّه
اِنسیّه: (عربی) (اِنس= انسان، بشر+ ایه (پسوند نسبت))، مربوط به انس، منسوب به انس، انسانی، آدمی.
اِنسی
اِنسی : (عربی ـ فارسی) ( اِنس = انسان، بشر + ی (پسوند نسبت))، 1- مربوط به انس، انسانی؛ 2- (در قدیم) فردی از انس، انسان.
اِنتصار
اِنتصار : (عربی) 1- (در قدیم) یاری دادن، کمک کردن؛ 2- یاری یافتن، نصرت یافتن، پیروزی یافتن، داد ستدن.
امینه
امینه : (عربی) (مؤنث امین)، زن مورد اطمینان و درستکار. + ( امین. 1- و2-
اُمکلثوم
اُمکلثوم : (عربی) 1- شیر ماده؛ 2- (اَعلام) 1) سومین دختر پیامبر اسلام(ص) [سال 9 هجری] و همسر عثمان خلیفه؛ 2) نام زینب صغری(س) دختر علی ابن ابیطالب(ع)؛ 3) نام دختر امام حسین(ع).
اُمفَروه
اُمفَروه : (عربی) (اَعلام) 1) مادر امام جعفر صادق(ع)؛ 2) نام دختر امام موسی بن جعفر(ع).
اُمسلمه
اُمسلمه : (عربی) (اَعلام) 1) [حدود سال 60 هجری] نام یکی از همسران پیامبر اسلام(ص)؛ 2) کنیهی چند تن از دختران امامان معصوم.
اَمانه
اَمانه : (عربی) 1- اطمینان و آرامش قلب.
اُمالبنین
اُمالبنین : (عربی) 1- مادر پسران؛ 2- (اَعلام) لقب فاطمهی کلابیه دومین همسر امیرالمؤمنین علی(ع) و مادر حضرت عباس(ع).
اِلینا
اِلینا : (عربی) (الی= نیکویی، نعمت + نا = ضمیر اول شخص جمع در عربی) نیکویی و نعمت برای ما.
اِلیکا
اِلیکا : (سنسکریت) 1- هیل [= هِل، دانهی معطر گیاهی از تیرهی زنجبیلیها]؛ 2- (در عربی) قاقلهی صغار؛ 3- (در هندی) لاچی.
الیا
الیا : (یونانی) 1- گل خطمی صحرایی؛ 2- (در عربی) شحمالمرج.
اِلهه
اِلهه : (عربی) (= الاهه) (مؤنث «اله»ربالنوع)؛ 1- پرستش کردن؛ 2- ماه نو؛ 3- آفتاب؛ 4- بتان؛ 5- (در ادیان) در اعتقادات قدیم نیمه خدایی که نمایندهی نوعی خاص بوده و به صورت زنی ظاهر میشده است.
الهام
الهام : (عربی) 1- به دل افکندن، در دل انداختن؛ 2- القاء معنی خاص در قلب به طریق فیض؛ 3- رسیدن فکر به ذهن و در معارف اسلامی القای امری از سوی خداوند به دل کسی؛ 4- (در قدیم) دریافت و شعور غریزی.
الوان
الوان : (عربی) 1- رنگها، نوعها، رنگارنگ، رنگین؛ 2- (در قدیم) گوناگون، گونهگون؛ 3- (در قدیم) اقسام، انواع؛ 4-(اَعلام) نام شهری در شهرستان شوش در استان خوزستان.
اُلگا
اُلگا : (ترکی) (= الکا) (در قدیم) سرزمین، ناحیه؛ (اَعلام) قدیسه الگا [حدود 890-969 میلادی] اولین قدیسهی روسی، همسر و نایب السلطنهی امیر کِیف [945-957 میلادی]، که مسیحی شد و مسیحیت را در روسیه رواج داد.
اُلفت
اُلفت : (عربی) خو گیری، انس، محبت، دوستی، همدمی، عادت کردن به کسی (چیزی) همراه با دوست داشتن ِاو (آن).
اَکرم
اَکرم : (عربی) 1- گرامیتر، آزادتر، بزرگتر، بزرگوار، گرامی؛ 2- از نامهای خداوند.
اِکرام
اِکرام : (عربی) 1- بزرگداشت، گرامی داشتن، احترامکردن، حرمت، احسان؛ 2- از واژههای قرآنی.
اَقدس
اَقدس : (عربی) 1- پاکتر، پاکیزهتر، مقدستر؛ 2- عنوانی احترام آمیز برای بزرگان یا مکانهای مقدس.
اِفراح
اِفراح : (عربی) (در قدیم) شاد کردن.
اِفتخار
اِفتخار : (عربی) فخر، فخر کردن، نازش، نازیدن، سرافرازی.
اَعظم
اَعظم : (عربی) 1- بزرگ، بزرگتر، بزرگترین، بزرگوار، بزرگوارتر؛ 2- از صفات خدوند.
اَطهره
اَطهره : (عربی ـ فارسی) (اطهر + ه (پسوند نسبت)) منسوب به اطهر، اطهر.
اَطهر
اَطهر : (عربی) (در قدیم) پاکیزهتر، پاک تر، طاهرتر.
اَشواق
اَشواق : (عربی) (جمع شَوق) (در قدیم) شوق ها، آرزومندی ها.
اَشرف
اَشرف: (عربی) 1- گرانمایه تر، شریفتر؛ شریفترین، والاترین؛ 2- (در قدیم) بالاتر؛ 3- (اَعلام) نام پیشین شهر بهشهر در استان مازندران.
اُسوه
اُسوه : (عربی) 1- پیشوا، رهبر، مقتدا، خصلتی که شخص بدان لایق مقتدایی گردد؛ 2- از واژههای قرآنی.
اَسمر
اَسمر : (عربی) (در قدیم) گندمگون؛ سبزه.
اَسما
اَسما : (عربی) 1- نامها، اسامی؛ 2- معارف، حقایق؛ 3- (در تفسیر قرآن) و (در تصوف) به معنای معارف، حقایق و علوم آمده است؛ 3- (اَعلام) 1) نام همسر پیامبر اسلام(ص)؛ 2) نام دختر امام موسی کاظم(ع)؛ 3) نام همسر حضرت علی(ع).
اِسرا
اِسرا : (عربی) 1- به شب راه رفتن، در شب سیر کردن؛ 2- معراج پیامبر اسلام(ص)؛ 3- (اَعلام) نام هفدهمین سورهی قرآن کریم دارای صد و یازده آیه.
اَزهار
اَزهار : (عربی) (جمع زَهر) (در قدیم) گلها، شکوفهها.
بینظیر
بینظیر : (فارسی ـ عربی) بیمانند، بیهمتا.
بیان
بیان : (عربی) 1- سخن، گفتار؛ 2- شرح و توضیح؛ 3- زبانآوری، فصاحت و بلاغت؛ 4- (به مجاز) زبان؛ 5- (در اصطلاح علوم بلاغی) علمی است که به یاری آن میتوان یک معنا را به شیوه های گوناگون، با وضوح و خفای متفاوت ادا …
بِهیه
بِهیه : (عربی) 1- تابان، روشن؛ 2- فاخر، شکوهمند.
بهجت
بهجت : (عربی) شادمانی، نشاط.
بِنتالهدی
بِنتالهدی : (عربی) دختر هدایت شده.
بُلور
بُلور : (عربی، معرب از یونانیِ beryllos) 1- نوعی مادهی معدنی جامد و شفاف مانند شیشه؛ 2- آنچه از جنس شیشهی شفاف خوب است.
بِلقیس
بِلقیس : (عربی) (اَعلام) ملکهی شهر سبا که در روایات نام همسر حضرت سلیمان(ع) است. [پیشینه و ریشهی نام بلقیس به درستی دانسته نیست، برخی آن را برگرفته از واژهی احتمالاً یونانیpallaxis، به معنای دختر باکره یا همخوابه دانستهاند و برای آن معادلهایی در زبانهای …
بَصیرت
بَصیرت : (عربی) 1- بینایی؛ 2- (به مجاز) آگاهی داشتن از امری و جزئیات آن را در نظر داشتن، آگاهی و دانایی؛ 3- (در تصوف) نیروی باطنی که سالک با آن حقایق و باطن امور و اشیا را در می یابد.
بَصیرا
بَصیرا : (عربی ـ فارسی) (بصیر + ا (پسوند نسبت))، 1- منسوب به بصیر؛ 2- منتسب به دانایی؛ 3- (به مجاز) دختری که بینا و دانا باشد. + ن.ک. بَصیر. 1- ، 2- ، 3- و 4-
بُشری (بشرا)
بُشری (بشرا) : (عربی) 1- بشارت، مژده، مژدگانی؛ 2- از واژههای قرآنی (یونس: 64).
بِشارت
بِشارت : (عربی) 1- خبر خوش، مژده، مژده دادن، مژده آوردن؛ 2- (در ادبیات عرفانی) بشارت به وصل حبیب به سوی حبیب است.
بَدیعه
بَدیعه : (عربی) (مؤنث بدیع) ، بدیع 1- ، 2- ، 3- و 4- .
پریسیما
پریسیما : (فارسی ـ عربی) (= پری چهر)، ( پری چهر.
پرنگ
پرنگ : 1- فروغ و برق شمشیر؛ 2- (در عربی) فِرند؛ 3- پَرَند، رُبد، جوهر، گوهر؛ 4- رونق، جلد، تلألؤ و برق هر چیز؛ 5- نوعی فلز مرکب از مس و روی، برنج؛ 6- (به مجاز) زیبا و پُر فروغ.
تینا
تینا : 1- (در زند و پازند) گل سرخ ؛ 2- (در عربی) طین.
تَهانی
تَهانی : (عربی) (در قدیم) تهینت گفتن به یکدیگر.
تَمنا
تَمنا : (عربی) 1- آرزو؛ 2- خواستن چیزی معمولاً همراه با فروتنی و تواضع.
تِلما
تِلما : (عربی) گندمگون.
تسنیم
تسنیم : (عربی) 1- از ریشهی «سنم» در لغت به معنای «بزرگ شدن کوهان شتر» و نیز «بزرگ و مهتر قوم گردیدن» است؛ 2- (اَعلام) طبق روایات چشمهای در بهشت، مذکور در قرآن کریم. و (به مجاز) آب آن چشمه.
حیات
حیات : (عربی) زندگی، زیست.
حوریه
حوریه : (عربی) زن سفید پوست و زیباروی.
حوریا
حوریا : (عربی ـ فارسی ـ فارسی) [حور = زن زیبای بهشتی، زنان زیبای بهشتی+ ی (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت)]، 1- منسوب به حور؛ 2- (به مجاز) زن یا دختر حورچهر، زن زیبارو و پریگونه.
حوری
حوری : (عربی ـ فارسی) 1- (در ادیان) حور؛ 2- (به مجاز)، زن زیبا.
حوروش
حوروش : (عربی ـ فارسی) (حور+ وش (پسوند شباهت)) دختری چون زن (زنان) زیبای بهشتی.
حورالعین
حورالعین : (عربی) (در قدیم) زن یا زنان سفیدپوست درشت چشم.
حورا
حورا : (عربی) 1- (در قدیم) (در ادیان) حور، زن زیبای بهشتی؛ 2- زنِ سفید پوستِ سیاه چشم و موی.
حوا
حوا : (عربی)1- نخستین انسان ماده در مذاهب سامی؛ 2- (در نجوم) (= ماراَفسای) صورت فلکی بزرگی در آسمان نیمکرهی جنوبی، که آن را به صورت مارگیری مجسم می کنند که ماری را با دو دست گرفته است؛ 3- (اَعلام) به روایت تورات و …
حنیفه
حنیفه : (عربی) (مؤنث حنیف) دختر درست و پاک، دختر راستین، زن ثابت قدم در دین.
حَنیسه
حَنیسه : (عربی) زن شجاع.
حَنّانه
حَنّانه : (عربی) 1- بسیار نوحه کننده، ناله کننده؛ 2- ستونی که قبل از ساختن منبر پیامبر اسلام(ص) هنگام وعظ به آن تکیه میفرمودند.
حنا
حنا : (عربی) گیاهی درختی که گلهای سفید و معطر دارد، گرد بسیار نرم سبز رنگی از گیاهی به همین نام.
حمیرا
حمیرا : (عربی) 1- (مصغّر حمرا)، زن سرخ و سپید، زن سرخ؛ 2- (اَعلام) لقبی که پیامبر اسلام(ص) به عایشه داده بود.
حمیده
حمیده : (عربی) 1- (مؤنث حمید) ستوده، پسندیده؛ 2- (اَعلام) مادر امام موسی کاظم(ع).
حمده
حمده : (عربی) سپاس و شکرگزاری.
حماسه
حماسه : (عربی) 1- کاری افتخار آفرین؛ 2- نوعی شعر؛ 3- دلیری، شجاعت، بیباکی.
حِلیه
حِلیه : (عربی) 1- (در قدیم) زینت، پیرایه، زیور؛ 2- (به مجاز) مشخصات صورت و اندام.
حلیمه
حلیمه : (عربی) (مؤنث حلیم) زن خویشتن دار، صبور و با تحمل، دختر بردبار.
حَلیا
حَلیا : (عربی) زیور و آرایش.
حُلما
حُلما : (عربی) (جمع حَلیم) بردباران، صبوران.
حکیمه
حکیمه : (عربی) (مؤنث حکیم)، زن حکیم و دانشمند.
حفیظه
حفیظه : (عربی) 1- موکّل به چیزی؛ 2- حافظ و محفوظ.
حَفصه
حَفصه : (عربی) 1- اسد، شیر؛ 2- (اَعلام) دختر عمر بن خطاب و همسر پیامبر اسلام(ص).
حشمت
حشمت : (عربی) 1- بزرگی و احترام ناشی از داشتن قدرت و ثروت بسیار؛ 2- (در قدیم) شرم، حیا، پروا.
حَسیبه
حَسیبه : (عربی) دارندهی نام و شرف و بزرگی، زنِ شریف در اصل و نسب.
حَسِیبا
حَسِیبا : (عربی ـ فارسی) (حَسِیب = پاک نژاد، پاکزاد، اصیل + ا (پسوند نسبت))، دارای اصل و نسب، پاک نژاد، پاکزاد و اصیل.
حُسنیه
حُسنیه : (عربی) نیکوتر، کار نیک، عاقبت نیکو.
حَسنه
حَسنه : (عربی) خوب، نیک، پسندیده، عمل نیک و پسندیده؛ عمل پسندیده به ویژه عمل مطابق با شرع، کار نیک.
حُسنا(حُسنی)
حُسنا(حُسنی) : (عربی) (در قدیم) نیک، پسندیده.
خیزران
خیزران : (عربی) 1- نوعی نی مغزدار با ساقهای محکم و بلند؛ 2-(اَعلام) نام مادر امام محمّد تقی(ع).
خیرالنسا
خیرالنسا : (عربی) 1- بهترینِ زنان؛ 2- (اَعلام) عنوانی برای حضرت فاطمه(س) دختر پیامبر اسلام(ص).
دنیا
دنیا : (عربی) (در نجوم) کیهان؛ جهان، گیتی.
دلیله
دلیله: (عربی) 1- راهنما، هدایت کننده، 2- (اَعلام) (در تورات) (به معنی معشوقه) معشوقهی شمشون، که راز نیرومندی او را یافت و با افشای آن به دشمنان وی، موجب گرفتاری او شد.
دُریه
دُریه : (عربی ـ فارسی) (دُر + ایه (پسوند نسبت))، مانند دُر، درخشان، روشن.
ریحانه
ریحانه : (عربی) 1- (= ریحان)، ( ریحان؛ 2- (اَعلام) نام مادر امام رضا (ع).
ریحان
ریحان : (عربی) گیاهی خوشبو از خانواده ی نعناع که مصرف خوراکی و دارویی دارد.
روحبخش
روحبخش : (عربی ـ فارسی) (= روح افزا)، ( روح افزا. 1-
روحانگیز
روحانگیز : (عربی ـ فارسی) (= روح افزا)، ( روح افزا. 1-
روحا
روحا : (عربی ـ فارسی) (روح = جان، نفس، روان + الف (اسم ساز))، منسوب به جان و روان.
رَنا
رَنا : (عربی) 1- شادمان گردیدن، شاد شدن، چیزی که در وی نگرند از جهت خوبی و حسن آن؛ 2- جمال.
رُمَیصا
رُمَیصا : (عربی) 1- یکی از دو ستارهای است که برذراع است، شِعرهای شامیه، غموص؛ 2- (اَعلام) مادر اَنس بن مالک، خادم النّبی. وی در غزوات حُنَین و اُحد حضور داشت و در اُحد به جنگجویان آب می رسانید و خنجری در دست گرفته …
رقیه
رقیه : (عربی) 1- به معنی دعا، تعویذ؛ 2- (اَعلام) یکی از چهار دختر پیامبر اسلام(ص) [قرن اول هجری] از خدیجه و همسر عثمان؛ نام دختر امام حسین(ع)؛ [این واژه در عربی به صورت رُقَیَّه/roqayya(e)/ تلفظ میشود].
رفیعه
رفیعه : (عربی) (مؤنث رفیع)، ( رفیع.
رفعت
رفعت : (عربی) (به مجاز) برتری مقام و موقعیت، بلند قدری، افراشتگی و بلندی.
رعنا
رعنا : (عربی) 1- زیبا و دلفریب؛ 2- زن خویشتن آرا؛ 3- (در قدیم) ویژگی آن که یا آنچه به سبب داشتن ظاهر زیبا، قدرت، یا ثروت بسیار، خودخواه و گستاخ شده است؛ 4- (به مجاز) بلند و کشیده؛ 5- گلی که از درون …
رضیه
رضیه : (عربی) (مؤنث رضی)، ( رضی. 1-
رضوانه
رضوانه : (عربی ـ فارسی) (رضوان + ه (پسوند نسبت)) 1- منسوب به رضوان؛ 2- بهشتی؛ 3- (به مجاز) زیبارو.
رضوان
رضوان : (عربی) 1- بهشت؛ 2- (در ادیان) فرشتهای که نگهبان یا دربان بهشت است؛ 3- (در قدیم) رضایت، رضامندی.
رَشیده
رَشیده : (عربی) (مؤنث رشید)، ( رشید. 1- ، 2- و3-
رَزان
رَزان : 1- تاکستان، باغ انگور؛ 2- (در عربی) سنجیده شده، با وقار و آراسته.
رحیمه
رحیمه : (عربی) (مؤنث رحیم)، ( رحیم.
رَجا
رَجا : (عربی) 1- (در قدیم) امیدوار بودن، امیدواری، امید؛ 2-(در عرفان) امیدواری سالک به لطف خدا.
ربیعه
ربیعه : (عربی) 1- (مؤنث ربیع)، ( ربیع 1- و3- ؛ 2- (اَعلام) ربیعه از قبیله های بزرگ شمال عربستان در زمان ظهور اسلام که افرادش بیشتر مسیحی بودند.
ربابه
ربابه : (عربی) (= رباب)، ( رباب.
رباب
رباب : (عربی) 1- ابرهای سفید؛ 2- (اَعلام) نام همسر امام حسین(ع)؛ 3- (در موسیقی) سازی با کاسهی طنینی.
راویه
راویه : (عربی) (در قدیم) بسیار روایت کننده، راوی. + ( راوی.
رانیا
رانیا : (عربی) 1- بیننده؛ 2- (اعلام) نام جایی در هندوستان.
رافعه
رافعه : (عربی) (مؤنث رافع) 1- رفع کننده؛ 2- از میان برنده و نابود کننده؛ 3- دادخواه و شاکی؛ 4- برپا دارنده، بلند کننده؛ 5- آورنده و رساننده.
رأفت
رأفت : (عربی) نرم خوئی، مهربانی، شفقت.
راغده
راغده : (عربی) (مؤنث راغد)، [راغد به معنی زندگی خوش و وسیع است]، راغده به معنی زنی که زندگانی خوش و فراخ دارد.
زینب
زینب : (عربی) 1- پاکیزگی؛ 2- (در گیاهی) نام درختی خوشبو و خوش منظر؛ 3- (اَعلام) نام چند تن از زنان نامدار صدر اسلام، از جمله 1) زینب دخترخُزیمه [قرن اول هجری]، از همسران پیامبر اسلام(ص) که پس از کشته شدن شوهر دومش در …
زینا
زینا : (عربی) نام دختر نوح نبی (ع).
زیتون
زیتون : (عربی) (در گیاهی) 1- میوهی بیضی شکل سفت و گوشتی به اندازهی توت که رنگ آن در مراحل مختلف رشد از سبز تا بنفش و سیاه تغییر میکند و از آن روغن نیز میگیرند؛ 2- درخت همیشه سبز این میوه که برگ …
زُهره
زُهره : (عربی) 1- (= ناهید= ونوس) 2- (اَعلام) 1) (در نجوم) دومین سیارهی منظومهی شمسی از لحاظ دوری از خورشید، میان عطارد و زمین، که از درخشندهترین اجرام آسمانی است. [در نزد قدما زهره نماد نوازندگی و خنیاگری است]؛ 2) زهره نام رودی …
زهرا
زهرا : (عربی) 1- (در قدیم) روشن و درخشان؛ 2- (اَعلام) از لقبهای حضرت فاطمه(س) دختر پیامبر اسلام(ص). + ( فاطمه.
زمزم
زمزم : (عربی) 1- «آهسته آهسته»؛ 2- (اَعلام) 1) چاه آبی در مکه، در جنوب شرقی کعبه، که زائران آب آن را متبرک میدانند؛ 2) نام کتابی از مصنفات زرتشت؛ 3- (در ادیان) دعایی که پیروان زرتشت هنگام عبادت یا غذا خوردن آهسته زیر …
زلیخا
زلیخا : (عربی) (مؤنث ازلخ)، 1- جای لغزیدن پا (به لحاظ داشتن زیبایی زیاد)؛ 2- (اَعلام) در روایتهای اسلامی و یهودی، همسرعزیز مصر(وزیر یا پیشکار فرعون مصر) که عاشق یوسف(ع)شد و چون یوسف(ع) به عشق او سر فرود نیاورد، به او تهمت زد و …
زُلفا
زُلفا : (زلف = موی بلندِ سر، گیسو + الف (پسوند نسبت))، 1-منسوب به زلف؛ 2- (به مجاز) زیبایی زلف معشوق؛ 3- (در عربی، زلفی) نزدیکی و منزلت و قربَت.
زلال
زلال : (عربی) 1- صاف و شفاف؛ 2- (به مجاز) آب صاف و گوارا.
سیما
سیما : (عربی) 1- چهره، صورت؛ 2- (در قدیم) نشان و حالتی در صورت انسان که مبین حالات درونی باشد.
سیاره
سیاره : (عربی) 1- (در نجوم) هر جرم آسمانی که در منظومهای به دور ستارهای میگردد، به ویژه هر یک از نُه جِرم آسمانیِ غیر نورانی و بزرگ که به دور خورشید میگردند؛ 2- (در قدیم) کاروان، قافله.
سُهیلا
سُهیلا : (عربی) 1- نرم، ملایم؛ 2- (مؤنث سهیل)، ( سهیل.
سُهی
سُهی : (عربی) مُمالِ سُها (= سُها)،م سُها.
سُها
سُها : (عربی) (اَعلام) (در نجوم) ستارهی کم نوری در کنار ستارهی عناق در صورت فلکی دُب اکبر که در قدیم قوّت چشم و دوربینی آن را با این ستاره امتحان میکردند.
سوفیا
سوفیا : (عربی) 1- (= صوفیه)، پیروان تصوف؛ 2- عاقل، خردمند؛ 3- (اَعلام) (= صوفیه) پایتخت بلغارستان.
سوره
سوره : (عربی) هر یک از بخشهای صد و چهاردهگانهی قرآن که خود شامل چند آیه است، سورت.
سوده
سوده : (عربی) 1- ساییده، ساییده شده؛ 2- (اَعلام) [قرن اول هجری] نام دختر زمعه ابن قیس ابن عبد شمس، از همسران پیامبر اسلام(ص)، بیوهی یکی از مسلمانان نخستین به نام سکران.
سودا
سودا : (عربی) 1- (به مجاز) فکر، خیال، شور و شوق؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) علاقهی شدید به کسی یا چیزی، عشق.
سَنیه
سَنیه : (عربی) عالی، خوب.
سَنا
سَنا: (عربی) 1- (در قدیم) روشنایی؛ 2- (در گیاهی) گروهی از گیاهان درخچهای یابوتهایِ گرمسیری و خودرو از خانواده گل ارغوان که برگچه و میوهی آنها مصرف دارویی دارد.
سمیعه
سمیعه : (عربی) گوش شنوا.
سَمیره
سَمیره : (عربی) (= سمیرا)، ( سمیرا. 1-
سَمیرا
سَمیرا : (عربی) 1- زن گندمگون، شمیرا. [سمیرا ترجمهی «مهینبانو» است]؛ 2- (اَعلام) نام عمهی شیرین است در اشعار نظامی.
سَمرا
سَمرا : (عربی) زن گندمگون.
سَمر
سَمر : (عربی) 1- (در قدیم) حکایت، افسانه، داستان؛ 2- (به مجاز) مشهور و گفتار و سخن.
سَما
سَما : (عربی) (در قدیم) آسمان.
سَلیمه
سَلیمه : (عربی) (مؤنث سلیم)، ( سلیم. 1- ، 2- و 3-
سَلیله
سَلیله : (عربی) (در قدیم) دختر، دخت، فرزندِ دختر.
سِلوا
سِلوا : (عربی) 1- (در گیاهی) گیاهی علفی، خودرو یا زینتی از خانواده نعنا، مریم گلی؛ 2- هر چیز که تسلّی دهد؛ 3- انگبین، عسل.
سَلمی
سَلمی : (عربی) (در گیاهی) نام گیاهی است؛ (اَعلام) زنی معشوقه در عرب و (به مجاز) هر معشوق را گویند.
سِلما
سِلما : 1- نام درختی؛ 2- (در عربی) (مؤنث سِلم) صلح، آشتی، زنِ صلح طلب.
سَلامه
سَلامه : (عربی) (اَعلام) سلامه یا سلافه مشهور به شهربانو دختر یزدجرد ابن شهریار یا هرمزان و همسر امام حسین(ع).
سَلامت
سَلامت : (عربی) 1- سالم، تندرستی، صحت؛ 2- (در حالت قیدی) بطور سالم، در حال صحت؛ 3- (در قدیم) امنیت و آرامش، رستگاری.
سُلاله
سُلاله : (عربی) 1- نسل؛ 2- (در قدیم) فرزند، نطفه.
سَکینه
سَکینه : (عربی) 1- (= سکینت)، آرامش خاطر؛ 2- (اَعلام) [قرن 1و 2 هجری] دختر امام حسین(ع)، همسر مصعب ابن زّبیر. در مدینه وفات یافت.
سعیده
سعیده : (عربی) 1- (مؤنث سعید)، ( سعید. 1- و 2- ؛ 2- (اَعلام) 1) رودی از رشته کوه اطلس، در شمال غربی الجزایر به ارتفاع 1180 متر؛ 2) نام استانی در شمال غربی الجزایر؛ 3) نام شهری در مرکز استان سعیده در الجزایر، …
سَعدیه
سَعدیه : (عربی) (سعد + ایّه/iyyeـ/ (پسوند نسب))، 1- منسوب به سعد، سعد. 1- ؛ 2- (به مجاز) سعادتمند و خوشبخت؛ 3- (اَعلام) آرمگاه سعدی در شمال شرقی شهر شیراز در استان فارس.
سعاده
سعاده : (عربی) 1- نیک بختی، خوشبختی؛ 2- (در احکام نجوم) سعد بودنِ ستاره ها و تأثیر آنها بر سرنوشت انسان ها.
سَعادت
سَعادت : (عربی) 1- خوشبختی؛ 2- (در احکام نجوم) سعد بودنِ ستارهها و تأثیر آنها بر سرنوشت انسانها.
سُعاد
سُعاد : (عربی) (اَعلام) نام زن محبوبی در عرب، نام معشوقهای در عرب.
سروراعظم
سروراعظم : (فارسی ـ عربی) از نام های مرکب، سرور و اعظم.
سُرور
سُرور : (عربی) خوشحالی، شادمانی.
سَحرناز
سَحرناز : (عربی ـ فارسی) 1- زیبایی سپیده دم؛ 2- (به مجاز) زیبا.
سحرگل
سحرگل : (عربی ـ فارسی)، 1- گل سپیده دم؛ 2- (به مجاز) زیبا و با طراوت.
سَحر
سَحر : (عربی) 1- زمان قبل از سپیدهدم؛ 2- زمانی است (در ماه رمضان) از نیمه شب تا اذان صبح؛ 3- (در قدیم) صبح.
سِتیلا
سِتیلا : (عربی) (اَعلام) 1) نام دختر حضرت موسی کاظم(ع)؛ 2) نام حضرت مریم.
سِتی
سِتی : (عربی) (از عربی ستّی = بانوی من) 1- (در قدیم) عنوانی احترام آمیز برای زنان؛ 2- (به مجاز) زن و دختر.
سبا
سبا : (عربی) 1- (اَعلام) 1) (= سباء) سورهی سی و چهارم از قرآن کریم؛ 2) نام شهر بلقیس؛ 3) مملکتی باستان در جنوب جزیره العرب در هزارهی اول پیش از میلاد 2- (در عبری) انسان.
ساهره
ساهره : (عربی) 1- زمین یا روی زمین، زمینی که حق سبحانه در روز قیامت آن را مجدداً پیدا سازد؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) (در ادیان) زمین روز رستاخیز؛ 3- چشمه روان؛ 4-ماه، غلاف ماه.
سامیه
سامیه : (عربی) (مؤنث سامی)، (در قدیم) بلند. + ( سامی. 1-
سالومه
سالومه : (عبری) (اَعلام) زوجهی زبدی و مادر یعقوب کبیر و یوحنای انجیلی.
ساقی
ساقی : (عربی) 1- آن که شراب در پیاله میریزد و به دیگری میدهد؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) معشوق؛ 3- (در قدیم) در ادبیات عرفانی نمادِ «خداوند» یا پیر است.
ساغر
ساغر : (معرب) 1- ظرفی که در آن شراب مینوشند، جام شراب؛ 2- (در قدیم) (به مجاز)، شراب؛ 3- (در عرفان) دل عارف است که انوار غیبی در آن مشاهده میشود.
ساعده
ساعده : (عربی) 1- (مفرد سواعد) شاخه فرعی، شاخابه، مجاری آب که به رودخانه یا دریا میریزد؛ 2- مجاری شیر در پستان؛ 3- (اسم) ساعد بند آهنی یا طلایی.
شیما
شیما : 1- (عربی) زن خال دار؛ 2- (اَعلام) دختر حلیمهی سعدیه خواهر رضاعی پیامبر اسلام(ص).
شهلا
شهلا : (عربی) 1- دارای چشم رنگ سیاه چون رنگ چشم میش؛ 2- (به مجاز) زیبا و فریبنده (چشم)؛ 3- (در گیاهی) ویژگی نوعی نرگس که حلقهی وسط آن سرخ یا بنفش است؛ نرگس، نرگس شهلا.
شهره
شهره : (عربی) مشهور، نامور.
شهد
شهد : (عربی) 1- عصارهی میوه که بر اثر جوشیدن غلیظ شده است؛ 2- مادهی قندی مذاب یا مایع؛ 3- (در قدیم) عسل؛ 4- (در قدیم) (به مجاز) هر چیز دلپذیر و مطبوع.
شوکت
شوکت : (عربی) 1- جاه و جلال؛ 2- عظمت، بزرگی
شَمین
شَمین : (عربی ـ فارسی) (شم = بو، رایحه + ین (پسوند نسبت))، خوشبو.
شمیمه
شمیمه : (عربی) (در قدیم) بوی خوش.
شمیم
شمیم : (عربی) (در قدیم) بوی خوش.
شمه
شمه : (عربی، شَمَّة) (در قدیم) بوی خوش.
شمسی
شمسی : (عربی ـ فارسی) 1- (منسوب به شمس)، 2- دارای شمس (خورشید)؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) سرخ رنگ.
شمسه
شمسه : (عربی ـ فارسی) 1- نقش زینتی به شکل خورشید که در تذهیب، جواهر سازی، کاشی کاری و مانند آنها به کار میرود؛ 2- نوعی پارچه؛ 3- (در قدیم) خورشید؛ 4- (به مجاز) عالیترین و بهترین فرد.
شمامه
شمامه : (عربی) 1- (در قدیم) رایحه و بوی خوش؛ 2- گلولهی خوشبو، دستنبو؛ 3- (به مجاز) شخص یا چیز دوست داشتنی و خوشایند.
شَلاله
شَلاله : (عربی) 1- آبشار؛ 2- (در منابع عربی) شلال؛ 3- (در ترکی) آبشار، فوّاره.
شکیلا
شکیلا : (عربی ـ فارسی) (شکیل = خوشگل، زیبا + ا (پسوند نسبت))، منسوب به شکیل، خوشگل و زیبا.
شکرانه
شکرانه : (عربی ـ فارسی) 1- سخنی که به عنوان سپاسگزاری گفته میشود، یا عملی که برای سپاس انجام میشود، یا آنچه به عنوان هدیه برای قدردانی داده میشود؛ 2- (در قدیم) (در حالت قیدی) به عنوان سپاسگزاری برای تشکر؛ 3- شکرگزاری و حق …
شقایق
شقایق : (عربی) 1- (در گیاهی) گلی سرخ رنگ؛ 2- گیاهی یک ساله و علفی یا کاشتنی این گل که بیشتر در مزارع، دشت ها و دامنههای کوهستان میروید؛ 3- کاسه بشکنک.