مطالب خواندنی و جالب

اسم دخترانه عربی | نامهای دخترانه مذهبی اسلامی

اسم دخترانه عربی | نامهای دخترانه مذهبی اسلامی

اسم دخترانه عربی | نامهای دخترانه مذهبی اسلامی

برایتان لیست کاملی است اسم های باکلاس و جدید عربی مذهبی دخترانه آماده کرده ایم که می توانید برای دختر خانم ها آن ها را انتخاب کنید. با نیک شو بهترین باشید . . .

اسم دخترانه عربی | نامهای دخترانه مذهبی اسلامی

الف

آتنا 1- (عربی) از واژه‌های قرآنی در سوره بقره، آل‌عمران و کهف به معنای عطا
آتیه (عربی) (مؤنث آتی) 1- آینده، زمان آینده؛ 2- (به مجاز) وضع و حالت چیزی د
آسیه (عربی) (مؤنث أسِیَ، أسَیً) 1- اندوهگین؛ 2- استوانه، ستون؛ 3- (اَعلام)
آصفه (عربی ـ فارسی) (آصف + ه (پسوند نسبت))، منسوب به آصف، ه آصف.
آفاق (عربی) 1- جمع افق، عالم، گیتی، جهان؛ کرانه‌های آسمان، اطراف؛ 2- (به مج
آلاء (عربی) 1- نعمت‌ها، نیکیها، نیکوییها؛ 2- از واژه‌های قرآنی.
آمال (عربی) جمع امل، امیدها، آرزوها.
آمنه (عربی) (مؤنث آمن) 1- ایمن و بیخوف، در امن و امان؛ 2- (اَعلام) [حدود 46
آنِسه (عربی) (مؤنث آنس)، 1- زن نیکو؛ 2- دختر خانم؛ 3- زن نیکو زبان.
آنیه (عربی) 1- جمع اناء، ظرفها، ظروف؛ 2- از واژه‌های قرآنی.
آی نور (آینور) (ترکی ـ عربی) 1- روشنایی و فروغ ماه، نور ماه، نورانی مثل ماه؛ 2- (به م
آیات (عربی) جمع آیه، آیه‌ها، نشانه‌ها، علامت‌ها.
آیه (عربی) 1- نشانه، نشان‌، معجزه، دلیل، حجت، برهان؛ 2- اعجوبه، عجیبه. + ن
ابتسام (عربی) 1- لبخند زدن، تبسم کردن؛ 2- (در قدیم) تبسم، لب‌خند.
ابتهاج (عربی) 1- شادن شدن، خوش و خرم؛ 2- (در قدیم) شادمانی، خوشی.
احترام (عربی) 1- حرمت داشتن، محترم بودن؛ 2- حرمت، پاس، بزرگداشت؛ 3- رفتار و گ
احسانه (عربی ـ فارسی) (احسان + ه (پسوند نسبت))، منسوب به احسان، ( احسان.
احلام (عربی) 1- جمع حلم، بردباریها، وقارها؛ 2- عقل‌ها؛ 3- جمع حلیم، بردباران
احیا (عربی) 1- زندگان؛ 2- زندگی؛ 3- زندگی از نو؛ 4-خاندان‌ها، قبیله‌ها.
اخلاص (عربی) 1- دوستی خالص داشتن، خلوص نیت داشتن، عقیده داشتن، عقیده پاک داش
ادنا (عربی، ادنی) 1- از واژه های قرآنی؛ 2- (در قدیم) کمترین، جزئی ترین؛ 3
ادیبه (عربی) (مؤنث ادیب)، ( ادیب. 1- ، 2- ، 3- ، 4- و5-
اریسا (معرب یونانی) (= ایرسا)، ( ایرسا.
ازهار (عربی) (جمع زَهر) (در قدیم) گل‌ها، شکوفه‌ها.
اسرا (عربی) 1- به شب راه رفتن، در شب سیر کردن؛ 2- معراج پیامبر اسلام(ص)؛ 3-
اسما (عربی) 1- نام‌ها، اسامی؛ 2- معارف، حقایق؛ 3- (در تفسیر قرآن) و (در تصو
اسمر (عربی) (در قدیم) گندم‌گون؛ سبزه.
اُسوه (عربی) 1- پیشوا‌، رهبر، مقتدا، خصلتی که شخص بدان لایق مقتدایی گردد؛ 2-
اشرف (عربی) 1- گرانمایه تر، شریف‌تر؛ شریف‌ترین، والاترین؛ 2- (در قدیم) بالا
اشواق (عربی) (جمع شَوق) (در قدیم) شوق ها، آرزومندی ها.
اطلس (معرب از یونانی) 1- پارچهی ابریشمی، پرنیان، دیبا، ابریشم گران‌بها؛ 2-
اطهر (عربی) (در قدیم) پاکیزه‌تر، پاک تر، طاهرتر.
اطهره (عربی ـ فارسی) (اطهر + ه (پسوند نسبت)) منسوب به اطهر، اطهر.
اعظم (عربی) 1- بزرگ، بزرگتر، بزرگترین، بزرگوار، بزرگوارتر؛ 2- از صفات خدوند
افتخار (عربی) فخر، فخر کردن، نازش، نازیدن، سرافرازی.
اِفراح (عربی) (در قدیم) شاد کردن.
اقدس (عربی) 1- پاکتر، پاکیزه‌تر، مقدس‌تر؛ 2- عنوانی احترام آمیز برای بزرگان
اقلیما (معرب از یونانی) 1- (= اقلیمیا) (در قدیم) ماده‌ای که از گداختن برخی از
اکرام (عربی) 1- بزرگداشت، گرامی داشتن، احترامکردن، حرمت، احسان؛ 2- از واژه‌ه
اکرم (عربی) 1- گرامیتر، آزادتر، بزرگتر، بزرگوار، گرامی؛ 2- از نام‌های خداون
الفت (عربی) خو گیری، انس‌، محبت، دوستی، همدمی، عادت کردن به کسی (چیزی) همرا
الوان (عربی) 1- رنگ‌ها، نوع‌ها، رنگارنگ، رنگین؛ 2- (در قدیم) گوناگون، گونه‌گ
الهام (عربی) 1- به دل افکندن، در دل انداختن؛ 2- القاء معنی خاص در قلب به طری
الهه (عربی) (= الاهه) (مؤنث «اله»رب‌النوع)؛ 1- پرستش کردن؛ 2- ماه نو؛ 3- آف
الیا (یونانی) 1- گل خطمی صحرایی؛ 2- (در عربی) شحم‌المرج.
الیکا (سنسکریت) 1- هیل [= هِل، دانهی معطر گیاهی از تیرهی زنجبیلیها]؛ 2- (در
الینا (عربی) (الی= نیکویی، نعمت + نا = ضمیر اول شخص جمع در عربی) نیکویی و نع
ام البنین (عربی) 1- مادر پسران؛ 2- (اَعلام) لقب فاطمهی کلابیه دومین همسر امیرالم
ام سلمه (عربی) (اَعلام) 1) [حدود سال 60 هجری] نام یکی از همسران پیامبر اسلام(ص
ام فروه (عربی) (اَعلام) 1) مادر امام جعفر صادق(ع)؛ 2) نام دختر امام موسی بن جع
ام کلثوم (عربی) 1- شیر ماده؛ 2- (اَعلام) 1) سومین دختر پیامبر اسلام(ص) [سال 9 ه
امانه (عربی) 1- اطمینان و آرامش قلب.
امل (عربی) (در قدیم) امید و آرزو.
امینه (عربی) (مؤنث امین)، زن مورد اطمینان و درستکار. + ( امین. 1- و2-
انتصار (عربی) 1- (در قدیم) یاری دادن، کمک کردن؛ 2- یاری یافتن، نصرت یافتن، پی
انسی (عربی ـ فارسی) ( اِنس = انسان، بشر + ی (پسوند نسبت))، 1- مربوط به انس،
انسیّه (عربی) ‌(‌اِنس‌= ‌انسان،‌ بشر‌+ ایه (پسوند نسبت))، مربوط به انس، منسوب
انیس (عربی) 1- انس گیرنده، همدم، مصاحب، هم‌نشین؛ 2-(به مجاز) محبوب و مطلوب.
انیسا (عربی ـ فارسی) (اَنیس + ا (پسوند نسبت))، منسوب به اَنیس؛ ( اَنیس.
انیسه (عربی) (مؤنث انیس)، زن انس گیرنده و همدم، زن مصاحب و هم‌نشین. + ( اَنی
ایما (عربی) 1- چیزی را با حرکتِ دست یا چشم و ابرو نشان دادن، اشاره؛ 2- بیان
ایمانه (عربی ـ فارسی) (ایمان + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ایمان، م ایمان.
ایناس (عربی) (در قدیم) انس، مؤانست، انس دادن، خو گرفتن، انس یافتن، دمسازی.

 

 

ب

باقیه (عربی) (مؤنث باقی)، 1- عمل صالح؛ 2- آن که یا آنچه وجود دارد، موجود؛
باهره (عربی) (مؤنث باهر)، باهر، درخشان، تابان. + ( باهر. 1- و 2-
بتول (عربی) 1- کسی که از دنیا منقطع شده است و به خدا پیوسته است؛ 2- زن برید
بَدرالزمان (عربی) 1- ماه زمانه، ماه روی روزگار؛ 2- (به مجاز) زیباروی زمانه.
بدری (عربی) 1- بارانی که پیش از زمستان ببارد، بارانی که پیش از سرما بیاید؛
بدریه (عربی) (بدر = ماهی که به صورت دایرهی کامل دیده میشود، ماه شب چهاردهم +
بدیعه (عربی) (مؤنث بدیع) ، بدیع 1- ، 2- ، 3- و 4- .
برکت (عربی) 1- فراوانی و بسیاری و رونق؛ 2- خجستگی، یمن، مبارک بودن؛ 3- نعمت
بشارت (عربی) 1- خبر خوش، مژده، مژده دادن، مژده آوردن؛ 2- (در ادبیات عرفانی)
بشری (بشرا) (عربی) 1- بشارت، مژده، مژدگانی؛ 2- از واژه‌های قرآنی (یونس: 64).
بصیرا (عربی ـ فارسی) (بصیر + ا (پسوند نسبت))، 1- منسوب به بصیر؛ 2- منتسب به
بصیرت (عربی) 1- بینایی؛ 2- (به مجاز) آگاهی داشتن از امری و جزئیات آن را در ن
بلور (عربی، معرب از یونانیِ beryllos) 1- نوعی مادهی معدنی جامد و شفاف مانند
بنت الهدی (عربی) دختر هدایت شده.
بهجت (عربی) شادمانی، نشاط.
بهیه (عربی) 1- تابان، روشن؛ 2- فاخر، شکوه‌مند.
بی نظیر (فارسی ـ عربی) بیمانند، بیهمتا.
بیان (عربی) 1- سخن، گفتار؛ 2- شرح و توضیح؛ 3- زبان‌آوری، فصاحت و بلاغت؛ 4-

 

 

ت

تامیلا (عربی) 1- (مصدر باب تفعیل) از روی امیدواری، امیدوارانه؛ 2- در برخی منا
تبرّک (عربی) 1- مبارک بودن، مبارکی، خجستگی، خوش یمنی؛ 1- برکت گرفتن.
تبسّم (عربی) 1- لبخند، خندهی بدون صدا؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) درخشیدن.
تحسین (عربی) ستودن و تمجید کردن، مورد ستایش قرار دادن، آفرین گفتن و نیک شمرد
تحفه (عربی) 1- هدیه؛ 2- (در گفتگو) (به مجاز) شخص بسیار ارزشمند.
ترنّم (عربی) 1- خواندن شعر، ترانه، و مانند آنها به حالت موسیقایی و معمولاً ب
تسنیم (عربی) 1- از ریشهی «سنم» در لغت به معنای «بزرگ شدن کوهان شتر» و نیز «ب
تکتم 1- نام چاه زمزم؛ 2- (اَعلام) نام مادر امام رضا (ع). [مرحومِ دهخدا معتق
تلما (عربی) گندمگون.
تمنا (عربی) 1- آرزو؛ 2- خواستن چیزی معمولاً همراه با فروتنی و تواضع.
تَهانی (عربی) (در قدیم) تهینت گفتن به یکدیگر.
تینا 1- (در زند و پازند) گل سرخ ؛ 2- (در عربی) طین.

 

 

ث

ثریّا (عربی) (= پروین)، پروین. 1-
ثمر (عربی) 1- میوه؛ 2- (به مجاز) نتیجه و حاصل.
ثمره (عربی) 1- میوه؛ 2- (به مجاز) نتیجه و حاصل.
ثمن (عربی) بها، قیمت.
ثمین (عربی) گران‌بها، قیمتی، گران.
ثمینا (عربی ـ فارسی) (ثمین + الف نسبت) منسوب به ثمین، ثمین.

ثمینه (عربی) گران بها، قیمتی، گران.
ثنا (عربی) 1- ستایش، مدح؛ 2- دعا؛ 3- درود و تحیت؛ 4-حمد، شکر، سپاس.

 

 

ج

جلاله (عربی) (مؤنث جلال)، جلال.
جلوه (عربی) نمایان شدن، خود را آشکار کردن، خودنمایی؛ (به مجاز) زیبایی، جاذب
جلیله (عربی) (مؤنث جلیل)، جلیل. 1- و 2-
جمانه (عربی) 1- یک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ 2- (اَعلام) نام دختر ابوطال
جمیله (عربی) 1- (مؤنث جمیل)، جمیل؛ 2- (اَعلام) جمیله بانوی آواز خوان و موسیق
جنان (عربی) 1- بهشت؛ 2- باغ‌ها؛ 3- (اَعلام) نام یکی از زنان شاعره عرب از عب
جنت (عربی) بهشت، فردوس.
جیران (ترکی) 1- آهو؛ 2- (به مجاز) معشوقِ زیبا؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) چشمِ ز

 

 

ح

حاتمه (عربی) (مؤنث حاتم)، حاتم. 1-
حانیه (عربی) مهربان، دلسوز.
حبه (عربی) 1- دانهی بعضی از میوه‌ها و گیاهان؛ 2- (به مجاز) پول بسیار اندک.
حبیبه (عربی) (مؤنث حبیب)، دوست، یار، معشوقه.
حدیث (عربی) 1- سخنی که از پیامبر اسلام(ص) یا بزرگان دین نقل کنند، روایت، سخ
حدیثه (عربی) (در قدیم) امروزی، جدید، نو
حدیقه (عربی) (در قدیم) باغ.
حرمت (عربی) 1- احترام؛ 2- (در قدیم) اطاعت و فروتنی در برابر اوامر الهی، دور
حریر (عربی) 1- ابریشم؛ 2- نوعی پارچه ی ابریشمیِ نازک؛ 3- پیله ی ابریشم که
حُریه (عربی) (=حُره)، حُره.
حسانه (عربی) 1- زن بسیار نیکو؛ 2- (اَعلام) از صحابیات و از دوستان نزدیک حضرت
حَسْنا (عربی) 1- (= حَسناء)، زیبا، زن زیبا؛ 2- (در اعلام) نام شاعره برمکی.
حسنا (حسنی) (عربی) (در قدیم) نیک، پسندیده.
حسنه (عربی) خوب، نیک، پسندیده، عمل نیک و پسندیده؛ عمل پسندیده به ویژه عمل م
حسنیه (عربی) نیکوتر، کار نیک، عاقبت نیکو.
حَسِیبا (عربی ـ فارسی) (حَسِیب = پاک نژاد، پاکزاد، اصیل + ا (پسوند نسبت))، دار
حسیبه (عربی) دارندهی نام و شرف و بزرگی، زنِ شریف در اصل و نسب.
حشمت (عربی) 1- بزرگی و احترام ناشی از داشتن قدرت و ثروت بسیار؛ 2- (در قدیم)
حفصه (عربی) 1- اسد، شیر؛ 2- (اَعلام) دختر عمر بن خطاب و همسر پیامبر اسلام(ص
حفیظه (عربی) 1- موکّل به چیزی؛ 2- حافظ و محفوظ.
حکیمه (عربی) (مؤنث حکیم)، زن حکیم و دانشمند.
حُلما (عربی) (جمع حَلیم) بردباران، صبوران.
حَلیا (عربی) زیور و آرایش.
حلیمه (عربی) (مؤنث حلیم) زن خویشتن دار، صبور و با تحمل، دختر بردبار.
حِلیه (عربی) 1- (در قدیم) زینت، پیرایه، زیور؛ 2- (به مجاز) مشخصات صورت و اند
حماسه (عربی) 1- کاری افتخار آفرین؛ 2- نوعی شعر؛ 3- دلیری، شجاعت، بیباکی.
حمده (عربی) سپاس و شکرگزاری.
حمیده (عربی) 1- (مؤنث حمید) ستوده، پسندیده؛ 2- (اَعلام) مادر امام موسی کاظم(
حمیرا (عربی) 1- (مصغّر حمرا)، زن سرخ و سپید، زن سرخ؛ 2- (اَعلام) لقبی که پیا
حنا (عربی) گیاهی درختی که گل‌های سفید و معطر دارد، گرد بسیار نرم سبز رنگی
حنّانه (عربی) 1- بسیار نوحه کننده، ناله کننده؛ 2- ستونی که قبل از ساختن منبر
حنیسه (عربی) زن شجاع.
حنیفه (عربی) (مؤنث حنیف) دختر درست و پاک، دختر راستین، زن ثابت قدم در دین.
حوا (عربی)1- نخستین انسان ماده در مذاهب سامی؛ 2- (در نجوم) (= ماراَفسای) ص
حورا (عربی) 1- (در قدیم) (در ادیان) حور، زن زیبای بهشتی؛ 2- زنِ سفید پوستِ
حورالعین (عربی) (در قدیم) زن یا زنان سفیدپوست درشت چشم.
حوروش (عربی ـ فارسی) (حور+ وش (پسوند شباهت)) دختری چون زن (زنان) زیبای بهشتی
حوری (عربی ـ فارسی) 1- (در ادیان) حور؛ 2- (به مجاز)، زن زیبا.
حوریا (عربی ـ فارسی) [حور = زن زیبای بهشتی، زنان زیبای بهشتی+ ی (پسوند نسبت)
حوریه (عربی) زن سفید پوست و زیباروی.
حیات (عربی) زندگی، زیست.

 

 

خ

خاطره (عربی) یادبود، یاد، ذهن، حافظه، خاطر.
خالده (عربی) (مؤنث خالد)، خالد. 1-
خدیجه خدیجه در لغت به معنی السحاب(ابرباران زا) یا النخل المثره (درخت خرمای پ
خزال (عربی) با ناز راه رونده، کسی که با ناز راه می‌رود.
خضرا (عربی) (مؤنث اخضر) 1- به معنی سبز، کبود، نیلگون، و آبی و سبز؛ 2- سبزه‌
خلود (عربی) همیشه باقی ماندن، جاودانگی.
خلیله (عربی) (مؤنث خلیل)‌، ( خلیل. 1-
خیرالنسا (عربی) 1- بهترینِ زنان؛ 2- (اَعلام) عنوانی برای حضرت فاطمه(س) دختر پیا
خیزران (عربی) 1- نوعی نی مغزدار با ساقه‌ای محکم و بلند؛ 2-(اَعلام) نام مادر ا

 

 

د

دردانه (عربی ـ فارسی) 1- (به مجاز) بسیار محبوب و گرامی، عزیزکرده، ناز پرورده؛
درسا (عربی ـ فارسی) (دُر= مروارید، لؤلؤ + سا (پسوند شباهت))، 1- شبیه به دُر
درناز /dānā/
درین (عربی ـ فارسی) (دُر + ین (پسوند نسبت)) 1- از دُر، ساخته شده از دُر؛ 2-
دریه (عربی ـ فارسی) (دُر + ایه (پسوند نسبت))، مانند دُر، درخشان، روشن.
دلیله (عربی) 1- راهنما، هدایت کننده، 2- (اَعلام) (در تورات) (به معنی معشوقه)
دنیا (عربی) (در نجوم) کیهان؛ جهان، گیتی.

 

 

ذ

ذاکره (عربی) (در قدیم) ذاکر، ذاکر.
ذُریه (عربی) فرزندان، فرزند، نسل.
ذکیه (عربی) (مؤنث ذکیّ) به معنای تیز هوش و با هوش، زن تیز خاطر.
ذلفا (عربی) 1- دختر سفید روی؛ 2- (اَعلام) شاعره معاصر خلفای عباسی، دختر ابی

 

 

ر

رابعه (عربی) (اَعلام) رابعه ی بنت کعب (= رابعهی قزداری) [قرن 4 هجری] شاعرهی
راحل 1- کوچ فرما، کوچ کننده؛ 2- (اَعلام) نام مادر حضرت یوسف(ع).
راحله (عربی) (مؤنث راحل)، ( راحل. 1-
راحمه (عربی) (مؤنث راحم) به معنی رحمت آورنده و دل سوزاننده.
راشده (عربی) راهنمایی شده، از گمراهی درآمده.
راضیه (عربی) 1- پسندیده؛ 2- خوش؛ 3- خشنود؛ 4- (اَعلام) از القاب فاطمه زهرا(س
راغده (عربی) (مؤنث راغد)، [راغد به معنی زندگی خوش و وسیع است]، راغده به معنی
رأفت (عربی) نرم خوئی، مهربانی، شفقت.
رافعه (عربی) (مؤنث رافع) 1- رفع کننده؛ 2- از میان برنده و نابود کننده؛ 3- دا
رانیا (عربی) 1- بیننده؛ 2- (اعلام) نام جایی در هندوستان.
راویه (عربی) (در قدیم) بسیار روایت کننده، راوی. + ( راوی.
رایحه (عربی) بوی خوش، بو.
رباب (عربی) 1- ابرهای سفید؛ 2- (اَعلام) نام همسر امام حسین(ع)؛ 3- (در موسیق
ربابه (عربی) (= رباب)، ( رباب.
ربیعه (عربی) 1- (مؤنث ربیع)، ( ربیع 1- و3- ؛ 2- (اَعلام) ربیعه از قبیله های
رجا (عربی) 1- (در قدیم) امیدوار بودن، امیدواری، امید؛ 2-(در عرفان) امیدوار
رحیمه (عربی) (مؤنث رحیم)، ( رحیم.
رشیده (عربی) (مؤنث رشید)، ( رشید. 1- ، 2- و3-
رضوان (عربی) 1- بهشت؛ 2- (در ادیان) فرشته‌ای که نگهبان یا دربان بهشت است؛ 3-
رضوانه (عربی ـ فارسی) (رضوان + ه (پسوند نسبت)) 1- منسوب به رضوان؛ 2- بهشتی؛ 3
رضیه (عربی) (مؤنث رضی)، ( رضی. 1-
رعنا (عربی) 1- زیبا و دلفریب؛ 2- زن خویشتن آرا؛ 3- (در قدیم) ویژگی آن که یا
رفعت (عربی) (به مجاز) برتری مقام و موقعیت، بلند قدری، افراشتگی و بلندی.
رفیعه (عربی) (مؤنث رفیع)، ( رفیع.
رقیه (عربی) 1- به معنی دعا، تعویذ؛ 2- (اَعلام) یکی از چهار دختر پیامبر اسلا
رُمَیصا (عربی) 1- یکی از دو ستاره‌ای است که برذراع است، شِعرهای شامیه، غموص؛ 2
رنا (عربی) 1- شادمان گردیدن، شاد شدن، چیزی که در وی نگرند از جهت خوبی و حس
روح انگیز (عربی ـ فارسی) (= روح افزا)، ( روح افزا. 1-
روح بخش (عربی ـ فارسی) (= روح افزا)، ( روح افزا. 1-

روحا (عربی ـ فارسی) (روح = جان، نفس، روان + الف (اسم ساز))، منسوب به جان
رویا (عربی) 1- خواب، آنچه در خواب بینند؛ 2- (به مجاز) چهرهی زیبا و مطلوبی ا
ریحان (عربی) گیاهی خوشبو از خانواده ی نعناع که مصرف خوراکی و دارویی دارد.
ریحانه (عربی) 1- (= ریحان)، ( ریحان؛ 2- (اَعلام) نام مادر امام رضا (ع). 3) گل
رئوفه (عربی) (مؤنث رئوف) ، رئوف.

اسم دخترانه عربی | نامهای دخترانه مذهبی اسلامی

 

ز

زاکیه (عربی، زاکیَة)، 1- (در قدیم) نیکو، پاکیزه.
زاهده (عربی) 1- زن زاهد. + زاهد1- ، 2- ؛ 2- (اعلام) زاهده خاتون بانویی عار
زاهره (عربی) (مؤنث زاهر)، زاهر.
زبیده (عربی) (= زبیدة) نام گیاهی (همیشه بهار)؛ 2- (اَعلام) دختر جعفرابن منصو
زکیه 1- پاک، پاکیزه، زَکی؛ 2- (اَعلام) نام دیگر حضرت فاطمه(س).
زلال (عربی) 1- صاف و شفاف؛ 2- (به مجاز) آب صاف و گوارا.
زلیخا (عربی) (مؤنث ازلخ)، 1- جای لغزیدن پا (به لحاظ داشتن زیبایی زیاد)؛ 2- (
زمرد (معرب از یونانی) (در علوم زمین) از سنگ‌های قیمتی و عموماً سبز رنگ.
زمزم (عربی) 1- «آهسته آهسته»؛ 2- (اَعلام) 1) چاه آبی در مکه، در جنوب شرقی ک
زهرا زهرا: مؤنث «ازهر» به معنای روشن و درخشان است . همچنین زهراء مأخوذ از «
زهره (عربی) 1- (= ناهید= ونوس) 2- (اَعلام) 1) (در نجوم) دومین سیارهی منظومه
زیتون (عربی) (در گیاهی) 1- میوهی بیضی شکل سفت و گوشتی به اندازهی توت که رنگ
زینب زینب :در لغت به معنی زین ،آراستن وآرایش و خوبی است . و نیز به معنی د
زینت (عربی) زیور، زیب، پیرایه، آرایش.

 

 

س

ساجده (عربی) (مؤنث ساجد)، ( ساجد.
ساحل (عربی) (در جغرافیا) زمینی که در کنار دریا یا دریاچه یا رودی بزرگ واقع
ساحله (عربی ـ فارسی) (ساحل + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ساحل ( ساحل.
ساریه (عربی) 1- ابری که در شب آید؛ 2- (اَعلام) نام یکی از دختران امام موسی ک
ساعده (عربی) 1- (مفرد سواعد) شاخه فرعی، شاخابه، مجاری آب که به رودخانه یا در
ساغر (معرب) 1- ظرفی که در آن شراب مینوشند، جام شراب؛ 2- (در قدیم) (به مجاز)
ساقی (عربی) 1- آن که شراب در پیاله میریزد و به دیگری میدهد؛ 2- (در قدیم) (ب
سامیه (عربی) (مؤنث سامی)، (در قدیم) بلند. + ( سامی. 1-
ساهره (عربی) 1- زمین یا روی زمین، زمینی که حق سبحانه در روز قیامت آن را مجدد
سبا (عربی) 1- (اَعلام) 1) (= سباء) سورهی سی و چهارم از قرآن کریم؛ 2) نام ش
سِتی (عربی) (از عربی ستّی = بانوی من) 1- (در قدیم) عنوانی احترام آمیز برای
ستیلا (عربی) (اَعلام) 1) نام دختر حضرت موسی کاظم(ع)؛ 2) نام حضرت مریم.
سحر (عربی) 1- زمان قبل از سپیده‌دم؛ 2- زمانی است (در ماه رمضان) از نیمه شب
سحرگل (عربی ـ فارسی)، 1- گل سپیده دم؛ 2- (به مجاز) زیبا و با طراوت.
سحرناز (عربی ـ فارسی) 1- زیبایی سپیده دم؛ 2- (به مجاز) زیبا.
سُرور (عربی) خوشحالی، شادمانی.
سروراعظم (فارسی ـ عربی) از نام های مرکب، سرور و اعظم.
سعاد (عربی) (اَعلام) نام زن محبوبی در عرب، نام معشوقه‌ای در عرب.
سعادت (عربی) 1- خوشبختی؛ 2- (در احکام نجوم) سعد بودنِ ستاره‌ها و تأثیر آنها
سعاده (عربی) 1- نیک بختی، خوشبختی؛ 2- (در احکام نجوم) سعد بودنِ ستاره ها و ت
سعدیه (عربی) (سعد + ایّه/iyyeـ/ (پسوند نسب))، 1- منسوب به سعد، سعد. 1- ؛
سعیده (عربی) 1- (مؤنث سعید)، ( سعید. 1- و 2- ؛ 2- (اَعلام) 1) رودی از رشته ک
سکینه (عربی) 1- (= سکینت)، آرامش خاطر؛ 2- (اَعلام) [قرن 1و 2 هجری] دختر امام
سلاله (عربی) 1- نسل؛ 2- (در قدیم) فرزند، نطفه.
سلامت (عربی) 1- سالم، تندرستی، صحت؛ 2- (در حالت قیدی) بطور سالم، در حال صحت؛
سلامه (عربی) (اَعلام) سلامه یا سلافه مشهور به شهربانو دختر یزدجرد ابن شهریار
سلما 1- نام درختی؛ 2- (در عربی) (مؤنث سِلم) صلح، آشتی، زنِ صلح طلب.
سلمی (عربی) (در گیاهی) نام گیاهی است؛ (اَعلام) زنی معشوقه در عرب و (به مجاز
سلوا (عربی) 1- (در گیاهی) گیاهی علفی، خودرو یا زینتی از خانواده نعنا، مریم
سَلوی (معرب از لاتین) (در گیاهی) 1- گیاهی علفی، خودرو یا زینتی از خانواده ی
سلیله (عربی) (در قدیم) دختر، دخت، فرزندِ دختر.
سلیمه (عربی) (مؤنث سلیم)، ( سلیم. 1- ، 2- و 3-
سما (عربی) (در قدیم) آسمان.
سَمر (عربی) 1- (در قدیم) حکایت، افسانه، داستان؛ 2- (به مجاز) مشهور و گفتار
سمرا (عربی) زن گندمگون.
سمیرا (عربی) 1- زن گندمگون، شمیرا. [سمیرا ترجمهی «مهین‌بانو» است]؛ 2- (اَعلا
سمیره (عربی) (= سمیرا)، ( سمیرا. 1-
سمیعه /set(t)i/
سمیه (اَعلام) نام مادر عمار بن یاسر و اولین زن شهیده در صدر اسلام.
سنا یاری دهنده، کمک کننده.
سندس (معرب از فارسی؟) 1- (در قدیم) پارچهی ابریشمیِ لطیف و گران‌بها؛ 2- (به
سنیه (عربی) عالی، خوب.
سودا (عربی) 1- (به مجاز) فکر، خیال، شور و شوق؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) علاقه
سوده (عربی) 1- ساییده، ساییده شده؛ 2- (اَعلام) [قرن اول هجری] نام دختر زمعه
سوره (عربی) هر یک از بخش‌های صد و چهارده‌گانهی قرآن که خود شامل چند آیه است
سوفیا (عربی) 1- (= صوفیه)، پیروان تصوف؛ 2- عاقل، خردمند؛ 3- (اَعلام) (= صوفی
سُها (عربی) (اَعلام) (در نجوم) ستارهی کم نوری در کنار ستارهی عناق در صورت ف
سهی (عربی) مُمالِ سُها (= سُها)،م سُها.
سهیلا (عربی) 1- نرم، ملایم؛ 2- (مؤنث سهیل)، ( سهیل.
سیاره (عربی) 1- (در نجوم) هر جرم آسمانی که در منظومه‌ای به دور ستاره‌ای میگر
سیما (عربی) 1- چهره، صورت؛ 2- (در قدیم) نشان و حالتی در صورت انسان که مبین

 

 

ش

شاهده 1- منسوب به شاهد؛ 2- زیبارو؛ 3- (به مجاز) محبوب و معشوق.
شبیب (عربی) 1- با ارزش و جوانمرد؛ 2- (اَعلام) 1) نام یکی از بزرگترین انقلاب
شراره (عربی) 1- شرار، پاره‌ای از آتش که به هوای پرد، جرقه، اخگر؛ 2- (به مجاز
شرافت (عربی) 1- حالتی در شخص که او را از ارتکاب رذایل باز میدارد؛ 2- بزرگ من
شرف (عربی) 1- حرمت و اعتباری که از رعایت کردن ارزش‌های اخلاقی بوجود میآید،
شرف نسا (عربی) موجب آبرو،‌ حرمت و اعتبار زنان.
شریعت (عربی) 1- شرع؛ 2- (در قدیم) طریقه، روش؛ 3- (در اصطلاح) اقوال واعمال و
شریعه (عربی) 1- شریعت، شریعت؛ 2- (در قدیم) محل در آمدن به آب، محل برداشتن
شریفه (عربی) (مؤنث شریف)، ( شریف.
شعله (عربی) زبانهی آتش، بخش گرم و نورانی آتش.
شفا (عربی) 1- بهبود، بهبود یافتن از بیماری؛ 2- (در اصطلاح عرفانی) از میان
شفق (عربی) نوری سرخ که تا مدتی پس از غروب خورشید از آسمان به زمین میتابد.
شفیعه (عربی) (مؤنث شفیع)، شفیع.
شفیقه (عربی) (مؤنث شفیق)، ( شفیق.
شقایق (عربی) 1- (در گیاهی) گلی سرخ رنگ؛ 2- گیاهی یک ساله و علفی یا کاشتنی ای
شکرانه (عربی ـ فارسی) 1- سخنی که به عنوان سپاسگزاری گفته میشود، یا عملی که بر
شکیلا (عربی ـ فارسی) (شکیل = خوشگل، زیبا + ا (پسوند نسبت))، منسوب به شکیل، خ
شلاله (عربی) 1- آبشار؛ 2- (در منابع عربی) شلال؛ 3- (در ترکی) آبشار، فوّاره.
شمامه (عربی) 1- (در قدیم) رایحه و بوی خوش؛ 2- گلولهی خوشبو، دستنبو؛ 3- (به م
شمایل (عربی) 1- ظاهر کسی یا چیزی، شکل و صورت؛ 2- (در قدیم) خویها، خصلت‌های ن
شمس جهان (عربی ـ معرب فارسی) 1- خورشید جهان، آفتاب گیتی؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
شمسه (عربی ـ فارسی) 1- نقش زینتی به شکل خورشید که در تذهیب، جواهر سازی، کاش
شمسی (عربی ـ فارسی) 1- (منسوب به شمس)، 2- دارای شمس (خورشید)؛ 3- (در قدیم)
شمه (عربی، شَمَّة) (در قدیم) بوی خوش.
شُمیلا قلب شدهی [پدیده آوایی در زبان مثل: دیوار و دیوال] شُمیرا. شُمیرا و
شمیم (عربی) (در قدیم) بوی خوش.
شمیمه (عربی) (در قدیم) بوی خوش.
شمین (عربی ـ فارسی) (شم = بو، رایحه + ین (پسوند نسبت))، خوشبو.
شوکت (عربی) 1- جاه و جلال؛ 2- عظمت، بزرگی
شهد (عربی) 1- عصارهی میوه که بر اثر جوشیدن غلیظ شده است؛ 2- مادهی قندی مذا

شهره (عربی) مشهور، نامور.
شهلا (عربی) 1- دارای چشم رنگ سیاه چون رنگ چشم میش؛ 2- (به مجاز) زیبا و فریب
شیما 1- (عربی) زن خال دار؛ 2- (اَعلام) دختر حلیمهی سعدیه خواهر رضاعی پیامبر

 

 

ص

صابره (عربی) (مؤنث صابر)، ( صابر. 1- ، 2- و 3-
صابرین (عربی) (جمع صابر)، ( صابر. 1- ، 2- و 3-
صاحبه (عربی) (مؤنث صاحب)، ( صاحب 1- ، 3- ، 4- و 5-
صالحه (عربی) (مؤنث صالح) (زنِ صالح). ( صالح 1- ، 2-
صائبه (عربی، صائبَة) (مؤنث صائب) ) صائب 1- .
صائمه (عربی) (مؤنث صائم) (در قدیم) آنکه روزه میگیرد، روزه‌گیر، روزه‌دار.
صبا (عربی) 1- نسیم ملایم و خنکی که در برخی نواحی از طرف شمال شرق میوزد در
صباح (عربی) 1- (در قدیم) بامداد، صبح در مقابلِ مَسا؛ 2- (به مجاز) روز.
صبرا (عربی ـ فارسی) [صبر = بردباری کردن در برابر سختی‌ها و ناملایمت‌ها، شکی
صبری (عربی ـ فارسی) (صبر + ی (پسوند نسبت))، 1- منسوب به صبر؛ 2- (به مجاز) ص
صبریه (عربی) (صبر + ایه (پسوند نسبت))، 1- منسوب به صبر؛ 2- (به مجاز) صبور و
صبور (عربی) 1- آنکه در برابر سختیها و رنج‌ها بردبار است، صبر کننده، شکیبا؛
صبورا (عربی ـ فارسی) (صبور + ا (الف نسبت یا تعظیم))، به معنی بردبار، صبور.
صبوره (عربی ـ فارسی) (صبور + ه (نسبت))، 1- منسوب به صبور؛ 2- (به مجاز) صبور
صبیحه (عربی) (مؤنث صَبیح)، ( صَبیح.
صبیه (عربی) به گونه‌ احترام آمیز به معنی دختر (فرزند).
صحرا (عربی، صحراء) 1- (در جغرافیا) بیابان؛ 2- محلی خارج از منطقه ی مسکونی،
صداقت (عربی) 1- راستی و درستی؛ 2- (در عرفان) نزد اهل سلوک پایداری دل در وفا
صدر (عربی) 1- جایی در مجلس که مخصوص نشستن بزرگان است و معمولاً روبروی درِ
صدری (عربی ـ فارسی) (صدر + ی (پسوند نسبت))، 1- منسوب به صدر، مربوط به صدر (
صدف (عربی) 1- نام عمومی نرم‌تنان دو کفه‌ای و نوعی خاص از آنها؛ 2- (در قدیم
صدیقه (عربی) 1- (مؤنث صدیق)، صدیق. 1- ،2- و 3- ؛ 2- 1) (اَعلام) لقب حضرت
صراحی (عربی) 1- (در قدیم) ظرف شراب، ظرف شیشه‌ای شراب؛ 2- (در قدیم) (به مجاز)
صغری (عربی) 1- (مؤنث اصغر)، کوچک، کوچکتر؛ 2- (اَعلام) فاطمهی صغری: دختر علی
صفا (عربی) 1- داشتن رفتار و کرداری همراه با دوستی و صمیمیت، یکرنگی، خلوص و
صفورا (معرب از عبری) (اَعلام) نام زوجهی حضرت موسی(ع) و دختر حضرت شعیب(ع).
صَفیا (عربی) (= صَفیه)، صَفیه 1-.
صفیه (عربی) 1- (مؤنث صفی)،( صفی. 1- ، 2- و 3- ؛ 2- (اَعلام) نام چند تن از
صمیمه (عربی) (مؤنث صَمیم) 1- صمیمی؛ 2- خالص، ناب؛ 3- اصیل.
صنم (عربی) 1- (به مجاز) (شاعرانه) بت، شخص زیبا رو، معشوق زیبارو؛ 2- (در عر
صنوبر (عربی، صَنَوبر، معرب از یونانی) (در گیاهی) نام چند نوع گیاه درختی از خ
صوفیا (عربی ـ فارسی) (صوفی + ا (پسوند نسبت))، منسوب به صوفی، ( صوفی.
صوفیه (عربی) 1- (در تصوف) پیروان طریقه و مسلک تصوف، اهل تصوف، متصوفه؛ 2- (اَ
صونا (عربی ـ فارسی) (صون + ا (پسوند نسبت))، 1- منسوب به صون؛ 2- خویشتن داری
صهبا (عربی) (= صَهباء) (مؤنث اصهب)، 1- سرخ و سفید؛ 2- (در قدیم) شراب انگوری

 

 

ط

طاووس (معرب از آرامی) 1- پرنده‌ای از خانوادهی کبک که پرهای رنگارنگ و زیبا دا
طاهره (عربی) 1- (مؤنث طاهر)، زن پاک از پلیدی و عیوب. + ( طاهر. 1- ، 2- و3- ؛
طراوت (عربی) 1- تر و تازگی؛ 2-(در قدیم) (به مجاز) سامان و رونق.
طریفه (عربی) (مؤنث طریف) (در قدیم) نو، تازه).
طلا (عربی) 1- زر، فلزی زرد رنگ و قیمتی؛ 2- (در گفتگو) (به مجاز) هر شیئی یا
طلایه (عربی) (به مجاز) نشانه یا جلوهی نخستین از هر چیز که پیش از دیگر نشانه‌
طلعت (عربی) (در قدیم) چهره، روی.
طلوع (عربی) 1- دمیدن و برآمدنِ خورشید و مانند آن؛ 2- (به مجاز) ابتدای روز؛
طلیعه (عربی) (به مجاز)، طلایه. ( طلایه.
طناز (عربی) 1- ویژگی زن یا دختری که ظاهری زیبا و حرکات و رفتاری دلنشین و هم
طنین (عربی) 1- انعکاس صوت، پژواک؛ 2- حالتی از صدا که دارای تأثیر و نفوذ باش
طوبی (معرب از عبری) 1- خیر، شادی، سعادت، بهشت؛ 2- درختی در بهشت؛ 3- (مؤنث ا
طوعه (عربی) 1- اطاعت، فرمانبری؛ 2- (اَعلام) نام زنی که مسلم ابن عقیل به خان
طهورا (عربی) 1- از واژه‌های قرآنی (و انزلنا من السماء ماء طهورا) به معنی پاک
طیبه (عربی) (مؤنث طیب)، ی طیب.

 

 

ظ

ظریف (عربی) 1- دارای اجزا یا ساختار نازک، باریک و همراه با ظرافت و تناسب؛ 2
ظریفه (عربی) (مؤنث ظریف)، ظریف.
ظهیر (عربی) 1- (در قدیم) پشتیبان، یاور؛ 2- (اَعلام) ظهیر فاریابی: [قرنِ 6 ه

 

 

ع

عابده (عربی) (مؤنث عابد) (در قدیم) زنی که بسیار عبادت میکند. + عابد.
عادله (عربی) (مؤنث عادل) عادل، دادگر (زن)، + ( عادل.
عارفه (عربی) 1- زن عارف، ز عارف. 1- ، 2- و 3- ؛ 2- (در قدیم) مهربانی و نیکی
عاشیه (عربی) 1- زن نیکو حال؛ 2- (اَعلام) [7 پیش از هجرت -57 هجری] همسر پیامب
عاصفه (عربی) (مؤنث عاصِف). ( عاصِف.
عاصمه (عربی) (مؤنث عاصِم). ( عاصِم. 1- .
عاطفه (عربی) محبت، مهربانی، مهر، عطوفت.
عاقله (عربی) (مؤنث عاقل)، زنِ عاقل. عاقل.
عالم (عربی) 1- (در قدیم) کیهان، پهنهی کرهی زمین و آنچه در آن است، جهان؛ 2-
عالمه (عربی) (مؤنث عالم) دانشمند (زن)، آگاه.
عالیه (عربی) (مؤنث عالی)، 1- عنوانی احترام آمیز برای زنان؛ 2- عالی مقام (زن)
عبدالصاحب (عربی) 1- بندهی صاحب، بنده ی دارنده و مالک؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالصاحب
عبیر (عربی) (در قدیم) نوعی ماده ی خوش بو کننده که از ترکیب مشک، گلاب، زعف
عدیله (عربی) (مؤنث عدیل)، 1- مثل، مانند، ‌همانند، هم شأن، هم وزن؛ 2- همسر.
عرفانه (عربی ـ فارسی) (عرفان + ه (نسبت))، منسوب به عرفان. ( عرفان.
عزت (عربی) 1- عزیز و گرامی بودن، سربلندی و ارجمندی در مقابلِ ذلت؛ 2- احترا
عزیزه (عربی) (مؤنث عزیز)، ( عزیز.
عسل (عربی) 1- انگبین، مایع خوراکیِ غلیظ و چسبناکی که زنبور عسل تولید میکند
عشرت (عربی، عشیرة) 1- خوش گذرانی، کام جویی؛ 2- (در قدیم) هم نشینی، معاشرت.
عصمت (عربی) 1- معصوم بودن، بیگناهی، پاکدامنی؛ 2- ناموس و عفت زنان؛ 3- (در ق
عطرین (عربی ـ فارسی) (عطر + ین (پسوند نسبت))، منسوب به عطر؛ معطر، خوشبو.
عطریه (عربی) (عطر + ایه (پسوند نسبت))، منسوب به عطر؛ معطر، خوشبو.
عطوفه (عربی) (مؤنث عَطوف) زنِ مهربان و با عاطفه.
عطیه (عربی) 1- آنچه از سوی خداوند یا از طرف شخصی بزرگ به کسی بخشیده شود؛ 2-
عظیمه (عربی) (مؤنث عظیم)، ( عظیم.
عفت (عربی) 1- حالت خویشتن داریِ زن در رویارویی و معاشرت با نامحرم و حفظ آب
عفیفه (عربی) (مؤنث عفیف)، ( عفیف.
عقیق (عربی) 1- سنگی سلیسی و آبدار و قیمتی، که رنگ سرخ آن بسیار جالب است و د
عقیله (عربی) (مؤنث عقیل)، 1- زن بزرگوار؛ 2- هر چیز گرامی و ارجمند، نفیس.
علویه (عربی) 1- (مؤنث علوی)، منسوب به علی؛ 2- آنچه که مرتفع باشد؛ 3- آنچه که
علیا (عربی) 1- ویژگی جایی که نسبت به جای دیگر بر بلندی قرار گرفته است، بالا
علیمه (عربی) (مؤنث علیم)، ( علیم.
عواطف (عربی) 1- عاطفه ها، احساسات؛ 2- مهربانی ها، الطاف.
عهدیه (عربی) (عهد + ایه (پسوند نسبت))، 1- منسوب به عهد؛ 2- (به مجاز) زن هم ‌
عینا (عربی، عیناء)، زن فراخ چشم، زن زیبا چشم.

 

 

غ

غدیره (عربی، غَدیرَة) گیسوی بافته و آویخته.
غزال (عربی) 1- نوعی آهوی ظریف اندام و بسیار تندرو با چشمان درشت سیاه؛ 2- (د
غزاله (عربی) 1- (در قدیم) نوعی آهو برهی ماده؛ 2- (به مجاز) آفتاب، چشمهی آفتا
غزل (عربی) 1- (در ادبیات) نوعی شعر، شعر عاشقانه؛ 2- (در موسیقی ایرانی) هر

 

 

ف

فاخته (عربی) 1- پرنده‌ای از خانوادهی کبوتر؛ کوکو، صلصل؛ 2- (در قدیم) (در موس
فاخره (عربی) (مؤنث فاخر)، فاخر.
فادیا (عربی) نجات بخش، منجی.
فادیه (عربی) زنِ نجات دهنده، زنِ آزاد کننده.
فاضله (عربی) (مؤنث فاضل)، فاضل. 1- و 2-

فاطره (عربی) (مؤنث فاطر)، ( فاطر.
فاطمه فاطمه: در لغت و اصطلاح عرب به زنی گفته می شود که فرزند خود را از شیر ب
فاطمه حورا (عربی) از نام‌های مرکب، فاطمه و حورا.
فاطمه زهرا (عربی) (اَعلام) ام ابیها و ام الائمه و ام الحَسنین، صدیقه کبری دختر پی
فاطمه زینب از نام های مرکب ← فاطمه و زینب.
فاطمه سما (عربی) از نام‌های مرکب، فاطمه و سما.
فاطمه سیما (عربی) از نام‌های مرکب، فاطمه و سیما.
فاطمه عذرا (عربی) از نام‌های مرکب، فاطمه و عَذرا.
فاطمه محیا (عربی) از نام‌های مرکب، فاطمه و محیا.
فاطمه معصومه (عربی) 1- از نام‌های مرکب، ا فاطمه و معصومه؛ 2- فاطمهی بیگناه و پاک.
فاطمه نسا (عربی) از نام‌های مرکب، فاطمه و نسا.
فاطیما (= فاطمه) (اعلام) دهکده ای در غرب پرتغال، نزدیکی لیریا. در نزدیکی آن
فایضه (فائضه) (عربی) (مؤنث فایض، فائض) فیض رسان، فایده بخش (زن).
فائزه (عربی) ( مؤنث فائز) زن رستگار؛ + فائز.
فائقه (عربی) 1- (مؤنث فائق) عالی، برتر؛ 2- زنی که از حیث جمال بر همگان برتری
فتانه (عربی) 1- (به مجاز) فتان، بسیار زیبا و دل‌فریب؛ 2- (در قدیم) (به مجاز)
فجر (عربی) 1- نوری که از مدتی پیش از طلوع خورشید به زمین می تابد، سپیده
فخرالزمان (عربی) شخص برجسته، گزیده، و مایهی مباهات در زمان خود.
فخرجهان (عربی ـ معرب) موجب نازش و افتخار دنیا.
فخری (عربی ـ فارسی) (فخر + ی (پسوند نسبت))، منسوب به فخر، فخر. 1- ، 2- و
فخریه (عربی) (فخر + ایّه (پسوند نسبت))، منسوب به فخر، فخر. 1- ، 2- و 3-
فرح (عربی) شادمانی، سُرور، شاد شدن، شادمان گردیدن.
فرح انگیز (عربی ـ فارسی) برانگیزندهی شادی، شادی بخش، مفرح.
فرح دخت (عربی ـ فارسی) (فرح + دخت = دختر) دختر شاد و خوشحال.
فرح روز (عربی ـ فارسی) 1- آن که روزگارش به شادمانی و سُرور است؛ 2- (به مجاز) خ
فرح نسا (عربی) (فرح + نسا)، زنی که موجب شادی و شادمانی باشد، شادی آور، شادمان
فرح نوش (عربی ـ فارسی) (فرح + نوش)، 1- شادمانی و سُرور جاوید؛ 2- (به مجاز) آن
فرحانه (عربی) (مؤنث فرحان)، فرحان.
فرحناز (عربی ـ فارسی) 1- آن که مسرور و شادمان است و دارای ناز و عشوه است؛ 2-
فرّخ لقا (فارسی ـ عربی) 1- خوش صورت، زیبا چهر، زیباروی، نیکو دیدار، خوش برخورد؛
فردوس (در عربی فردَوس) 1- (معرب از فارسیِ پردیس)، بهشت؛ 2- (اَعلام) شهرستانی
فرصت (عربی) 1- وقت مناسب برای انجام کاری؛ زمان و وقت؛ 2- (اَعلام) فرصت شیرا
فروغ اعظم (فارسی ـ عربی) (فروغ= (غ فروغ) + اعظم= بزرگوارتر، بزرگتر، بزرگوار، بزر
فریال 1- (کلمه فارسی) فر به معنای شکوه به همراه یال به معنای گردن، دارای ان
فریدا (عربی ـ فارسی) (فرید + ا (پسوند نسبت))، منسوب به فرید، فرید.
فریده (عربی) (مؤنث فرید)، فرید.
فصیحه (عربی) (مؤنث فصیح)، ، فصیح 1- ، 2- ،3-.
فضه (عربی) 1- (در قدیم) به معنای نقره و سیم؛ 2- (اَعلام) نام خادم حضرت فاط
فضیلت (عربی) 1- برتری در دانش، هنر و اخلاق، فضل؛ 2-ارزش و اهمیت؛ 3- (در قدیم
فضیله (عربی) (= فضیلت) 1- برتری در دانش، هنر و اخلاق، فضل؛ 2- ارزش و اهمیت،
فوزیه (عربی) زن پیروز در هر کار و امری، رستگار و موفق.
فهامه (عربی) (مؤنث فَهام)، فَهام.
فهمیده (عربی ـ فارسی) (صفت فاعلی از فهمیدن)، 1- دارای فهم، دانا؛ 2- (در حالت
فهیمه (عربی) (مؤنث فهیم)، فهیم.
فیروزه (معرب) 1- پیروزه؛ 2- نوعی کانی قیمتی حاوی مس و فسفر، دارای رنگ آبی یا
فیض محمّد (عربی) از نام‌های مرکب، ( فیض و محمّد.

اسم دخترانه عربی | نامهای دخترانه مذهبی اسلامی

ق

قدسی (عربی ـ فارسی) (منسوب به قدس)، 1- مربوط به عالم بالا، مربوط به عالم مج
قدسیه (عربی) (مؤنث قدسی)، ( قدسی.
قدیره (عربی) (مؤنث قدیر)
قمر (عربی) 1- (در نجوم) ماه؛ 2- جِرم آسمانی که دور سیاره‌ای بچرخد؛ 3- (اَع
قمرسیما (عربی) 1- ویژگی آن که چهره‌اش مثل ماه میباشد؛ 2-(به مجاز) زیبارو.

 

 

ک

کاظمه (عربی) (مؤنث کاظم)، ( کاظم.
کامله (عربی) (مؤنث کامل)، 1- زن کامل؛ 2- (در تصوف) کامل (زن)، ( کامل. 1- ، 2
کبری (عربی) 1- (مؤنث اکبر)، بزرگ، کبیر، بزرگتر، + ( اکبر؛ 2- (اَعلام) لقب ز
کتیبه (از عربی، ممالِ کِتابَة) 1- نوشته ای که بر سطوح سخت مانند سنگ کنده می
کریمه (عربی) 1- گران‌بها، ارزشمند؛ 2- صفت هر یک از آیه‌های قرآن؛ 3- (در قدیم
کعبه (عربی) 1- مرتفع، جای چهارگوش، مکعب؛ 2- (اعلام) (= بیت‌الله الحرام): بن
کلثوم (عربی) 1- پرگوشت رخسار بیترش‌رویی، دارای گونه و چهرهی پر گوشت؛ 2- (به
کوثر (عربی) (اَعلام) 1) سورهی صد و هشتم از قرآن کریم دارای سه آیه؛ 2) (در ا
کوکب (عربی) 1- (در نجوم) ستاره؛ 2- (در گیاهی) گل زینتی درشتِ پُر پَر به رنگ

 

 

گ

گل نسا [گل = (در قدیم) (به مجاز) صورت زیبا + نسا = زنان]، 1- زیباروی زنان؛ 2-
گلعذار (= گل چهره)، ( گل چهره.

 

 

ل

لطافت (عربی) 1- لطیف بودن، نرمی؛ 2- طراوت و زیبایی؛ 3-(در قدیم) مهربانی، لطف
لطیف (عربی) 1- نرم و خوشایند، ظریف و زیبا؛ 2- ملایم و خوش آهنگ؛ 3- (به مجاز
لطیفه (عربی، لطیفة) 1- (به مجاز) حکایت یا عبارت کوتاه و خنده آور که برای شا
لعبا (عربی) (مؤنث اَلْعَب)، زیباترین.
لعبت (عربی) 1- زن زیبا روی و خوش اندام؛ 2- (در قدیم) هر چیز بسیار جالب و شگ
لعیا (معرب از عبری لیا = لیئه = خسته) 1- خسته؛ 2- (اَعلام) نام زن حضرت یعقو
لقا (عربی) 1- (در قدیم) دیدار، ملاقات، چهره‌، صورت؛ 2- (در تصوف) پیدا شدن
لمیا (عربی، لمیاء) (مؤنث المی)، 1- زن گندمگون لب؛ 2- (اَعلام) نام یکی از زن
لَنا (عربی) نصیب و بهره.
لیلا (عربی) (مؤنث الیل) 1- درازترین و تارترین شب [صفتی برای زنان به لحاظ گی
لیلی (عربی ـ فارسی) 1- منسوب به لیل، به معنی شبانه، شبانگاه، شبانگاهی؛ 2- (
لَیلیا 1- شب؛ 2- (در عربی) لیل؛ 3- [هزاورش LYLYA (در پهلوی) shap (شب)].
لیمعه (عربی، لَمیَعة) درخشان و روشن.
لَیِنا (عربی) (مؤنث الین) 1- نرم تر؛ 2- (به مجاز) مهربان تر، خوشخوتر.

 

 

م

ماجده (عربی) (مؤنث ماجد)، زنِ بزرگوار.
ماریه 1- زنِ سفید و براق، بسیار درخشنده؛ 2- (اَعلام) نام همسر قبطی پیامبر اس
ماه صنم (فارسی ـ عربی) از نام های مرکب، ، ماه و صنم.
ماه طلعت (فارسی ـ عربی)، 1- ماه سیما، ماه چهره؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
ماه منظر آنچه که دارای منظری چون ماه باشد، ماه چهر. + آ ماه چهر.
ماه منیر (فارسی ـ عربی) 1- ماه درخشان و تابان؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
ماه نسا 1- ماهِ زنان؛ 2- (به مجاز) زیبا رو در میان زنان، زیبارو.
ماهده (مؤنث ماهِد)، ( ماهِد.
ماهره (عربی) (مؤنث ماهر)، ع ماهر.
مائده (عربی) (مؤنث مائد) 1- (درقدیم) خوردنی، طعام؛ 2- سفره‌ای که بر آن غذا م
مبارک (عربی) دارای آثار یا تأثیرات خوب، دارای برکت و خیر و خوشی، خوش یمن، خج
مبارکه (عربی) (مؤنث مبارک)، ( مبارک.
مبینا (عربی) (مؤنث مبین)، ( مبین.
مبینه (عربی ـ فارسی) (مبین + ه (پسوند نسبت))، منسوب به مبین، ( مبین.
متانت (عربی) 1- حالت استواری و سنگینی در رفتار همراه با پرهیز از نشان دادنِ
متینا (عربی) (مؤنث متین)، ( متین.
متینه (عربی) (مؤنث متین)، ( متین.
محبت (عربی) 1- دوست داشتنِ کسی یا چیزی، مهربان بودن نسبت به کسی یا چیزی، مِ
محبوبه (عربی) 1- نام گیاهی (محبوبهی شب)؛ 2- محبوب (زن)؛ 3- معشوق، معشوقه، محب
محترم (عربی) 1- قابل احترام، عزیز و گرامی؛ 2- (در قدیم) دارای حرمت و مقدس.
محجوب (عربی) 1- با حجب و حیا و مؤدب؛ 2- (در قدیم) در حجاب شده، پوشیده، پنهان
محجوبه (عربی) 1- (مؤنث محجوب)، ( محجوب، 2- دارای حجاب (زن).
محسنه (عربی) (مؤنث محسن)، 1- (در قدیم) آراسته و زیبا؛ 2-زن احسان کننده، زن ن
محنّا (عربی) به حَنا خضاب کرده، مخضب به حَنا.

محیا (عربی) حیات، زندگی.
مُحَیّا (عربی) (در قدیم) چهره، صورت.
مدیحه (عربی) سخنی (معمولاً شعر) که در ستایش کسی گفته‌ یا سروده میشود.
مرجانه (عربی، مرجانة) 1- مروارید خُرد؛ 2- یک دانه مروارید خُرد، واحد مرجان به
مرحمت (عربی) لطف و مهربانی داشتن، مهربانی، لطف.
مُرسا (عربی) استوار گشتن، واقع شدن و ثابت گردیدن.
مرصع (عربی) 1- آنچه با جواهر تزئین شده باشد، جواهر نشان؛ 2- (در ادبیات) ویژ
مرضیه (عربی) مرضی، پسندیده.
مریم 1- (در گیاهی) گل سفید خوشه‌ای خوشبو و دارای عطر با دوام، و نیز گیاهی ع
مزین (عربی) تزیین شده، آراسته. [این کلمه چنانچه مُزَیِن /mozayyen/ تلفظ شود
مستوره (عربی) (مؤنث مستور) 1- (در قدیم) (به مجاز) مستور، پنهان، پوشیده؛ 2- (د
مسعوده (عربی) (مؤنث مسعود) (در قدیم) خجسته، مبارک، + ( مسعود. 1- و 2-
مشکات (عربی) 1- از واژه‌های قرآنی؛ 2- (در قدیم) چراغدان؛ 3- ظرف بلورین که در
مطهر (عربی) 1- پاک و مقدس؛ 2- (در قدیم) منزه.
مطهّره (عربی) (مؤنث مطهّر) + + مطهّر.
مُعزز (عربی) 1- عزیز ، گرامی؛ 2- بزرگوار و ارجمند (زن).
معصومه معصومه: از معصوم به معنی بی گناه و مصونیت یافته و نگاهداشته شده از گنا
معظمه (عربی، معظمة) 1- بزرگ داشته شده، بزرگ؛ 2- (اعلام) نویسنده بانوی تاجی
معینا (عربی ـ فارسی) (معین + ا (پسوند نسبت))، منسوب به مُعین، ( مُعین.
مقبوله (عربی) (مؤنث مَقبول)، 1- مورد قبول، پذیرفته شده؛ 2- دلنشین، دوست داشتن
مقدسه (عربی) (مؤنث مقدس)، 1- مقدس، دارای تقدس و پاکی، مبرا از هر آلودگی، پاک
مقصوده (عربی) 1- مطلوب و خواسته شده و محبوب و مورد پسند؛ 2- مورد علاقه.
مکرمه (عربی) (مؤنث مُکَرم)، زن گرامی و عزیز کرده.
مَکیه (عربی) (مؤنث مکی)، 1- مربوط یا متعلق به مکه؛ 2-اهل مکه؛ 3- (اَعلام) سو
ملاحت (عربی) 1- حالتی در چهره که شخص را دوست داشتنی مینماید، نمکین بودن، با
ملایم (عربی) 1- فاقد شدت و تندی؛ 2- (به مجاز) دارای اخلاق خوش و سازگار با دی
ملک جهان (عربی ـ معرب) 1- فرشته جهان؛ 2- (به مجاز) زیباروترین.
مَلَک سیما (عربی) خوشگل، پریچهر، فرشته روی، زیبا روی.
ملک ناز (عربی ـ فارسی) 1- موجب افتخار پادشاه به لحاظ زیبایی؛ 2- ویژگی آن که نا
ملک نسا (عربی) 1- پادشاهِ زنان، سَرور زنان؛ 2- فرشته رو و زیبا در میان زنان.
ملوک (عربی) (جمعِ مِلَک) 1- پادشاهان؛ 2- (اَعلام) 1) دریای ملوک بخشی از اقی
ملیحه (عربی) (مؤنث ملیح) 1- (در قدیم) (به مجاز) ملیح، زیبا و خوشایند، دارای
ملیسا (عربی) 1- زمانی بین مغرب و نماز عشا؛ 2- ماه صَفر؛ 3- ماهی بین آخر گرما
ملیکه (عربی) (در قدیم) (زن) صاحب، (زن) مالک.
ممتاز (عربی) 1- دارای امتیاز، برتر، برجسته؛ 2- عالی، خوب، مرغوب؛ 3- مشخص، جد
منا (عربی) امیدها، آرزوها، مقاصد.
منال (عربی) 1- (در قدیم) مال، دارایی، مِلک، ثروت؛ 2- درآمد، مداخل.
مَنزلت (عربی) 1- ارزش و اهمیت؛ 2- (در قدیم) مقام، درجه؛ 3- نظم و انضباط؛ 4- ح
منزه (عربی) 1- به دور از آلودگی، پاک، پاکیزه؛ 2- مبرا، بری، بی عیب.
منصوره (عربی) 1- (مؤنث منصور)، ( منصور 1- و2- ؛ 2-(اَعلام) شهر بندری، در شمال
منظر (عربی) 1- آنچه بر آن نظر بیفتد و به چشم دیده شود؛ 2- جلوهی ظاهری هر شخ
منور (عربی) 1- روشن، درخشان، نورانی؛ 2- (به مجاز) روشن فکر.
منوره (عربی) (مؤنث مُنور)، ن مُنور.
منیبا (عربی ـ فارسی) (منیب + ا (پسوند نسبت))، منسوب به منیب، ( منیب.
منیر (عربی) 1- ویژگی آنچه از خود نور داشته باشد، در مقابلِ مستنیر؛ 2- درخشا
مُنیراعظم (عربی) 1- درخشندگی و تابندگی زیاد؛ 2- (به مجاز) بسیار زیبارو.
منیره (عربی) نورانی و روشن و درخشان و آشکار.
موحده (عربی) (مؤنث موحد)، ( موحد.
مولود (عربی) 1- آن که به دنیا آمده، زاده شده، فرزند؛ 2- تولد، میلاد؛ 3- (به
مولوده (عربی) (مؤنث مولود)، ( مولود.
مونس (عربی) هم نشین و همراز، همدم.
موهبت (عربی، مَوهَبَة) هر چیز ارزشمندی که به کسی بخشیده می شود یا او از آن
مه جنین (فارسی ـ عربی) (به مجاز) دارای پیشانی سفید و زیبا، زیباروی.
مَهدا (عربی) اول شب، پاسی از شب، آرامش شب.
مهدیا (مهدی = هدایت شده + ا (اسم ساز))، دختر هدایت شده.
مهدیه (عربی) کسی که خداوند رستگاری را و راه راست را برایش تعیین کرد.
مهراعظم (مهر = مهربانی و محبت + اعظم = بزرگ)، 1- مهربانی و محبت بزرگ؛ 2- (به م
مهرجان (مُعرب از فارسی مهرگان)، ( مهرگان.
مهرنسا (فارسی ـ عربی) (مهر = خورشید + نسا)، 1- خورشید زنان؛ 2- (به مجاز) زیبا
مهستی (فارسی ـ عربی) (مَه = ماه + ستی = مخفف سیدتی)، 1- ماه خانم، ماه بانو؛
مهلا (عربی) (اسم صوت) آهسته! بی شتاب!.
مهنا (عربی) 1- در خور، شایسته؛ 2- (در قدیم) گوارا و خوش؛ 3- دور از رنج.
مهنور (مه = ماه + نور) 1- نورِ ماه ؛ 2- (به مجاز) زیبارو.
مهیلا (عربی) 1- حرکت آهسته، روان؛ 2- از واژه های قرآنی (در سوره ی مزمّل).
مؤمنه (عربی) (مؤنث مؤمن)، ( مؤمن. 1- و 2-
مَیسا (عربی، مَیساء) زنی که با برازندگی و تکبّر راه میرود، متکبر و با تبختر
مَیسون (عربی) وزین، با وقار، بردبار، گرانمایه.
میمنت (عربی) سعادت، فرخندگی، مبارکی.

 

 

ن

ناجیه (عربی) (مؤنث ناجی)، ناجی.
نادره (عربی) 1- شخص هوشمند و دارای نبوغ که نظیر او کمتر ظهور میکند؛ 2- (به م
نادیا (عربی) (اسم فاعل مؤنث از نادی) زن خوش آواز.
نادیه (عربی) (مؤنث نادی)، ندا دهنده، ندا کننده.
نارین (عربی ـ فارسی) (نار + ین (پسوند نسبت))، 1- منسوب به نار، آتش؛ 2- (به م
نارینا (عربی ـ فارسی) (نارین + ا (پسوند نسبت))، منسوب به نارین، ( نارین.
نارینه (نار = انار، آتش + اینه /-ine/ (پسوند نسبت)، 1- منسوب به انار؛ 2- منسو
نازنین رقیه (فارسی ـ عربی) 1- رقیهی دوست داشتنی؛ 2- رقیهی عزیز و گرامی؛ 3- رقیهی ز
نازنین زهرا (فارسی ـ عربی)، 1- زهرای دوست داشتنی؛ 2- زهرای عزیز و گرامی؛ 3- زهرای
نازنین زینب (فارسی ـ عربی)، 1- زینبِ دوست داشتنی؛ 2- زینبِ عزیز و گرامی؛ 3- زینبِ
نازنین فاطمه (فارسی ـ عربی)، 1- فاطمهی دوست داشتنی؛ 2- فاطمهی عزیز و گرامی؛ 3- فاطم
ناعمه (عربی) (مؤنث ناعم)، 1- نرم و لطیف؛ 2- مرغزار، باغ.
نائله (عربی) (مؤنث نائل)، 1- یابنده، بهره‌مند؛ 2- کسی که به مقصود و مطلوب خو
نبیه (عربی) 1- شریف، بزرگوار؛ 2- (در قدیم) آگاه، هوشیار.
نجاح (عربی) 1- رستگاری؛ 2- کامیابی، پیروزی، موفقیت.
نجلا (عربی) (مؤنث انجل)، زن فراخ چشم، زنی که چشمانی وسیع و زیبا داشته باشد.
نجما (عربی ـ فارسی) (نجم = نام سوره ی پنجاه و سوم از قرآن کریم، ستاره + ا
نجمه (عربی) (مؤنث نجم) 1- (در قدیم) ستاره، اختر، نجم؛ 2- (در گیاهی) نام درخ
نجمیه (عربی) (نجم + ایّه /iyye/ (پسوند نسبت))، 1- منسوب به نجم؛ 2- (به مجاز)
نجوا (عربی) سخن آهسته؛ صحبت کردن با یکدیگر معمولاً با صدای آهسته به قصد این
نحله (عربی) 1- عطیه، بخشش؛ 2- مذهب، دیانت.
ندا (عربی) صدای بلند، آواز، بانگ.
ندیمه (عربی) زن یا دختری که معمولاً با ملکه، شاهزاده‌ها، یا زنان بزرگ دیگر ه
نرجس (معرب از فارسیِ نرگس) (در قدیم) (در گیاهی) نرگس، ( نرگس.
نزهت (عربی) 1- خوشی، شادی؛ 2- پاکی، بیآلایشی؛ 3-تفرج؛ 4- (در موسیقی ایرانی)
نزهت الزمان موجب خوشی و شادمانی اهل زمانه.
نسا (عربی، نساء)؛ 1- (در قدیم) زنان؛ 2- (اَعلام) 1) سورهی چهارم از قرآن کر
نسیبه (عربی) 1- (در قدیم) دارای اصل و نسب؛ 2- خویشاوند و نزدیک؛ 3- (اَعلام)
نسیم (عربی) 1- باد ملایم و خنک، باد بسیار آرام؛ 2- (در قدیم) بوی خوش؛ 3- (د
نسیما (عربی ـ فارسی) (نسیم + ا (پسوند نسبت))، منسوب به نسیم، و نسیم.
نسیمه (عربی ـ فارسی) (نسیم + ه (پسوند نسبت))، 1- باد بسیار ملایم؛ 2- (در قدی
نشاط (عربی) 1- شادی، خوشی، سرزندگی؛ 2- (در قدیم) میل، عزم، شوق.

نصرت (عربی) 1- یاری، کمک؛ 2- (در قدیم) پیروزی، فتح.
نصیبه (عربی) (مؤنث نَصیب)، نصیب.
نظاره (عربی) (در قدیم) بیننده، تماشاگر.
نَظیره (عربی) (مؤنث نظیر)، 1- همتا، همانند؛ 2- (در ادبیات) شعر یا داستانی که
نعیما (عربی ـ فارسی) (نعیم + ا (پسوند نسبت))، منسوب به نعیم، ن نعیم. 1- ،2-
نعیمه (عربی ـ فارسی) (نعیم + ه (پسوند نسبت)) منسوب به نَعیم، ( نعیم. 1- ،2-
نغمه (عربی) 1- (در موسیقی) آهنگ یا ملودی؛ 2- آواز، تصنیف یا صوت موسیقیایی ک
نفیسه (عربی) (مؤنث نفیس)، 1- گران‌بها، قیمتی؛ 2- (در قدیم) ارجمند و گرامی؛ 3
نقشین (عربی ـ فارسی) (در قدیم) دارای نقش، نقش‌دار.
نوال (عربی) 1- آنچه بخشیده میشود، عطیه؛ 2- (در قدیم) بخشش و عطا.
نورا (نور+ ا (پسوند نسبت)) 1- نورانی، درخشان؛ 2- (به مجاز) زیبا.
نورالعین (عربی) 1- نور ِچشم (چشم‌ها)؛ 2- (به مجاز) عزیز و گرامی.
نورالهدی (عربی) نورِ رستگاری، راستی و پیروزی.
نوران (عربی ـ فارسی) (نور + ان (پسوند نسبت))، 1- منسوب به نور؛ 2- روشن، درخش
نورانگیز (عربی ـ فارسی) (نور + انگیز = جزء پسین به معنی انگیزنده) 1- نورانگیزند
نورصبا (عربی) [نور + صبا = نسیم ملایم و خنک که از شمال میوزد؛ (به مجاز) پیام
نوریه (عربی) (نور + ایه/-iyye/ (پسوند نسبت))، 1- منسوب به نور؛ 2- روشن و درخ
نهایت (عربی) 1- پایان، انتها؛ 2- آخرین، بالاترین، بیشترین؛ 3- بالاترین حد چی
نهضت (عربی) 1- (در سیاست) جنبش؛ 2- (در قدیم) حرکت، عزیمت.
نیّر (عربی) 1- روشن، منور؛ 2- (در قدیم) ستاره، کوکب.
نَیراعظم (عربی) 1- (به مجاز) خورشید؛ 2- (به مجاز) زیبا و تابناک.
نیّره (عربی) روشن، منیر، بسیار درخشان.

 

 

و

واحده (عربی) (مؤنث واحد)، ، واحد 1-.
واله (عربی) 1- عاشق بی قرار، شیفته و مفتون؛ 2- حیران، سرگشته، مبهوت؛ 3- (در
والیه (عربی) (مؤنث والی) (در قدیم) حاکم و پادشاه و سلطان (زن).
وانیا (عربی) ملایم، آهسته (نسیم).
وجیه (عربی) 1- زیبا، خوشگل، وجیهه؛ 2- دارای قدر و منزلت و محبوبیت نزد مردم.
وجیهه (عربی) (مؤنث وجیه) زیبا، خوشگل (زن).
وحیده (عربی) (مؤنث وحید)، ( وحید. 1- و2-
وسیمه (عربی) (مؤنثِ وسیم) زنِ زیبا و نیک روی.

 

 

ه

هادیه (عربی) (مؤنث هادی)، هادی. 1-
هانیه (عربی) شادمان، خوشبخت.
هجرت (عربی) 1- از کشور یا زادگاه خود به جای دیگر رفتن و در آنجا ساکن شدن؛ 2
هدی (عربی) 1- (در قدیم) هدایت کردن، هدایت، راهنمایی؛ 2- رسیدن به حق و حقیق
هدیه (عربی) 1- آنچه به مناسبتی یا به رسم یادگار به نشانهی محبت به کسی داده
هدیه زهرا از نام‌های مرکب، ا هدیه و زهرا.
هنا (عربی) شادمانی و خوشبختی.
هیام (عربی) دوست داشتن، ویژگی یا حالت کسی که از فرط عشق و غیرعشق شوریده است
هیفا (عربی) (مؤنث اهیف) زن کمر باریک (باریک میان).

 

 

ی

یاسمن زهرا (فارسی ـ عربی) از نام های مرکب، یاسمن و زهرا.
یسرا (عربی) 1- آسان، فراخی، به آسانی، به سهولت؛ 2- (در قدیم) چپ، طرف چپ در
یُمنا (عربی، یُمنی) 1- (در قدیم) راست، سمت راست، در مقابلِ یُسری؛ 2- مبارک،

 

 

مطالب بیشتر:

اسم دخترانه مذهبی شیک و جدید | زیباترین نام های مذهبی

۱۰۰ اسم های دخترانه محبوب در ایران از سال ۸۰ تا کنون

 

 

3/5 - (18 امتیاز)

حمید جعفری

حمید جعفری فعال حوزه محتوا و سئو و مدیر سایت نیک شو ، امیدوارم محتوای این سایت راهی باشد برای زندگی بهتر و لذت بخش تر ......

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا