اخبار اجتماعی و سیاسی

گفتگو با دختران روسپی تهران ،از رابطه با چندنفر تا درآمد میلیونی

گفتگو با دختران روسپی تهران ،از رابطه با چندنفر تا درآمد میلیونی

برخی از خیابان ها و اتوبان هـــای سطح شهر تهران هستند کــه به وفور می توان در آن ها دختران روسپی را دید کــه برای مردان پول به دست منتظر هستند تا سوار خودروشان شوند و شبی خوش گذرانی هـــای جنسی مرد را تامین کنند. کافه‌چی ميگوید زیرسیگاری لازم است؟ من کــه نميکشم و نگاهی هم به او مياندازم و احتمال ميدهم کــه برخلاف من سیگاری باشد. تصوراتم اشتباه از آب در ميآید و او دست رد به کافه‌چی ميزند: «نه لازم نیست، ممنون.» ازش اجازه ميخواهم کــه رکوردر را روشن کنم و اینبار حدسی کــه در ذهنم ایجاد ميشود، درست است و او بهم اجازه نميدهد.

 

حتی به قلم و کاغذم هم نگاه بدی ميکند و متوجه ميشوم کــه باید گفتگو محور جلو برویم و همه‌چیز را به خاطر بسپرم و نه به رد کلمات روی کاغذ. بعد از کلی مکافات قبول کرده کــه با من مصاحبه کند و به او گفتم در بازگو کردن زندگی‌اش، از اسامی جعلی استفاده ميکنم تا هویتش فاش نشود. این دختر ۲۷ ساله، با چشم‌هـــایی آبی حالا ۵ سال است کــه روسپیگری ميکند و قصد دارد این کار را تا ۳۰ سالگی ادامه دهد.

 

نامش را آمیتیس ميگوید ولی در خلال صحبت‌هـــایش گهگاهی از دستش در ميرود و اسم واقعی خود را ميگوید، بعد مصاحبه کــه این سوتی را به رویش ميآورم، ميخندد و ميگوید تو همان آمیتیس بنویس، همینکار را ميکنم.

 

آمیتیس فارغ التحصیل داروسازی از یک دانشگاه دولتی معتبر است و برای اثبات حرفش عکس فارغ‌التحصیلی‌اش را بهم نشان ميدهد و عکس‌هـــایی هم از دوران دانشجویی خود در گوشی‌اش دارد، البته به او ميگویم نیازی نیست کــه این اثبات را انجام دهد و با پوزخندی ميگوید:

 

«مشتریانم ولی فکر ميکنند برای قیمت بیشتر این حرف را از خودم در آوردم کــه بگم من خانوم دکترم.»

گفتگو با دختران روسپی تهران ،از رابطه با چندنفر تا درآمد میلیونی

روسپی‌ هـــای تهران

برایم روشن ميکند کــه کلاس و اخلاق هر روسپی روی نرخ سرویس‌هـــایش تاثیر ميگذارد و این را واسطه‌ها تشخیص ميدهند، واسطه او نامش بابک است. او را کم‌وبیش ميشناسم، از داخل اینترنت پیدایش کردم و قرار شد کــه چند نفری را برای مصاحبه با من جور کند و آمیتیس اولین آنهاست و به قول خود بابک: «بهترین آنها» آمیتیس وقتی تماس گرفت تصور کرد کــه من برای بابک خالی بستم و اما وقتی به جای آدرس منزل، آدرس یک کافه را دادم متوجه شد قضیه گفتگویمان جدی است. به او دیالوگی کــه از پیش تعیین شده بود را گفتم:«مبلغ رو پرداخت ميکنم و مدت صحبتمون هم یک ساعت هست. فرقی نداره کــه برای شما؟» اما آمیتیس نه هزینه‌ای گرفت و هم اینکــه بیشتر از ۳ ساعت صحبت کرد:

«خانواده من خانواده فقیری نیست، خونمون توی سعادت آباده و پدرم هم کارمند یک شرکت دولتی کــه البته یکی دو سالی هست بازنشسته شده و حالا سمت مشاور را بر عهده داره. مادرم هم فرهنگی بوده و دو تا برادر دارم کــه یکیشون از من کوچیکتره و یکی هم بزرگتر و عیالوار. من توی همین خانواده بزرگ شدم و درسام هم خیلی خوب بود، ولی خب همیشه دلم ميخواست کــه بیشتر از OK زندگی کنم و تبدیل به یک مرفه بی‌درد بشم.»

گفتگو با دختران روسپی تهران ،از رابطه با چندنفر تا درآمد میلیونی

او استقلال مالی ميخواست و تاکید ميکند کــه با خانواده‌اش مشکل خاصی نداشته ولی همیشه دلش ميخواسته کــه جدا زندگی کند و دستش در جیب خودش برود:

 

«دانشگاه قبول شدم و ۳ ساله هم درسم را تمام کردم چون عجله داشتم کــه زودتر از ایران بروم. دوست پسری از یکی از شرکت‌هـــای خوب داشتم کــه هم عاشقانه یکدیگر را دوست داشتیم و هم اینکــه متاهل بود! من زمانی فهمیدم علی متاهل هست کــه شش ماهی از رابطه‌مان گذشته بود و از اینکــه این موضوع را با من در میان نگذاشته بود، کلافه شدم. من خط قرمزی برای خودم داشتم و به هیچ وجه با افراد متاهل ارتباط برقرار نميکردم.»

 

ميخندد و ناخنکی به نوشیدنی پیش رویش ميزند، باز هم سعی ميکنم حدس بزنم چرا از حرف خودش خنده‌اش گرفت و این بار کــه کلمات را روی میز پرتاب ميکند، حدسم را بار دیگر تبدیل به یقین ميکند:

 

«این خط قرمزها بعد از اینکــه وارد این کار شدم برایم کمرنگ و کمرنگ‌تر شد. راستش مجبور شدم، اوایل مشتریان متاهل را قبول نميکردم و بعدتر با خودم کلنجار رفتم و در نهـــایت به خاطر اینکــه خیلی بیشتر از نصف مشتریان ما متاهل هستند مجبور شدم قبول کنم. این خط قرمز آنقدر کمرنگ شد کــه حتی با شوهر زنی به اصرار همان زن و در حضور خودش هم برنامه داشتم.»

 

لغت «برنامه» مودبانه‌ترین واژه‌ای است کــه برای کارش به کار ميبرد و از اینکــه سعی ميکند ادب را در حین گفتگو رعایت کند، شگفت زده ميشوم. پیش‌تر کــه تلفنی با یکی دو نفر از همکاران (به نظرتان ميتوان واژه همکاران را به کار برد؟) آمیتیس صحبت کرده بودم، با افراد بد دهنی همکلام شده بودم و حس ميکردم این خصلت در همه‌ این افراد وجود دارد. آمیتیس کــه متوجه ميشود ناگهان به جلو پریده، باز به عقب برميگردد تا روایتش را به قول خودش «با خط زمانی مستقیمی» تعریف کند:

 

«دوست پسرم علی به من توضیح داد کــه دو ماهیست قصد جدایی با همسرش را دارد و در حال حاضر هم طلاق عاطفی گرفتند و چون بچه‌ای هم در کار نیست، جدایی‌شان راحت صورت ميگیرد.»

گفتگو با دختران روسپی تهران ،از رابطه با چندنفر تا درآمد میلیونی

ميگوید از اینکــه زندگی یک زوج را با حضورش به هم ریخته بود ناراحت بوده ولی علی بدو اطمینان داده کــه زمزمه‌هـــای جدایی قبل از حضور آمیتیس در زندگی او زده شده و در نهـــایت بعد از طلاق علی، آنها به پاریس ميروند: «در هتلی بودیم کــه پنجره‌اش رو به ایفل بود و هرجای مهمی کــه در پاریس باشد را دیده بودیم، موزه‌ها و دیزنی لند و… خریدهـــای متعددی هم از برندهـــای معتبر انجام ميدادیم و زندگی‌ام از این رو به آن رو شده بود و من تازه ترم دو دانشگاه بودم. والدینم را دور زده بودم و با علی به پاریس رفته بودم.»

 

در نهـــایت اما خانواده به قول آمیتیس «مند بالای» علی با ازدواج آن دو مخالفت ميکنند و علی هم تلاش چندانی برای راضی کردن آنها نکرد:

 

«پدرش برایش کار را جور کرده بود و علی هم بنده آنها بود. همینکــه گفتند نه، او هم در جبهه آنها ایستاد و من را با وجود اینکــه دو سال تمام به پایش نشسته بودم پس زدم.»

 

از او ميپرسم به پای علی نشسته بودی یا پول‌هـــایش؟ مکثی طولانی ميکند و آماده ميشوم کــه با یک سیلی در صورتم، جلسه گفتگویمان را ترک کند. حس ميکنم تند رفتم و نباید انقدر صریح سوالم را مطرح ميکردم. بعد از مکثی طولانی زیر لب ميگوید:

 

«پول‌هـــایش هم بی‌تاثیر نبود ولی در آن موقع کــه با مخالفت خانواده‌اش روبرو شده بودم، حاضر بودم کــه علی بیکار شود و از نو شروع کنیم. ما عشق و حال‌هـــایمان و جهانگردی‌مان را کرده بودیم و حس ميکردم کــه دیگر وقت شروعی دوباره است.»

گفتگو با دختران روسپی تهران ،از رابطه با چندنفر تا درآمد میلیونی

بعد از دست رد خانواده و البته خود علی به او، آمیتیس کــه دو سالی دست‌هـــایش در جیب پرپول خودش بوده، ناگاه از هم فرو ميریزد و جیب‌هـــایش خالی خالی ميشود؛ نهـــایتا تصمیم ميگیرد کــه سرکار برود. در یک شرکت داروسازی مشغول به کار ميشود و خودش ميگوید کــه در زمان دوستی‌اش با علی یکی دو عمل زیبایی انجام داده بوده کــه نقص‌هـــای چهره‌اش را برطرف کند و او را دو چندان زیبا کند. گرچه عکس‌هـــای قبل از عملش هم دلالت بر زیبایی او ميداد ولی عمل‌هـــایی کــه انجام داده بود زیبایی طبیعی او را شبیه به یک خوشگلی عروسکی کرده است:

 

«طبیعیست کــه در محیط‌هـــای دانشجویی و کاری دختران و پسران بخواهند با یکدیگر آشنا شوند و من هم اوایل کار یکی دو تن از همکارانم سعی به ایجاد دوستی با من کردند و یکی‌شان حتی دم از ازدواج ميزد. اما من اولا کــه سرم توی لاک خودم بود و ثانیا دلم یک شوهر پولدار ميخواست، نه کسی کــه مثل خودم کارمند آن خراب شده باشد.»

 

از محل کاری کــه در سن ۲۲ سالگی در آن کار ميکرده با بدی و کینه زیادی یاد ميکند و دائما لفظ خراب شده و شرکت گند و…را به آن حواله ميکند. دلیل این کینه‌اش را دقایقی بعد برایم روشن ميکند: «رییس کــه یک آقای دکتر با شخصیت و متاهلی بود درخواست رابطه داد، نه دوستی و نه چیزی شبیه به آن، بلکــه فقط درخواست یک رابطه جنسی را پیش کشید و حرفش، بیشتر از درخواست، شبیه دستور بود. برایم مهلت دو هفته‌ای تعیین کرد و من هم سعی در پیچاندن ماجرا داشتم و نميدانستم به کی چه بگویم. نهـــایتا با پاسخ رد من، هفته بعدش به بهانه‌ای مزخرف اخراج شدم.»

 

آمیتیس ميگوید بعد از این واقعه در دو سه داروخانه و شرکت دیگر هم مشغول به کار شده کــه یا حقوق‌هـــایشان خیلی کم بوده و خودش بیخیال کار شده و یک مورد هم شبیه درخواست یا همان دستور رییس قبلی‌اش برایش پیش آمده کــه این بار توسط یکی از همکاران همرده‌اش مطرح شده و وقتی به او نه گفته، همکار مذکور بدجوری زیرآبش را ميزند و باعث بیرون شدنش ميشود:

 

«رزومه‌ای داشتم کــه از چندین جا اخراج شده بودم و پارتی هم در این حوزه نداشتم. عملا بیکار شده بودم تا یکی از دوستانم گفت ميتواند شغلی پردرآمد برایم جور کند کــه هم ساعت کاریش دست خودم هست و هم مرخصی‌هام. به دوستم نميآمد کــه منظورش روسپیگری باشد ولی بعد از چند روز فهمیدم همین کار را ميکند و یک تیمی دارند کــه زیرنظر بابک کار ميکنند.»

گفتگو با دختران روسپی تهران ،از رابطه با چندنفر تا درآمد میلیونی

ملاقات آمیتیس با بابک در یکی از کافه‌هـــای شهر کرج رخ ميدهد و برایم تشریح ميکند کــه این دیدار برای آشنایی اولیه هست و بابک از آغاز همکاری‌شان تا امروز هیچ‌گاه پیشنهاد بی‌شرمانه‌ای را به او نداده است: «یک قانون نانوشته در کار ما هست کــه ميگوید نباید با واسطه‌ها خودت را درگیر رابطه کنی چرا کــه رویتان به هم باز ميشود و سر حساب کتاب به مشکل ميخورید. ملاقات من هم یک بار صورت گرفت و بابک صرفا از من خواست تا تست‌هـــای لازم سلامتی بدهم و کمی هم برایم چند و چوند کار را شفافسازی کرد. اینکــه ۵۰ هزار تومان از مبلغ دریافتی مال اوست و مشتریان غرب برای من هستند چونکــه خودم ساکن سعادت آباد هستم. از من پرسید سرویس‌هـــایی به اسم شب تا صبح را ميتوانم بروم یا خیر و بخاطر قیمت ۱۰ برابری اینگونه سرویس‌ها قبول کردم. او توضیح داد کــه مشتریان او همه آدم حسابی هستند و افرادی کــه مرا اذیت کنند و به من توهین کنند در کار نیستند. از من خط قرمزهـــای کاری‌ام را پرسید و به او گفتم خط قرمزی ندارم جز اینکــه با متاهل نباشم؛ آنهم کــه موضوعش را برایت قبل‌تر گرفتم در نهـــایت چه شد.»

 

آمیتیس به قول خودش فول سرویس است و با مشتریانش دوست ميشود؛ به جای اینکــه رابطه‌ای صرفا بر محوریت عرضه تقاضایی بینشان رخ بدهد. او با آنها چندین بار به مسافرت داخل و خارج کشور رفته و البته به ضرب‌المثل حساب حساب است و کاکا برادر هم پایبند است: «نرخ ثابتی برای کارهـــایمان داریم کــه بابک تعیین ميکند و گاهی وقتی به دوستی آشنایی تخفیفی ميدهد، آن را از سهم خودش کم ميکند و یا اگر یک مشتری او را دور بزند و با خودم تماس بگیرد تا برنامه را فیکس کند، من بازهم سهم ۵۰ هزار تومانی بابک را کنار ميگذارم.»

 

درآمد آمیتیس ماهی ۳۰ تا ۴۰ میلیون هست و دو هفته در ماه کار ميکند. هر بار کــه پیش کسی ميرود از ۲۵۰ تا ۵۰۰ هزار تومان طلب ميکند. به او ميگویم کمتر پزشک یا جراحی را ميشناسم کــه با دو هفته کار انقدر در بیاورد و جواب ميدهد: «من هم دکترم و هم روسپی. باید درآمدم بیشتر باشد.» آمیتیس حس و حال تجریباتش را با من در جریان ميگذارد و با اینکــه هر آنی فکر ميکنم الان گریه ميکند، سرش را تمام مدت بالا گرفته و با من صحبت ميکند، او غمی از کاری کــه ميکند ندارد و آن را یک شغل ميداند کــه به رویاهـــایش نزدیکش کرده است:

 

«اولین بار را کــه رد کنی، باقی را هم رد کرده‌ای. سرویس اولم پسری ۱۸ ساله و بی‌تجربه بود کــه پیش من حتی گریه‌اش هم گرفت. نميدانست دقیقا باید چگونه رفتار کند و از اینکــه اولین مشتری‌ام چنین موردی از آب در آمده، حس عجیبی داشتم. با اولین گناه او، من هم اولین گناهم را انجام دادم و هر دو گناهکارانی شدیم کــه هیچ‌وقت همدیگر را فراموش نميکنیم.»

نه والدین و نه دوستان آمیتیس از کاری کــه او ميکند خبر ندارند و اوایل کار به همه گفته کــه مشغول دیدن یک دوره آموزشی فن آرایشگری است و بعد از چند وقت برای اینکــه دروغش برملا نشود، اعلام کرده کــه در یک مجموعه مشغول به کار است، مجموعه کــه چند پلاک با خانه استیجاری‌ او فاصله دارد و برای همین ميتواند این دروغ را سرهم کند و به راحتی آن را جمع کند. او ميگوید بعد از ۵ سال کار،‌اندوخته‌ای جمع کرده کــه با حساب سرانگشتی با کار کردن تا ۵ سال دیگر، ميتواند خانه خودش را در یک محله دیگر داشته باشد و قصد دارد کــه کار و بار را در سی سالگی تعطیل کند:

 

«ما حق آشنایی با دیگر نیروهـــای بابک را نداریم ولی به هر حال از اینور آنور درباره بچه‌ها ميشنویم. خیلی از آنها تا ۵۰ سالگی هم کار ميکنند و خیلی‌ها هم بعد از یک ماه پشیمان ميشوند و کار را ول ميکنند. ما نه اینکــه ستاره داشته باشیم و این چیزها، ولی مشتریانی کــه از هرکداممان بیشتر راضی باشند، طبیعتا پوئن مثبتی برای ما حساب ميآید. بابک مثل پشتیبانی سایت‌ها بعد از انجام ماموریت ما، به مشتری تماس ميگیرد و اوضاع و احوال را ميپرسد. گاهی پیش ميآید کــه اگر چند مشتری ناراضی باشند، آن نیرو را از تیم بیرون ميکند و آن شخص هم دیده شده کــه مشتریان بابک را دور ميزند. افرادی هم بودند کــه دستگیر شدند و برخی مواقع بابک با آشناهـــایش ميتواند کاری کند و برخی مواقع هم کاری از پسش بر نميآید. موردهـــایی داریم کــه مشتری ازشان دزدی کرده و یا حتی آنها را گروگان گرفته و از آن بدتر کیس‌هـــایی را ميشناسم کــه از زیر ۱۸ سالگی وارد این بازار کار شدند.»

 

او قول ميدهد کــه با تک تک اشخاصی کــه برایم تشریح کرد صحبت کند و آنها را راضی به گفتمان با من کند، قولی کــه بعدها به آن وفا کرد و من با تک تک افراد با شرایط خاصی کــه برایم گفت توانستم همکلام شوم. از آمیتیس ميپرسم اگر عقب برگردد همین روش را پیش ميگیرد؟ و بعد از گفتن اینکــه قرار نبود سوال‌هـــای ژورنالیستی از او پرسیده شود و صرفا قصد داشت تا شرح حالی از زندگی عجیبش را با من در میان بگذارد، ميگوید: «اگر برگردم عقب و زندگی همین بازی را با من کند، چرا کــه نه؟» او به خاطر رشته و تحصیلاتی کــه کرده مراقب است تا دچار بیماری مقاربتی نشود و ميگوید برخی مشتریان هستند کــه اصرار ایجاد ارتباط بدون پوشش را دارند:

 

«تنها و تنها در این حالت است کــه دست رد به سینه مشتری ميزنم و بیرون ميآیم. شغل ما پرخطرترین شغل دنیاست و هرآن با بیماری‌هـــای مختلف مبارزه ميکنیم.»

گفتگو با دختران روسپی تهران ،از رابطه با چندنفر تا درآمد میلیونی

از او ميپرسم معتقد است کــه روسپیگری شغل است؟ ميگوید: «جامعه شناسی و روانشناسی‌ام انقدر خوب نیست کــه بتوانم جواب این سوالت را اصولی بدهم ولی برای من و هزاران مثل من دیگر نه تنها شغل است، بلکــه بخشی از زندگی‌مان شده. گاهی روزها و هفته‌ها با یک مشتری سر ميکنیم تا بتوانیم پول بیشتری در آخر کار بگیریم و به اصطلاح خودمان، یک ماه کار را تعطیل کنیم.»

 

آمیتیس در ماه با بیش از ۳۰ نفر ملاقات ميکند کــه در کمال تعجب یکی دوتا از آنها زوجینی هستند کــه جزو مشتریان ثابت او شده‌اند. با تمام این تفاسیر او در حال حاضر با مردی آشنا شده و ميگوید کــه اوایل کار بعد از بازنشستگی‌اش قصد ازدواج با او را داشت ولی بعد از اینکــه کارش بیشتر شده، حس و حال ازدواج و عشق و عاشقی از سرش پریده:

 

«الان فقط دلم ميخواهد خانه‌ای بالای یک مجتمع مسکونی داشته باشم و با هیچ‌کس حرف نزنم.»

 

دختر ۲۷ ساله این روزها کمتر سعی ميکند با خانواده‌اش چشم تو چشم شود و در دو هفته تعطیلی کــه برای خود انتخاب کرده، در سفر به سر ميبرد و تمام این سفرها را تنهـــایی ميرود. ميگوید دلش تنهـــایی ميخواهد و از دو نفره بودن خسته شده است، دو نفره‌هـــایی کــه فقط با آتش شهوت روشن هستند و هیچ رنگی از انسانیت ندارند.

گفتگو با دختران روسپی تهران ،از رابطه با چندنفر تا درآمد میلیونی

صحبت‌هـــایمان تمام ميشود و آمیتیس با حساب کردن صورتحساب در حالی کــه منتظر ماشینی کــه کرایه کرده است ایستاده، چهره‌اش عوض ميشود. او حالا خرامان راه ميرود و با قدم هـــای آرامش سعی در پخش کردن عطر خودش در فضا را دارد، گرچه آمیتیس به قول خودش هیچ‌گاه کنار خیابان نایستاده تا مشتری به تورش بخورد و کلاسش بالاتر از این حرف‌هاست، ولی حالا کــه به سمت ماشین کرا‌یه‌ای ميرود، فرق چندانی بین او و آنها حس نميکنم. او تبدیل به روباتی شده کــه نوع سرویسی خاص را ارائه ميدهد و هیچ حسی دیگر نميتواند او را برگرداند، روح آمیتیس‌هـــای زیادی مرده است و فقط تنشان اینور و آنور ميرود، آنها در دو راهی زندگی تبدیل به دو نفر شدند و یکی‌شان جاده تباهی را پیش گرفته و دیگری دخترکی گریان لب جاده شده کــه هرچه خود دومياش را صدا ميزند، برنميگردد.

 

مطالب بیشتر:

روسپی گری در تهران از گذشته تاکنون دختران خیابانی

دلایل کاهش تن فروشی و روسپی گری دختران در ایران

ماجرای روسپی خانه های شهر نو تهران پس از انقلاب

 

 

2.3/5 - (6 امتیاز)

حمید جعفری

حمید جعفری فعال حوزه محتوا و سئو و مدیر سایت نیک شو ، امیدوارم محتوای این سایت راهی باشد برای زندگی بهتر و لذت بخش تر ......

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا